جدول جو
جدول جو

معنی یعوره - جستجوی لغت در جدول جو

یعوره
(یُ رَ)
از طایفۀ نصار منشعب است از قبیلۀ بنی کعب در خوزستان. در جغرافیای سیاسی کیهان آمده است: ’طایفۀ نصار منقسم به عشایر مختلف می شود، از آن جمله است یعوره و مفالی که در جزیرهالخضر و گسبه و کنار خلیج بوشهر زندگانی می کنند’. (ص 91)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ رَ)
جمع واژۀ عیر. رجوع به عیر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ رَ)
بزرگ بینی. (از منتهی الاب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَصْ صُ)
شعر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانستن و دریافتن چیزی را. (منتهی الارب). و رجوع به شعر شود
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
درختی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
وعر. دشوار گردیدن جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). درشت شدن راه. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (اقرب الموارد). رجوع به وعر و وعور شود، کم گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ ثَ)
پیش آمدن گشن ناقه را و فروخوابانیدن تا گشنی کند، یا گشن را بر ماده عرض کردن تا اگر آن را قبول کند بماند والا فلا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ وِ رَ)
مؤنث عور. رجوع به عور شود، صاحب عورت و خلل، و از آن جمله است آیۀ ’اًن بیوتنا عوره’ (که ابن عباس و جماعتی دیگر آن رابه کسر واو خوانده اند) ، یعنی خانه های ما دارای عورت و خلل است. (از منتهی الارب). رجوع به عوره شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گوسفند بسیاربانگ، گوسفند که گاه دوشیدن شاشد و شیر را از آن تباه سازد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
بزغاله که آن را بر مغاک شیر و دیگر دده بندند جهت شکار یا عام است. یعر. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیوره
تصویر عیوره
جمع عیر، خران گور خران
فرهنگ لغت هوشیار