جدول جو
جدول جو

معنی یمنی - جستجوی لغت در جدول جو

یمنی
(یُ نا)
دست راست. یمین. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار). تأنیث ایمن. مؤنث یمین. راست. دست راست از دو دست تن آدمی. (یادداشت مؤلف) ، سوی راست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یمنی
(یَ مَ)
منسوب به یمن. (ناظم الاطباء) :
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی.
(منسوب به ابوسعید ابی الخیر).
ترکیب ها:
- ادیم یمنی. باد یمنی. برد یمنی. سهیل یمنی. عقیق یمنی.
، پارچۀ منقش الوان که در یمن می سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یمنی
(یَ مَ)
محمد بن ابراهیم بن عبدالله استرآبادی یمنی. از راویان بود و در گردآوری حدیث به خراسان و شام و جزیره رفت و احادیث بسیاری گرد کرد. او ازابوالعباس سراج و جز وی حدیث شنید. ابوسعد ادریسی حافظ و جز او از وی روایت دارند. (از لباب الانساب). در تاریخ اسلام، روات نقشی اساسی در حفاظت از سنت های نبوی داشته اند. این افراد با جمع آوری احادیث و تکیه بر دقت در تحلیل اسناد و شخصیت راویان، از اصالت دین اسلام محافظت کردند. در حقیقت، روات با نقل احادیث صحیح، سبب شدند تا آموزه های پیامبر اسلام (ص) بدون تحریف به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
یمنی
ساخته یمن، یکی ازمردم یمن
تصویری از یمنی
تصویر یمنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریمنی
تصویر ریمنی
مکاری، حیله گری، برای مثال ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب / داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی (سنائی۲ - ۳۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یمانی
تصویر یمانی
ساخته شده در یمن مثلاً تیغ یمانی
برآمده از سوی یمن مثلاً برق یمانی
کنایه از جنوبی
کنایه از نوعی شمشیر
از مردم یمن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
نام کرسی دپارتمان هت -وین به فرانسه، واقع در 400هزارگزی جنوب غربی پاریس. دارای راه آهن و 28210 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صفت و حالت ریمن. بدی. بدخویی. تبهکاری. حیله گری. (از یادداشت مؤلف) :
او را ز ریمنی گهر پاک بازداشت
ممکن نباشد از گهر پاک ریمنی.
منوچهری.
رجوع به ریمن شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مصونیت. ایمن بودن. (فرهنگ فارسی معین). امن و امان و سلامت و حفاظت و حمایت و کامرانی و سعادت. (ناظم الاطباء) :
کسی کو خرد جوید و ایمنی
نیازد سوی کیش اهریمنی.
فردوسی.
شما را خوشی جستم و ایمنی
نهان کردن کیش اهریمنی.
فردوسی.
به هیچ جای نشان نمیدهند به آبادانی و مردم بسیار و ایمنی و راحت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). که از آن مرد بندگان او را راحت خواهد بود و ایمنی در زندگانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 92).
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
پوشیده ابردشت به دیبای ارمنی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 128).
عز و ناز و ایمنی دنیا بسی دیدم کنون
رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 63).
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام.
ناصرخسرو.
ایمنی را و تندرستی را
آدمی شکر کرد نتواند.
مسعودسعد.
بکوزۀ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه). گفت جو دانۀ مبارک است و خویدش خویدی خجسته و آب که بر وی گذرد... زمانی کم کند و ایمنی بود تا سال دیگر که جو رسد. از رنج تشنگی و بیماری. (نوروزنامه). علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلا ایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه).
سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم
کایمنی بر طبرستان بخراسان یابم.
خاقانی.
ایمنی هست و تندرستی هست
تنگی دشمن و فراخی دست.
نظامی.
از کرم دان آنکه میترساندت
تا بملک ایمنی بنشاندت.
مولوی.
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را.
مولوی.
، (از ’ان ی’) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بادرنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
مصونیت، ایمن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریمنی
تصویر ریمنی
انتقام
فرهنگ واژه فارسی سره
اطمینان، امنیت، سلامت، مصونیت
متضاد: خطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
أمانٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
Immunity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
immunité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
імунітет
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
bağışıklık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
иммунитет
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
مدافعت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
রোগপ্রতিরোধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
kinga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
免疫
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
면역
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
odporność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
חִסּוּן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
प्रतिरक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
kekebalan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
ภูมิคุ้มกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
Immunität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
inmunidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
immunità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
imunidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
免疫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
immuniteit
دیکشنری فارسی به هلندی