صنفی از فرقۀ غالیۀ منسوب به محمد بن یعفور. (مفاتیح). از فرق شیعۀ امامیه، معاصرین ابومحمد هشام بن حکم. (از خاندان نوبختی ص 267). و رجوع به مقالات اشعری ص 49 شود
صنفی از فرقۀ غالیۀ منسوب به محمد بن یعفور. (مفاتیح). از فِرَق شیعۀ امامیه، معاصرین ابومحمد هشام بن حکم. (از خاندان نوبختی ص 267). و رجوع به مقالات اشعری ص 49 شود
از طایفۀ نصار منشعب است از قبیلۀ بنی کعب در خوزستان. در جغرافیای سیاسی کیهان آمده است: ’طایفۀ نصار منقسم به عشایر مختلف می شود، از آن جمله است یعوره و مفالی که در جزیرهالخضر و گسبه و کنار خلیج بوشهر زندگانی می کنند’. (ص 91)
از طایفۀ نصار منشعب است از قبیلۀ بنی کعب در خوزستان. در جغرافیای سیاسی کیهان آمده است: ’طایفۀ نصار منقسم به عشایر مختلف می شود، از آن جمله است یعوره و مفالی که در جزیرهالخضر و گسبه و کنار خلیج بوشهر زندگانی می کنند’. (ص 91)
نام قریۀ بزرگی است در قضای ناصره از سنجاق عکا تابع ولایت بیروت از فلسطین. در 5000گزی شمال غربی ناصره و 12000گزی جنوب شرقی عکا واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است از نواحی اردن به شام قرب طبریه. (معجم البلدان)
نام قریۀ بزرگی است در قضای ناصره از سنجاق عکا تابع ولایت بیروت از فلسطین. در 5000گزی شمال غربی ناصره و 12000گزی جنوب شرقی عکا واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است از نواحی اردن به شام قرب طبریه. (معجم البلدان)
شهرکی است در ساحل نهر عاصی، در بین فامیه و شیزر. (از معجم البلدان). شهری است در خاک روم که ابن خلدون در بحث جغرافیایی خود، آن را در شمال بخش پنجم اقلیم پنجم یاد کرده. و نام این شهررا به عموریه بنت الروم بن الیفزبن سام بن نوح نسبت داده اند. شهر عموریه را معتصم خلیفۀ عباسی در سال 223ه.ق. با شهر انقره فتح کرد و آن از اعظم فتوحات اسلام بشمار می رود. و در این سفر ابوتمام همراه خلیفه بود و بمناسبت این فتح قصیدۀ مشهور خود را بمطلع: السیف أصدق انباءً من الکتب فی حده الحد بین الجد و اللعب سرایید. و گویند خلیفه ابوتمام را سی هزار درهم بخاطر این قصیده بخشید. و چون به این بیت رسید که می گوید: رمی بک اﷲ یرجیها فهدمها ولو رمی بک غیراﷲ لم تصب معتصم گفت: ’دنّرت دراهمک’، یعنی درهمهای خود را به دینار تبدیل کردی، و سی هزار دینار به وی بخشید. رجوع به تجارب السلف نخجوانی چ عباس اقبال صص 174- 175 و فهرست ترجمه مقدمۀ ابن خلدون شود: ز عموریه مادرش را بخواند (اسکندر) چو آمد سخنهای دارا براند. فردوسی. افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه گریزگه باز بازدار. منوچهری. من گفته شعری مشتهر، در تهنیت وندر ظفر از ((سیف أصدق)) راست تر در فتح آن عموریه. منوچهری
شهرکی است در ساحل نهر عاصی، در بین فامیه و شیزَر. (از معجم البلدان). شهری است در خاک روم که ابن خلدون در بحث جغرافیایی خود، آن را در شمال بخش پنجم اقلیم پنجم یاد کرده. و نام این شهررا به عموریه بنت الروم بن الیفزبن سام بن نوح نسبت داده اند. شهر عموریه را معتصم خلیفۀ عباسی در سال 223هَ.ق. با شهر انقره فتح کرد و آن از اعظم فتوحات اسلام بشمار می رود. و در این سفر ابوتمام همراه خلیفه بود و بمناسبت این فتح قصیدۀ مشهور خود را بمطلع: السیف أصدق اِنباءً من الکتب فی حده الحد بین الجد و اللعب سرایید. و گویند خلیفه ابوتمام را سی هزار درهم بخاطر این قصیده بخشید. و چون به این بیت رسید که می گوید: رمی بک اﷲ یرجیها فهدمها ولو رمی بک غیراﷲ لم تصب معتصم گفت: ’دنّرت دراهمک’، یعنی درهمهای خود را به دینار تبدیل کردی، و سی هزار دینار به وی بخشید. رجوع به تجارب السلف نخجوانی چ عباس اقبال صص 174- 175 و فهرست ترجمه مقدمۀ ابن خلدون شود: ز عموریه مادرش را بخواند (اسکندر) چو آمد سخنهای دارا براند. فردوسی. افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه گریزگه باز بازدار. منوچهری. من گفته شعری مشتهر، در تهنیت وندر ظفر از ((سیف أصدق)) راست تر در فتح آن عموریه. منوچهری
