دست راست. یمین. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار). تأنیث ایمن. مؤنث یمین. راست. دست راست از دو دست تن آدمی. (یادداشت مؤلف) ، سوی راست. (یادداشت مؤلف)
دست راست. یمین. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار). تأنیث ایمن. مؤنث یمین. راست. دست راست از دو دست تن آدمی. (یادداشت مؤلف) ، سوی راست. (یادداشت مؤلف)
منسوب به یمن. (ناظم الاطباء) : من با تو چنانم ای نگار یمنی خود در غلطم که من توام یا تو منی. (منسوب به ابوسعید ابی الخیر). ترکیب ها: - ادیم یمنی. باد یمنی. برد یمنی. سهیل یمنی. عقیق یمنی. ، پارچۀ منقش الوان که در یمن می سازند. (ناظم الاطباء)
منسوب به یمن. (ناظم الاطباء) : من با تو چنانم ای نگار یمنی خود در غلطم که من توام یا تو منی. (منسوب به ابوسعید ابی الخیر). ترکیب ها: - ادیم یمنی. باد یمنی. بُرد یمنی. سهیل یمنی. عقیق یمنی. ، پارچۀ منقش الوان که در یمن می سازند. (ناظم الاطباء)
محمد بن ابراهیم بن عبدالله استرآبادی یمنی. از راویان بود و در گردآوری حدیث به خراسان و شام و جزیره رفت و احادیث بسیاری گرد کرد. او ازابوالعباس سراج و جز وی حدیث شنید. ابوسعد ادریسی حافظ و جز او از وی روایت دارند. (از لباب الانساب). در تاریخ اسلام، روات نقشی اساسی در حفاظت از سنت های نبوی داشته اند. این افراد با جمع آوری احادیث و تکیه بر دقت در تحلیل اسناد و شخصیت راویان، از اصالت دین اسلام محافظت کردند. در حقیقت، روات با نقل احادیث صحیح، سبب شدند تا آموزه های پیامبر اسلام (ص) بدون تحریف به مسلمانان منتقل شود.
محمد بن ابراهیم بن عبدالله استرآبادی یمنی. از راویان بود و در گردآوری حدیث به خراسان و شام و جزیره رفت و احادیث بسیاری گرد کرد. او ازابوالعباس سراج و جز وی حدیث شنید. ابوسعد ادریسی حافظ و جز او از وی روایت دارند. (از لباب الانساب). در تاریخ اسلام، روات نقشی اساسی در حفاظت از سنت های نبوی داشته اند. این افراد با جمع آوری احادیث و تکیه بر دقت در تحلیل اسناد و شخصیت راویان، از اصالت دین اسلام محافظت کردند. در حقیقت، روات با نقل احادیث صحیح، سبب شدند تا آموزه های پیامبر اسلام (ص) بدون تحریف به مسلمانان منتقل شود.
صفت و حالت ریمن. بدی. بدخویی. تبهکاری. حیله گری. (از یادداشت مؤلف) : او را ز ریمنی گهر پاک بازداشت ممکن نباشد از گهر پاک ریمنی. منوچهری. رجوع به ریمن شود
صفت و حالت ریمن. بدی. بدخویی. تبهکاری. حیله گری. (از یادداشت مؤلف) : او را ز ریمنی گهر پاک بازداشت ممکن نباشد از گهر پاک ریمنی. منوچهری. رجوع به ریمن شود
مصونیت. ایمن بودن. (فرهنگ فارسی معین). امن و امان و سلامت و حفاظت و حمایت و کامرانی و سعادت. (ناظم الاطباء) : کسی کو خرد جوید و ایمنی نیازد سوی کیش اهریمنی. فردوسی. شما را خوشی جستم و ایمنی نهان کردن کیش اهریمنی. فردوسی. به هیچ جای نشان نمیدهند به آبادانی و مردم بسیار و ایمنی و راحت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). که از آن مرد بندگان او را راحت خواهد بود و ایمنی در زندگانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 92). نوروز روزگار نشاط است و ایمنی پوشیده ابردشت به دیبای ارمنی. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 128). عز و ناز و ایمنی دنیا بسی دیدم کنون رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 63). از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام. ناصرخسرو. ایمنی را و تندرستی را آدمی شکر کرد نتواند. مسعودسعد. بکوزۀ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه). گفت جو دانۀ مبارک است و خویدش خویدی خجسته و آب که بر وی گذرد... زمانی کم کند و ایمنی بود تا سال دیگر که جو رسد. از رنج تشنگی و بیماری. (نوروزنامه). علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلا ایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه). سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم کایمنی بر طبرستان بخراسان یابم. خاقانی. ایمنی هست و تندرستی هست تنگی دشمن و فراخی دست. نظامی. از کرم دان آنکه میترساندت تا بملک ایمنی بنشاندت. مولوی. پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را. مولوی. ، (از ’ان ی’) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بادرنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مصونیت. ایمن بودن. (فرهنگ فارسی معین). امن و امان و سلامت و حفاظت و حمایت و کامرانی و سعادت. (ناظم الاطباء) : کسی کو خرد جوید و ایمنی نیازد سوی کیش اهریمنی. فردوسی. شما را خوشی جستم و ایمنی نهان کردن کیش اهریمنی. فردوسی. به هیچ جای نشان نمیدهند به آبادانی و مردم بسیار و ایمنی و راحت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). که از آن مرد بندگان او را راحت خواهد بود و ایمنی در زندگانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 92). نوروز روزگار نشاط است و ایمنی پوشیده ابردشت به دیبای ارمنی. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 128). عز و ناز و ایمنی دنیا بسی دیدم کنون رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 63). از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام. ناصرخسرو. ایمنی را و تندرستی را آدمی شکر کرد نتواند. مسعودسعد. بکوزۀ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه). گفت جو دانۀ مبارک است و خویدش خویدی خجسته و آب که بر وی گذرد... زمانی کم کند و ایمنی بود تا سال دیگر که جو رسد. از رنج تشنگی و بیماری. (نوروزنامه). علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلا ایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه). سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم کایمنی بر طبرستان بخراسان یابم. خاقانی. ایمنی هست و تندرستی هست تنگی دشمن و فراخی دست. نظامی. از کرم دان آنکه میترساندت تا بملک ایمنی بنشاندت. مولوی. پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را. مولوی. ، (از ’ان ی’) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بادرنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)