جدول جو
جدول جو

معنی ینگا - جستجوی لغت در جدول جو

ینگا
نو، جدید
تصویری از ینگا
تصویر ینگا
فرهنگ فارسی عمید
ینگا
(یِ / یَ)
مشاطه. (آنندراج). ینگۀ عروس. زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه پدر به خانه شوی رود. (یادداشت مؤلف) :
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست شو.
مولوی.
و رجوع به ینگه شود، زن برادر و زن عم. (آنندراج) ، کدبانو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ینگا
(یَ)
ینگی. نو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ینگه
تصویر ینگه
زنی که شب زفاف همراه عروس به خانۀ داماد می رود، یدک، دنباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوگا
تصویر یوگا
مجموعه ای از تمرین های فیزیکی برای کسب قدرت روحی، در آیین هندو، انجام تمرینات و ریاضت های طاقت فرسا و اعمال حیرت انگیز منافی اصول علمی و ساختمان فیزیکی بدن انسان برای تزکیۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
(ژُ)
سم شکافتۀ آهو و گاو و امثال آن. (آنندراج از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام جزیره ای است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
آستین. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(یِ حُ سَ)
دهی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 39000گزی جنوب باختری چکنه بالا، با 158 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ینی. در ترکی به معنی تازه و نو است و ’ینگی دنیا’ که به امریکا اطلاق می شود و به معنی ’جهان نو’ یا ’دنیای نو’ است، از آن می باشد
لغت نامه دهخدا
نام شهری به آسیهالصغری. (ابن بطوطه). وادیی است در شعر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یَ گَ / گِ)
روشنایی. ینگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ گَ / گِ)
زن که از خانه عروس همراه کنند تا در شبهای اول عروسی پشت حجله نشیند و حوایج برآرد. (یادداشت مؤلف). زن مجرب و مسنی را گویند که همراه عروس از خانه پدر به خانه شوهر می رود و در ترتیب کارها و طرز برخوردهای او با مسائل و اشخاص راهنمایی اش می کند. ینگا.
- ینگۀ عروس، زنی که همراه عروس کنند به شب زفاف. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام هریک از ادوار هندی عالم، (یادداشت مؤلف)، رودۀ گوسفند پاک نکرده، (صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کفش، چرم بز سرخ (؟) ، چرم نرم، گل سرخ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
نام یکی از دهستانهای شهرستان تنکابن، محدود از شمال به دریای خزر، از خاور به دهستان قشلاق از بخش چالوس شهرستان نوشهر، از باختر به دهستان نشتاو از جنوب به اولین رشته کوه جنگلی بین کلاردشت و لنگا. هوای دهستان مانند سایر نقاط گیلان و مازندران مرطوب و معتدل و قسمت عمده اراضی دشت آن بایر و جنگلی و قرای آن محصور به جنگل انبوه می باشد. آب قرای دهستان از رود خانه کاظم رود، پلنگ آب رود و چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده دهستان برنج، مختصر مرکبات و چای است. از 42 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4700 نفر میباشد. راه شوسۀ کناره از شمال دهستان و کنار دریا میگذرد و کار خانه چای سازی در کلارآباد دایر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
سر کج. کجی در پارچه
لغت نامه دهخدا
(تُ)
یا جزایر آمی. از مجمع الجزایر پلی نزی و مرکز آن نوکوآلوفا می باشد که 63900 تن سکنه دارد و تحت الحمایۀ دولت انگلستان است
لغت نامه دهخدا
(خِ)
قوی هیکل. پهلوان. زورآور، روستائی پهلوان و دهقان زوردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام نهری در جهت شمالی روسیه تابع رود دوینۀ شمالی از ایالت وولو گده سرچشمه گیرد اول بسوی شمال غربی بعد بطرف مشرق و بالاخره بجهت شمال شرقی جاری شود و به ایالت آرخانگل درآید و پس از عبور از قصبۀ کوچک پینگا چند نهر از طرف راست و چپ به وی پیوندد و وارد نهر پینگای علیا شود. طول مجرایش به 528 هزار گز بالغ است و قسمتی از آن قابل سیر سفائن. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شکل و مانند و طرز و روش. (از ناظم الاطباء) (برهان) (از آنندراج). روش. (فرهنگ جهانگیری). بیانکی می گوید: فارسی است به معنی عادت و طرز. (یادداشت مؤلف) :
سخن پناها گرچه سخنوران هستند
شناسی آنکه سخن کس نپرورد زین ینگ.
