- یمنی
- ساخته یمن، یکی ازمردم یمن
معنی یمنی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انتقام
مصونیت، ایمن بودن
مکاری، حیله گری، برای مثال ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب / داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی (سنائی۲ - ۳۳۶)
Immunity
иммунитет
Immunität
імунітет
odporność
imunidade
immunità
inmunidad
immunité
immuniteit
ภูมิคุ้มกัน
kekebalan
प्रतिरक्षा
חִסּוּן
bağışıklık
রোগপ্রতিরোধ
مدافعت
آرزو کردن
ساخته شده در یمن مثلاً تیغ یمانی
برآمده از سوی یمن مثلاً برق یمانی
کنایه از جنوبی
کنایه از نوعی شمشیر
از مردم یمن
برآمده از سوی یمن مثلاً برق یمانی
کنایه از جنوبی
کنایه از نوعی شمشیر
از مردم یمن
راست، طرف راست، دست راست انسان، قسم، سوگند
یمین غموس: سوگند دروغ
یمین غموس: سوگند دروغ
تمنا، آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
چنین معنی می دهد، برای مثال شه از دیدار آن بلّور دلکش / شده خورشید یعنی دل پرآتش (نظامی۲ - ۱۴۹)
آیا،برای مثال شنیدم گشت جانان مهربان، یعنی چنین باشد؟ / چو شمعش دل یکی شد با زبان، یعنی چنین باشد؟ (وحید)
به عبارت دیگر، به اصطلاح مثلاً،برای مثال آن کاو به هندوان شد یعنی که غازی ام / از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست (ناصرخسرو۱ - ۱۵۱)
فقط مثلاً زن یعنی مادر من
آیا،
به عبارت دیگر، به اصطلاح مثلاً،
فقط مثلاً زن یعنی مادر من
منسوب به ضمن آن چه که از امری مفهوم گردد به طور اشاره و کنایه فحوائی: تصدیق ضمنی تعهد ضمنی
پخته مقابل خام، هرچیزاز مال واسباب که ذخیره گذارند تا وقت حاجت بکارآید: مخورغم زصیدی که ناکرده ای که یخنی بود هر چه ناخورده ای. (نظامی)، گوشت پخته شده گرم وسرد، گوشت مهرا پخته گوشت آب پز، در خراسان قسمی پلو که درآن گوشت در ته دیگ گذاشته میشود ته چین، نوعی خوراک شبیه آبگوشت و آنرا از گوشتهای چرب سازند. در قدیم در تهران پختن و خوردن یخنی رواج داشت ودر سر هر گذر دکانهای یخنی پزی دیده میشد. امااکنون مدتی دراز است که این شغل متروک شده است
صیغه مفرد مذکر غائب از فعل مضارع بمعنی قصد میکند
نسبت اجدادی است، عقیق