جدول جو
جدول جو

معنی یعاط - جستجوی لغت در جدول جو

یعاط(یَ / یِ / یُ طِ)
کلمه ای است که بدان گرگ و اسب را زجر کنند و رانند و رقیب چون لشکر دشمن را بیند اهل خود را بدان بیم کند. یا عاط! (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس این ابیات را از راجز شاهد آورده است:
صب علی شاء ابی ریاط
ذوءاله کالاقدح المراط
تهفو اذا قیل له یعاط.
و فراء روایت کرده: تنجو اذا قیل له یا عاط.
و گوید شتر را نیز بدان برانند و به نقل از ابن بری آرد که وی از محمد بن حبیب به جای یعاط و یا عاط، عاط عاط حکایت کرده و گوید این روایت دلالت بر این می کند که اصل عاط بوده مانند غاق، آنگاه بر آن یاء داخل شده است و گفته اند یا عاط، سپس الف آن به سبب تخفیف حذف گردیده و یعاط شده است. اما این معنی گفتار فراء است که گفته است عرب یا عاط و یعاط هر دو را به کار می برد و استعمال یا عاط به الف بیشتر است. و اما اهل صعید عموماً آن را در راندن اسب و شتر و همچنین مردم آرند و گویند عاط و یعاط، و من این استعمال را بارها از آنان شنیده ام و آن عربی فصیح باشد و یعاط و یا عاط را هنگامی که رقیب سپاه دشمن را ببیند برای ترساندن نیز به کار برند... و ابن عباد گوید در راندن شتر یا عاط و در راندن اسب هنگامی که برای مسابقه او را بدوانند یعاط گویند - انتهی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ)
مرد سخت رانندۀ ستور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). مرد سخت رانندۀ ستور و درشتی کننده بر آن. (آنندراج) ، خوب و برگزیده از هر چیز. (اقرب الموارد). رجوع به قعاط شود
لغت نامه دهخدا
(قَعْ عا)
مرد سخت رانندۀ ستور، المتکبر الکزّ. (اقرب الموارد). رجوع به قعاط و قعاط شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرد سخت رانندۀ ستور و درشتی کننده بر آن. (منتهی الارب). رجوع به قعاط شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
باردار نگردیدن ناقه و زن سالها، بی آنکه نازا و عاقر باشد، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، عیط، رجوع به عیط شود،
بانگ و فریاد و غوغا و زاری، (ناظم الاطباء)، جلبه و صیاح، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
تندی بوی خردل. (منتهی الارب). تندی بوی و حدت آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
موضعی است. (منتهی الارب). اسم موضع، و فیه نظر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
گل سرخ یا گل زرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گل زرد، و گویندگل سپید. (مهذب الاسماء). گل سرخ، و گویند گل زرد، وقول اخیر اصح است. (اقرب الموارد از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جمع واژۀ یعر. (تاج العروس ج 9 ص 115). رجوع به یعر شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
آواز گوسفند. (منتهی الارب) (آنندراج). بانگ ماده بز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بانگ کردن یا سخت بانگ کردن گوسفند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سعاط
تصویر سعاط
تندی تیزی دربوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاط
تصویر عیاط
بار دار نگشتن فرزند نیاوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعاط
تصویر وعاط
گل زرد گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعاطفه
تصویر بیعاطفه
بی رحم بی شفقت سنگدل
فرهنگ لغت هوشیار