جدول جو
جدول جو

معنی یلغار - جستجوی لغت در جدول جو

یلغار
(یَ)
دویدن بر فوج دشمن. دراصل ایلغار بوده، چون در ترکی هریکی را از حرکات ثلاثه به شکل مناسب و یکی از حروف علت نویسند، الف اول وفتح یای تحتانی است و الف دوم و فتح عین معجمه، پس ایلغار بدین تحقیق در تلفظ به وزن خنجر باشد، گاهی در کتابت، الف اول را نمی نویسند. (آنندراج). هجوم. حمله. یورش. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ایلغار شود
لغت نامه دهخدا
یلغار
بنگرید به ایلغار ایلغار
تصویری از یلغار
تصویر یلغار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایلغار
تصویر ایلغار
حرکت سریع سپاهیان به طرف دشمن، یورش، هجوم، تاخت و تاز، شبیخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الغار
تصویر الغار
ایلغار، حرکت سریع سپاهیان به طرف دشمن، یورش، هجوم، تاخت و تاز، شبیخون
فرهنگ فارسی عمید
(مُوَ فَ)
تاختن. (یادداشت بخط مؤلف). تاخت بردن. ناگاهان بر سر کسی یا لشکری به انبوه زود آمدن. رفتن لشکری خرد بسرعت با مقابلۀ دشمن مستعد یا گریخته. بسرعت و چالاکی بسوی دشمن رفتن. یراغ، اسبی را گویند که از بسیاری سواری قابلیت آن پیدا کرده باشد که بر او سوار شده از جای به جای ایلغار کنند یعنی بزودی بروند. (برهان ذیل یراغ)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شهریست (به ناحیت ونندر) که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده و اندر وی همه مسلمانانند و از وی مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید. (حدود العالم). شهری است نزدیک به ظلمات و آن در زمان سکندر بنا شده و هوایش بغایت سرد می باشد و طوطی در آن شهر زنده نمی ماند، و بعضی گویند نام ولایتی است که بلغار یکی از شهرهای آن ولایت است. (برهان). معنی ترکیبی آن بسیارغار است چه در آن سرزمین بسیار غار است و بعضی گویند که در اصل بن غار است، نون به لام بدل شده و بعضی آن را نام شهر بلغر دانسته اند. (از غیاث). شهر صقالبه است در شمال، بسیار سردسیر است و در تمام فصول سال پوشیده از برف و ساکنان آن ندرهً زمین را خشک می بینند. ساختمانهای آنان فقط از چوب است. سرزمینی است پرخیر و برکت، فاصله آن از راه بیابان تا اتل که شهر خزر است در حدود یک ماه می باشد، از بلغار تا ابتدای مرز روم در حدود ده منزل است و از آنجاتا ’کویابه’ که شهر روس است بیست روز فاصله می باشد، و تا بشجرد بیست وپنج منزل است. پادشاه و اهالی بلغار در زمان المقتدر باﷲ عباسی اسلام آوردند و رسولی به بغداد فرستادند تا این موضوع را به خلیفه خبر دهدو از او بخواهد کسانی را به مملکت آنان گسیل دارد تا نماز و شرایع را بدانها بیاموزد، ولی یاقوت حموی گوید سبب و علتی برای اسلام آوردن آنها نیافتم. (از معجم البلدان). و رجوع به همین مأخذ شود:
چو راست گشت جهان بر امیر دین محمود
ز سومنات همی گیر تا در بلغار.
(تاریخ بیهقی).
برون آرند ترکان را ز بلغار
برای پردۀ مردم دریدن.
ناصرخسرو.
دشوار شود بانگ تو از خانه به دهلیز
وآسان شود آواز وی از بلخ به بلغار.
ناصرخسرو.
عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده
سنقر به هندستان شده طوطی به بلغار آمده.
خاقانی.
هواپشت سنجاب بلغار گردد
شمر سینۀ باز خزران نماید.
خاقانی.
سگ آبی کدام خاک بود
که برد آب قندز بلغار.
خاقانی.
چون ز تاریکی به بلغار آمد و قندز فشاند
اهل بابل بر رهش نزل گران افشانده اند.
خاقانی.
دبیری از حبش رفته به بلغار
بشنگرفی مدادی کرده برکار.
نظامی.
ز بلغار فرخ درآمد به روس
برآراست آن مرز را چون عروس.
نظامی.
هر بنده ای که هست به بلغار و هند و روم
آن بنده را به سیم و زر خود خریده گیر.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(کُ)
در حال هجوم و حمله. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بسرعت بر فوج دشمن دویدن، (غیاث اللغات) (آنندراج)، حرکت سریع سپاهیان بسوی دشمن، هجوم، یورش، (فرهنگ فارسی معین)، شبگیر و شبیخون، (ناظم الاطباء)، تاخت
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ایلجار. الجار. همگان. عموم. همه مردم. گروه کثیری از افراد یک ده یا شهر یا کشور که برای کاری یا دفاع از میهن آمادگی و اجتماع داشته باشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 30 هزارگزی شمال خاوری بیرجند واقع است. دامنه و معتدل است و سکنۀ آن 342 تن شیعۀ فارسی زبانند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. مزرعۀ فیض آباد، خوش آبی و کلاتۀ حسین گرگ جزء همین ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ / اَ)
تاخت. (شرفنامۀ منیری). غارت و چپاول. و در جغتایی ایلغامق گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 106 الف و ورق 136 ب). رجوع به ایلغار شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایلغار کنان
تصویر ایلغار کنان
تازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلغارکنان
تصویر ایلغارکنان
در حال هجوم و حمله
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تاخت و تاز، جمع لغز، چیستان ها سربسته ها، راه های پیچیده کوره راه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
نوعی چرم که برنگ سرخ و موج دار و خوش بو میباشد، اهل بلغارستان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تاخت و تاز ترکی تاخت و تاز حرکت سریع سپاهیان بسوی دشمن هجوم یورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یلچار
تصویر یلچار
ترکی جانباز کسی که برای پول نمی جنگد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان، قومی از نژاد اسلاو، قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند، هر یک از افراد آن قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
((بُ))
پوست های رنگین دباغی شده خوشبوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلغار
تصویر ایلغار
هجوم، یورش
فرهنگ فارسی معین
چپاول، حمله، شبیخون، غارت، لاش، نهب، هجوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد