جدول جو
جدول جو

معنی یمناء - جستجوی لغت در جدول جو

یمناء
(یَ)
تأنیث ایمن. (منتهی الارب). مؤنث ایمن. زنی که به دست راست کار کند. (ناظم الاطباء) ، زن با یمن و برکت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
منی انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منی بیرون آوردن. (ترجمان مهذب عادل بن علی). منی افکندن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ منا. پیمانه ها. (از اقرب الموارد). فیدق منه (من آس) عشره امناء و یلقی علیه ثلاثه قوادیس من عصیر العنب. (ابن بیطار). و رجوع به منا شود، تیز کردن و آب دادن آهن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تیز کردن آهن، و گویند آب دادن آن. (از اقرب الموارد). آب دادن آهن و تیز کردن آن. (تاج المصادر بیهقی)، آب دادن تیغ را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، گرم کردن اسب رابتاختن و دراز کردن رسن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرم کردن اسب را بتاختن که خوی آرد و دراز کردن رسن آنرا. (آنندراج). دراز کردن رسن اسب و روان گردانیدن و گرم کردن آن. (از اقرب الموارد)، حفر البئر حتی امهی، کند چاه را تا بآب رسانید، لغتی است در اماه بقلب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بآب بردن چاه و بسیارآب شدن (آن) . (تاج المصادر بیهقی)، تنک روی ساختن دشنه را. (منتهی الارب). نازک کردن کارد و دشنه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
جمع واژۀ قمین بمعنی سزاوار. (اقرب الموارد). رجوع به قمین شود
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
جمع واژۀ کمین، به معنی قوم پنهان نشیننده به قصد دشمن در جنگ. (آنندراج). جمع واژۀ کمین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آبگینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، جوهرالزجاج، (اقرب الموارد)، گوهر آبگینه، (زمخشری) (دهار)، پیرایۀ کاسه، (زمخشری)، مینا، رجوع به مینا شود
مینا، لنگرگاه کشتی ها، رجوع به مینا شود
لغت نامه دهخدا
(یُ رَنْ نا)
یرناء. یرنا. حنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حنا یا رنگی است مانند حنا. (آنندراج). فنا. علام. رقون. رقان. (السامی فی الاسامی). و رجوع به یرنا و یرناء شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یُ رَنْ نَءْ)
یرنا. یرناء. حنا یا رنگی است مانند حنا. (منتهی الارب). حنا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گفته اند اگر به فتح یاء بیاید باید همزه اضافه شود لاغیر، ولی اگر به ضم یاء بیاید آوردن و نیاوردن همزه هردو جایز است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ ئو)
دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 36000گزی شمال کامیاران و 4000گزی باختر راه شوسۀ کرمانشاه به سنندج، با 420 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله دوهزارگزی با نامهای یمنان بالا و یمنان پائین قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امناء
تصویر امناء
((اُ مَ))
جمع امین، افراد مورد اطمینان، زنهارداران، امانت داران
فرهنگ فارسی معین