جدول جو
جدول جو

معنی یمقور - جستجوی لغت در جدول جو

یمقور
(یَ)
تلخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقور
تصویر مقور
قیر اندود شده، گرد بریده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
سمک ممقور، ماهی در آب و نمک گذاشته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ماهی شور و تلخ. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی شور. (مهذب الاسماء). ماهی شوری که در سرکه و مانند آن تر نهند. ماهی در آب نمک خوابانیده. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، سخت ترش. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(یُ قُرْ)
یوغور. یغور. گنده. بزرگ. گردن کلفت. زمخت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یغور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَرر)
اسب باریک میان. (مهذب الاسماء). اسب باریک پهلو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَوْ وَ)
قطران مالیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به قطران اندوده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قواره دار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). هر چیز گردبریده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). هرچه از وسط آن سوراخ گردی بریده باشند. (از اقرب الموارد) :
چرخ جادوپیشه چون زرین قواره کرد کم
دامن کحلیش را چینی مقور ساختند.
خاقانی.
- غیرمقور، بی گریبان: فبعث الیه بقمیص غیرمقور. (تاریخ ابن خلکان چ تهران ج 1 ص 256، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
یقر. یغور. یغر. رجوع به یقر و یغر و یغور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یمخور
تصویر یمخور
دراز بالا، گردن دراز: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
گرد بریده، کتران مالیده زفت مالیده هر چیز گرد بریده قوار ساخته، قطران مالیده، یکی از اشکال خط عربی (پیدایش خط و خطاطان 88)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقور
تصویر یقور
بنگرید به یغور ستبیر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیرورآمده)
فرهنگ لغت هوشیار