سیدذوالفقار شیروانی.
رخ می نهفت از اول و اکنون همی نماید
از بهر کشتن ما هر ساعتی به ینگی.
اوحدی.
هر دم چو از ینگی دگر خواهد دل ما سوختن
منشان بر آتش خویش را ای دل که کار از ینگ شد.
اوحدی.
گناه هرکه در عالم بیامرزد ز بهر تو
اگر پیش خدا آرند فردا بر همین ینگت.
اوحدی.
در دهر سوکوار نباشد به حال من
در شهر غمگسار نباشد به ینگ تو.
اوحدی.
بت فرخار ندیدیم بدین حسن و جمال
ترک تنگی نشنیدیم بدین شیوه و ینگ.
سلمان ساوجی.
- کار از ینگ شدن، کاراز قاعده و قانون گذشتن. خارج شدن کار از اصول و قاعده خود:
هر دم چو از ینگی دگر خواهد دل ما سوختن
منشان بر آتش خویش را ای دل که کار از ینگ شد.
اوحدی.
، قاعده و قانون و رسم و آیین. (برهان). قاعده و قانون بستن. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) :
آیین توست احسان ینگ تو مرحمت
نبود در آل میران آیین جز این و ینگ.
سوزنی.
با خط شبرنگ و با رخسار گلرنگ آمدی
نزد فخرالساده نبود دیگری بر ینگ تو.
سوزنی.
هر دمت رای کسی باشد و اندیشۀ جایی
من ندانم که تو خود بر چه طریقی و چه ینگی.
اوحدی.
عجب دان که از کارگاه ملاحت
جهان را به ینگ تو ینگی برآید.
اوحدی.
دل بدزدی و زود بگریزی
ما بدانسته ایم ینگ تو را.
اوحدی.
ترک گندم گون من هر دم به ینگی دیگر است
روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگر است.
اوحدی.
هر صبحدم که ساقی خم خانه صفا
سقایی زمانه کند با هزار ینگ.
کاتبی شیرازی.
، چاره و علاج. امکان. راه:
اوحدی رادر غمت ینگی بجز مردن نماند
گر بمانی مدتی دیگر بر این ینگ ای پسر.
اوحدی.
، تمکین و وقار. (ناظم الاطباء) (برهان) ، توانایی و عظمت و بزرگی. (از ناظم الاطباء) ، جانوری است زردرنگ و پیوسته در میان علف و گیاه می باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زنی که در شب زفاف دنبال عروس بخانه داماد رود، دنباله ترکی پساد (گویش بدخشی) زه ساگدوش: مرد ینگه برای عروس بمنزله ساق دوش است برای داماد توضیح آنکه درقدیم شب عروسی مردی (یا دو مرد) جهاندیده وتجربه پرورده از دوستان داماد نزد اومی نشستند و وی را به وظایفی که برعهده داشت آشنا می ساختند وجزئیات اعمال شب زفاف رابدومی آموختند این مردان را ساق دوش می گفتند. برای عروس نیززنی (یازنانی) تعیین می شدند که وی رابه وظایفش آشناسازند و چنین زنی راینگه می گفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
چرم نرم، کفش. کجی و انحنا در پارچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینگ
تصویر ینگ
شکل و مانند و طرز و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
((لِ))
کجی و انحنا در پارچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
((لَ))
چرم نرم، کفش
فرهنگ فارسی معین
مجموعه ای از تمرین های بدنی برای تأمین تن درستی و به دست آوردن قدرت روحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ینگی
تصویر ینگی
((یَ گِ))
نو، جدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ینگه
تصویر ینگه
((یَ گِ))
یدک، دنباله، زنی که شب زفاف همراه عروس به خانه داماد می رود
فرهنگ فارسی معین
اگر در خواب ببیند که ینگه عروس و داماد شده اید، متاسفانه وضعیت خوشی در انتظار شما نیست. در این صورت، لااقل یک هفته مراقب اعمال، رفتار و آمد و شدهای خود باشید و حتی الامکان از مسافرت پرهیز نمایید. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گرمای زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق شرق تنکابن در زمان باستان که عباس آباد اکنون مرکز
فرهنگ گویش مازندرانی
باجناق هم ریش، هم زلف، ساق دوش
فرهنگ گویش مازندرانی
محل کوبیدن خرمن در زمینی هموار و دایره شکل به قطر تقریبی
فرهنگ گویش مازندرانی
سرنهر، محل بستن نهر جهت هدایت آب آن به شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی