جدول جو
جدول جو

معنی یهو - جستجوی لغت در جدول جو

یهو
(نَ / نُ دَ)
مخفف یک هو. در تداول عامه، یک دفعه. ناگهان. ناگاه. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیهو
تصویر تیهو
(دخترانه)
پرنده ای شبیه کبک اما کوچکتر از آن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یهودا
تصویر یهودا
(پسرانه)
حمد، نام پسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیهو
تصویر تیهو
پرنده ای شبیه کبک، اما کوچک تر از آن، با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یهوه
تصویر یهوه
نام خدای متعال در تورات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یهودی
تصویر یهودی
پیرو دین موسی، یهود، جهود، کلیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یهودیت
تصویر یهودیت
دینی یگانه پرست که آموزه های آن در تورات بیان شده است، یهودی بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یهود
تصویر یهود
یهودی، بنی اسرائیل، پیروان حضرت موسی
فرهنگ فارسی عمید
نام شهر ولایت جوزجان بوده. حمداﷲ مستوفی گوید: جوزجان ولایتی است و شهرش یهوده و فاریاب و شبورقان است. (نزهه القلوب ج 3 ص 155)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بازی یهودیان درآوردن. به کردار یهودیان دست یازیدن. کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به یهودی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دی یا)
جمع واژۀ یهودیه. (دهار) ، نوشته یا آثار کتبی مربوط به یهود
لغت نامه دهخدا
رئیس قوم یهود که بختنصر با قومش وی را اسیر کرد و به بابل آورد و بعد به وسیلۀ آمل مردوک پادشاه بابل (560-552 قبل از میلاد) آزاد شد. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 83). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 192 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ دَ)
یهودی و جهودگری. (ناظم الاطباء). یهودیه. یهود بودن. جهود بودن. یهودی بودن. (یادداشت مؤلف) ، رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یهود و یهودی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ)
اسم ذات احدیت و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس نماید و قصد از آن خداوند مکشوف است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان ’اصفهان’) که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف). محله ای است در اصفهان. (از معجم البلدان). قسمتی از اصفهان. (دمشقی). و رجوع به نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دی یَ)
یهودیه. نام ناحیتی در فلسطین. (یادداشت مؤلف). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و دریای لوط که سنگهایش آهکی و خاکش کم و اهالی اش شبانند. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از ایالت های تحت حکومت سلوکوس اول واقع در سوریه که ’ایدومه’ نیز نامیده اند. (از ایران باستان ج 3 ص 2101)
لغت نامه دهخدا
(یَ ذی ی)
یهودی است. (منتهی الارب). یهودی. منسوب به یهود. (ناظم الاطباء) ، یهود. (ناظم الاطباء). رجوع به یهودی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ یِ مَکْ کا بَ / بِ)
ناجی و سردار جنگی و شجاع یهود متولد در حدود 200 قبل از میلاد و مقتول درسال 160 قبل از میلاد وی در سال 165 قبل از میلاد پس از مرگ پدرش ماتاتیاس که یهودیان را علیه شاه وقت سوریه (آنتیوخوس اپی فان) وادار به شورش کرده بود، سرکردگی شورش یهودیان را به عهده گرفت و رشادتهای بسیاری به خرج داد و سپاهیان پادشاه سوریه را در نزدیک حبرون به سختی شکست داد. سال بعد (164 قبل از میلاد) مرگ آنتیوخوس پادشاه سوریه دررسید و یهودا اورشلیم را متصرف شد و هدایای زیادی وقف معبد اورشلیم نمود. دو سال بعد (162 قبل از میلاد) جنگ دیگری بین سپاهیان پادشاه جدید سوریه (دمتریوس سوته) و یهودا درگرفت. یهوداابتدا فاتح شد ولی پس از چندی گرفتار سپاهیان نیرومند پادشاه سوریه شد و مقتول گردید (160 قبل از میلاد). در ادبیات و نوشته های تعدادی از نویسندگان غربی، یهودای مکابه به عنوان نمونۀ شجاعت و رشادت معرفی شده است
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام برادر یوسف علیه السلام است از مادر دیگر. (برهان). نام پسر یعقوب و برادر یوسف. (ناظم الاطباء). نام پسر یعقوب و برادر یوسف. مادر وی لیا بود. (یادداشت مؤلف). نام برادر کلان یوسف (ع) که از مادر دیگر بود. (آنندراج). نام ارشد اولاد حضرت یعقوب علیه السلام است، از لایا (لیا) تولد یافته، حضرت داود و ملوک بنی اسرائیل وحضرت عیسی علیه السلام از نسل این شخص بوده اند. چهارمین پسر یعقوب که در بین النهرین تولد یافت و چون مادرش هنگام ولادت نهایت شکرگزاری را داشت بدان واسطه بدین اسم نامیده شد. (از قاموس کتاب مقدس) :
چو یوسف نیست کز قحطم رهاند
مرا چه ابن یامین چه یهودا.
خاقانی.
یعقوب هم به دیدۀ معنی بود ضریر
گر مهر یوسفی به یهودا برافکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نام کتابی از تورات. (فهرست ابن الندیم). یوشعبن نون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جانوری کوچک که خون از اندام و بدن بمکد، جانوری خرد که خون از اندام مکد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تی / تَ / تِ)
پرنده ای است شبیه به کبک لیکن از کبک کوچکتر است و معرب آن تیهوج باشد با زیادتی جیم. (برهان). مرغکی است خردتر از گنجشک (؟) که آن را سوسک و شاشک و شوشک و شیشو و تموشک نیز گویند به تعریبش تیهوج خوانند. (شرفنامۀ منیری). مرغی است معروف. (آنندراج)... طائری است مشابه به کبک، لیکن کوچکتر از او و این طائر مخصوص ولایتی است و در هندوستان نباشد مگر آنکه از آنجا آرند، چنانکه... از کابل آورده بود و مؤلف در دهلی آن را دیده و تیهوج معرب آن است... مؤلف گوید: ظاهراً به هندی آن را لواء نامند. (غیاث اللغات). نام پرنده ای شبیه به کبک و کوچکتر از آن که شیشو نیز گویند. (ناظم الاطباء). فرفور. (صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیهوج. (دهار). ضرّیس. طیهوج. مرغی است بزرگتر از سار و خردتر از کبوتر و گوشتی نهایت لطیف و خوش طعم دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پهلوی ’تیهوک’، معرب آن تیهوج و طیهوج، در اورامانی ’تهو’... پرنده ای از نوع کبک که در اروپا و آسیا بسیار است و گوشت لذیذی دارد. (از حاشیۀ برهان چ معین) :
بدوان از بر خویش و بپران از کف خویش
بر آهوبچه یوز و برتیهوبچه باز.
منوچهری.
تیهو به دهن شاخ گیایی دارد
و آهو به دهن درون گل رنگ به رنگ.
منوچهری.
گل سرخ و پر تیهو، گل زرد و پر نارو
به شعر عشق این هردو کنند این هردو تن دعوی.
منوچهری.
دل تیهو از چنگ طغرل بداغ
رباینده باز از دل میغ ماغ.
اسدی.
چو آهو و خرگوش یابد عقاب
نیارد به دراج و تیهو شتاب.
اسدی.
نباشد سوی چینه آهنگ ساز
نه تیهوسوی گوش آید فراز.
اسدی (گرشاسب نامه ص 68).
بنشان ز سرت خمار و خود بنشین
حیران چو به چنگ باز در، تیهو.
ناصرخسرو.
تیهو گفتابه است سبزه ز سوسن از آنک
فاتحۀ صحف باغ اوست گه فتح باب.
خاقانی.
ز رشک آن خروس آتشین تاج
گهی تیهو برآتش گاه دراج.
نظامی.
ز عدلش باز با تیهو شده خویش
به یک جا آب خورده گرگ با میش.
نظامی.
ز تیهو و دراج و کبک و تذرو
نیابی تهی سایۀ بید و سرو.
نظامی.
شیر این سو پیش آهو سر نهد
باز اینجا نزد تیهو پر نهد.
مولوی.
مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر
چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را.
سعدی.
دل یغما رهد از چنبر زلفش نپندارم
خلاص از چنگل شاهین میسر نیست تیهو را.
یغما.
، جایی را گویند در صحرا که آب در آن جمع شود و عرب غدیر خوانند. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). غدیر و جایی در صحرا که آب درآن جمع گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
قوم موسی، بدان جهت این نام نهادند که موسی گفت:اًنا هدنا الیک، یعنی ما با تو رجوع کنیم و ایشان هفتادویک فرقه اند. (نفائس الفنون). اعجمی معرب است و آنان منسوبند به یهوذابن یعقوب، پس یهود خوانده شدند و با دال معرب شد. (ازالمعرب جوالیقی ص 357). جهود و تیداک و چغود و کسی که متدین به دین حضرت موسی باشد. مردمان جهود. ج، یهدان. (ناظم الاطباء). نام قومی از سامیان که موسی پیامبر آن قوم را از مصر به شام برد. جهود. کلیمی. بنی اسرائیل. یهودی. (یادداشت مؤلف). قوم یهود را عبرانیان نیز گویند و این کلمه از عابر به معنی گذرنده مشتق است و یا از عابر مشتق است که جد ابراهیم خلیل بود و به روایتی چون حضرت ابراهیم از گذرگاه فرات گذشته و به اراضی فلسطین درآمد، کنعانیان او را عبرانی لقب دادند. همچنین این قوم را در نسبت به حضرت یعقوب، بنی اسرائیل گویند زیرا اسرائیل لقب حضرت یعقوب است. تاریخ سیاسی قوم یهود را به هفت دوره تقسیم می کنند:
1- از ابراهیم خلیل تا موسی، دورۀ توقف چهارصدساله در مصر.
2- از موسی تا شائول، دورۀ خلاصی بنی اسرائیل از عبودیت مصر و بعثت حضرت موسی در کوه سینا و چهل سال گردش قوم در دشت.
3- از شائول تا تقسیم مملکت یهود که تخمیناً 120 سال و شامل دوران ترقی یهود تحت سلطنت داود و سلیمان است.
4- از تقسیم مملکت تا انتهای تألیف عهد قدیم که تقریباً 500 سال طول کشید و شامل وفات سلیمان و انقراض سلطنت اسرائیل است.
5- از مراجعت از اسیری تا بعثت مسیح.
6- از آمدن مسیح تا انهدام اورشلیم.
7- از انهدام اورشلیم به بعد که یهودیان در جهان پراکنده شدند تا این زمان (زمان تألیف کتاب) حدود دوازده میلیون یهودی در سراسر گیتی زندگی می کنند. (از قاموس کتاب مقدس) :
خوش خوش چو یهود پارۀ زرد
بر ازرق آسمان زند صبح.
خاقانی.
کآن دوستی و دشمنیی کاین چنین بود
از عادت یهود و نصاری دهد خبر.
خاقانی.
و رجوع به اسرائیل شود.
- شرب الیهود، شراب خوردن در پنهانی. (ناظم الاطباء).
- ، آشامیدنی با پلشتی.
- ، تصرف در مال غیر و غارت. رجوع به ترکیب شرب الیهود در ذیل شرب شود
عبرانیان در هنگام تشکیل دو دولت، یکی را اسرائیل و دیگری را یهود نامیدند. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به عبرانیان شود، جمع واژۀ یهودی. (زمخشری) (دهار) (السامی فی السامی) (منتهی الارب). یهودان. جهودان. کلیمیان. (یادداشت مؤلف). جهودان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ دی یَ)
شهری از شهرهای دانیال بود که فعلاً آن را یهودیه گویند، به مسافت 10 میل در مشرق یافا و دارای 000، 100 تن نفوس است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(یَ هَُ وَ)
نام خدای تعالی نزد یهود. (یادداشت مؤلف). یهوه از آغاز نام خدای مطلق قوم موسی نبود بلکه پیش از زمان وی بنی اسرائیل او را در رأس سه گروه نیمه خدایان: کروبیون (ابرها) ، صرافیون (مارهای بالدار) و الوهیون (خدایان گله های ابری) می دانستند. (از مزدیسنا و ادب پارسی ص 165). یهوه در انگلیسی خدا، رب ترجمه می شود، ولی هیچیک از این دو کلمه معنی دقیق یهوه نیست. یهود در قدیم این کلمه را به سبب مقدس بودن آن به طریق هزوارش ’یهوه’ می نوشتند و ’رب’تلفظ می کردند، اما اینکه معنی درست کلمه چیست، موضوعی است قابل بحث و نیز اینکه آیا صورت قدیم کلمه ’یهوه’ یا ’یهوه’ است پرسشی است که یکی بر دیگری مترتب می شود. در سفر خروج (3/14) یهوه ’منم که منم’ یا ’هستم آنکه هستم’ معنی می دهد. و شاید ’یاهو’ مخفف یهوه باشد. (قاموس کتاب مقدس). کلمه یهوه در زبان سامی از چهار حرف اصلی (ی، ه، و، ه) ساخته شده و تلفظ اصلی و ابتدایی این واژه ’یهو’ و ’یاهو’ بوده است و تلفظ یهوه ظاهراًتلفظ بعدی و ساختگی کلمه است، به معنی ابدیت و سرمدیت. بابلیها از نظر دنیای فانی و فنای کل مخلوقات ازلیت و ابدیت خداوند را با کلمه فوق بیان می کردند، ولی بیان معنی و شرح کامل این کلمه با واژه ها و الفاظ ممکن نیست. لفظ یهوه (به صورت تلفظ امروزی (ی ه و)) در فرهنگ ها و تداول تحریفی از کلمه فوق است و معنای مجازی ’سرور من’ و ’مولای من’ نیز به آن داده اند. صورتهای این کلمه را که به خط لاتین در ذیل این صفحه نقل شده است برخی صورت قدیمی فعل ’بودن’ به زبان عبری و اسم خاص ذات خداوند می دانند. از کلمه فوق دو معنی ’من هستم ذاتی که هست’ و ’من هستم ذاتی که من هستم’ استنباط می شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یا یهودای اسخریوطی. یکی از شاگردان حضرت عیسی که درباره او غمز کرد. (التفهیم ص 250). تسلیم کننده مسیح که از حکایت و قصۀ او خبری مذکور نیست. (از قاموس کتاب مقدس). یهودای اسخریوطی. یکی از حواریون عیسی که مکان عیسی را به کهنه نمود و به روایات اسلامی به صورت عیسی درآمد و کهنه او را به گمان عیسی به دار آویختند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جهود و کسی که دارای دین یهود باشد منسوب به یهود، متدین بدین یهود: یعقوب اسحاق کندی یهودی بود اما فیلسوف زمانه خویش بود، گاهی به آدم جبان وترسو و مردنی وکم دل وجرات گفته میشود. یهوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یهودیان
تصویر یهودیان
یهوتکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یهودیت
تصویر یهودیت
یهوتیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیهو
تصویر تیهو
پرنده ای شبیه کبک ولی از آن کوچکتر و گوشتش لذیذتر میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
بنی اسرائیل، پیروان حضرت موسی (ع) کسی که دریهودیه متولدشده باشد، کسی که ازعقاب ساکنان آن ناحیت بود. یهوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یهودی
تصویر یهودی
کسی که دارای دین یهود باشد، کنایه از آدم خسیس و محافظه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیهو
تصویر تیهو
((تِ))
پرنده ای است مانند کبک که کمی از آن کوچکتر است، ولی گوشتش خوشمزه تر است. رنگ پرهایش خاکستری مایل به زرد و زیر بال هایش سیاه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یهود
تصویر یهود
((یَ))
بنی اسرائیل، پیروان حضرت موسی
فرهنگ فارسی معین
((یَ هُ وَ))
اسمی است که در تورات بر خدا اطلاق شده است و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس کند
فرهنگ فارسی معین