از فرق غلات شیعه، اصحاب محمد بن یعقوب، گویا همان فرقۀ غمامیه اند که می گفتند امیرالمؤمنین علی در میان ابر به دنیا می آید. (خاندان نوبختی ص 267). اصحاب محمد بن یعقوب باشند و آن فرقه ای از فرق هشتگانه غالیه است و گویند علی هرگاه در میان ابر به دنیا آید. (بیان الادیان) فرقه ای از نصاری، آل یعقوب الرادعی و آنان قایل به اتحاد لاهوت و ناسوت باشند. (از تاج العروس). فرقه ای از مسیحیان، پیروان یعقوب باراده اسقف انطاکیه در سدۀ ششم میلادی در شام و بین النهرین، و معتقدبودند که مسیح حاصل ترکیب و اتحاد طبیعت ناسوت و لاهوت است و ارامنه یعاقبه گویند و خود از این فرقه اند. برخلاف نسطوریان که در فارس تقدم داشتند مسیح را میان دو طبیعت یکی الهی و دیگری بشری تشخیص می کردند. (یادداشت مؤلف). طایفه ای از نصاری، منسوبند به یعقوب حکیم و بعضی از ایشان گویند عیسی پسر خدا بود و بعضی گویند باری تعالی ذواقانیم ثلاثه است: وجود و علم و حیات، و این اقانیم نه زاید بر ذات و نه نفس ذاتند. بعضی گویند المسیح هو الله و بعضی گویند لاهوت به ناسوت ظاهر شد و بعضی معقول به محسوس. (از نفائس الفنون) نامی است که در انگلیس پس از انقلاب 1688 میلادی به هواخواهان ژاک دوم و سلسلۀ استوارت داده شد. (یادداشت مؤلف) نام فرقه ای از خوارج، پیروان یعقوب بن علی کرخی. (یادداشت مؤلف). زیدیه. پیروان یعقوب بن علی کوفی که ابوبکر و عمر راولی خود می شمردند ولی از آن کسانی هم که از این دو خلیفه تبری داشتند تبری نمی جستند و منکر رجعت اموات بودند و از معتقدین به این عقیده نفرت می ورزیدند. رجوع به خاندان نوبختی ص 267 و مآخذ مندرج در آن شود
از فِرَق غُلات شیعه، اصحاب محمد بن یعقوب، گویا همان فرقۀ غمامیه اند که می گفتند امیرالمؤمنین علی در میان ابر به دنیا می آید. (خاندان نوبختی ص 267). اصحاب محمد بن یعقوب باشند و آن فرقه ای از فِرَق هشتگانه غالیه است و گویند علی هرگاه در میان ابر به دنیا آید. (بیان الادیان) فرقه ای از نصاری، آل یعقوب الرادعی و آنان قایل به اتحاد لاهوت و ناسوت باشند. (از تاج العروس). فرقه ای از مسیحیان، پیروان یعقوب باراده اسقف انطاکیه در سدۀ ششم میلادی در شام و بین النهرین، و معتقدبودند که مسیح حاصل ترکیب و اتحاد طبیعت ناسوت و لاهوت است و ارامنه یعاقبه گویند و خود از این فرقه اند. برخلاف نسطوریان که در فارس تقدم داشتند مسیح را میان دو طبیعت یکی الهی و دیگری بشری تشخیص می کردند. (یادداشت مؤلف). طایفه ای از نصاری، منسوبند به یعقوب حکیم و بعضی از ایشان گویند عیسی پسر خدا بود و بعضی گویند باری تعالی ذواقانیم ثلاثه است: وجود و علم و حیات، و این اقانیم نه زاید بر ذات و نه نفس ذاتند. بعضی گویند المسیح هو الله و بعضی گویند لاهوت به ناسوت ظاهر شد و بعضی معقول به محسوس. (از نفائس الفنون) نامی است که در انگلیس پس از انقلاب 1688 میلادی به هواخواهان ژاک دوم و سلسلۀ استوارت داده شد. (یادداشت مؤلف) نام فرقه ای از خوارج، پیروان یعقوب بن علی کرخی. (یادداشت مؤلف). زیدیه. پیروان یعقوب بن علی کوفی که ابوبکر و عمر راولی خود می شمردند ولی از آن کسانی هم که از این دو خلیفه تبری داشتند تبری نمی جستند و منکر رجعت اموات بودند و از معتقدین به این عقیده نفرت می ورزیدند. رجوع به خاندان نوبختی ص 267 و مآخذ مندرج در آن شود