- یلنجوج
- پارسی تازی گشته یلنجوجاز دار بوی ها
معنی یلنجوج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته یلنجوجاز دار بوی ها
تازی گشته پودنه دشتی هلونک از گیاهان پودینه بری فوتنج بری
عود هندی، درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، سندهان
کسی که آتش برافروزد کوتوله ها
در تورات و روایات اسلامی یکی از دو قبیلۀ کوتاه قدی که در پشت کوه های قفقاز مسکن داشته اند و ذوالقرنین به روایتی کورش یا اسکندر در برابر هجوم آن ها سدی بنا کرد، یأجوج و مأجوج
یاجوج و ماجوج: یاجوج
یاجوج و ماجوج: یاجوج
ستیزه کار، ستیهنده، لجباز
ستیزه کار
شتابرو
ترکی پیامبر، راهنما
Obstinate
obstinado
uparty
упрямый
впертий
koppig
obstinado
obstiné
ostinato
keras kepala
mkaidi
ดื้อรั้น
অদমনীয়
عتيدٌ