جدول جو
جدول جو

معنی یعفور - جستجوی لغت در جدول جو

یعفور
(یَ / یُ)
آهوی خاکسترگون یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یعفور
(یَ)
ابن عبدالرحمان، از بنی یعفور در صنعا و یمن (248-259 هجری قمری). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یعفور
(یَ)
آهوبره. گوزن بچه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آهوبره که اندک مایه قوت گرفته باشد. (دهار) (از مهذب الاسماء). آهوبچۀ میان خشف ورشا. ج، یعافیر. (یادداشت مؤلف) ، آواز، جنبش، پاره ای از شب. ج، یعافیر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یعفور
غزال، آهو
تصویری از یعفور
تصویر یعفور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن ابراهیم هفتمین از بنی یعفور صنعاء یمن (332 تا 352 ه. ق)
لغت نامه دهخدا
(یَ ری یَ)
صنفی از فرقۀ غالیۀ منسوب به محمد بن یعفور. (مفاتیح). از فرق شیعۀ امامیه، معاصرین ابومحمد هشام بن حکم. (از خاندان نوبختی ص 267). و رجوع به مقالات اشعری ص 49 شود
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمن بن عبید بن نسطاس البکائی الثعلبی. او از پدر خود و ابراهیم روایت کند. و او را ابویعفور الصغیر نیز گویند
لغت نامه دهخدا
مولی سعید بن العاص. او از ابن المسیّب و یعفور بن عبیدالله و از او ضحاک بن عثمان روایت کند
لغت نامه دهخدا
عبدالکریم بن یعفور. محدث است و یحیی بن یحیی النیشابوری از او روایت کند. در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ یَ)
چهارمین تن از سلاطین بنی یعفور در صنعاء یمن (279 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(بَ یَ)
حکامی که از سال 247 تا 345 هجری قمری در صنعا و یمن حکمرانی کردند. اولین آنها محمد بن یعفور (247 هجری قمری) و آخرینشان عبدالله بن قحطان (352- 378 هجری قمری). این سلسله بتدریج از اهمیت افتاد. (طبقات السلاطین ص 81)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِیَ)
ماده سگ. (از المرصع) :
یا ام یعفور سقاک العهد
لازال من صید علیک لبد.
راجز (از المرصع).
و رجوع به یعفور شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گوسفند بسیاربانگ، گوسفند که گاه دوشیدن شاشد و شیر را از آن تباه سازد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سخت رمنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بازار کاسد. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
گویند در زمان رشید زنی از خاندان هرکل فرمانروای روم بود و با رشید ملاطفت می کرد و او را پسر کوچکی بود، چون به سن رشد رسید فرمان روایی بدو مفوض شد، لکن آن پسر به تباهکاری پرداخت و با رشید به خشونت رفتار می کرد. رشید از وضع کشور روم هراسان شد و آن پسر را کشت. در نتیجه رومیان خشمگین شدند و مردی به نام یقفور طغیان کرد و آن زن را بکشت و خود بر کشور استیلا یافت و به رشید نوشت: اما بعد، زنی را به عنوان ’شاه’ تعیین کرده و خود را به جای ’رخ’ گذارده بودی. شایسته است بدانی که از این پس من ’شاه’ هستم و تو به منزلۀ ’رخ’ می باشی و باید آنچه آن زن به تو می پرداخت تو آن را به من بسپاری. رشید همین که نامه را خواند به نویسندگان گفت به وی پاسخ دهید. هر پاسخی را که نزد وی آوردند نپسندید و چون خوداو خطیب و شاعر بود نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، از بندۀ خدا هارون الرشید به یقفور سگ روم. اما بعد، نامۀ تو را دریافتم و پاسخ آن چیزی است دیدنی نه شنیدنی، و السلام علی من اتبع الهدی. آنگاه با گروهی بیمانند بدو تاخت و کشور وی را تصرف کرد و به قتل پرداخت وگروهی را به اسارت آورد. یقفور در سر راه وی آتش عظیمی برافروخت. محمد بن یزید شیبانی از میان آتش گذشت و مردم همه او را دنبال کردند و از آتش گذشتند. چون یقفور دید راه گریزی ندارد و ناچار مغلوب می شود، از در مصالحه درآمد و پرداختن مبلغی جزیه را به گردن گرفت که هم خود شخصاً آن را بپردازد و هم از دیگر مردم کشورش بگیرد و روانه کند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 192)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یکی یعامیر. بزغاله. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). یک بزغاله. (آنندراج) ، بچه میش. ج، یعامیر. (ناظم الاطباء). بره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یعمور
تصویر یعمور
بزغاله، میشزاده بچه میش
فرهنگ لغت هوشیار