جدول جو
جدول جو

معنی یشتها - جستجوی لغت در جدول جو

یشتها
(یَ)
یشت به معنی نیایش و فدیه و مانند آن است و آن مجموعۀ سرودهایی برای هرمزد و ایزدان هفتگانه یعنی امشاسپندان و فرشتگان دیگر است و ظاهراً اصلاً این مجموعه موزون بوده است و آن جزوی از اوستای کنونی است. (یادداشت مؤلف). یشت، کلمه اوستایی آن یشتی از ریشه کلمه یسنا برای ستایش به طور عموم آمده و یشتها به ویژه برای ستایش آفریدگارو نیایش امشاسپندان و ایزدان. در فرهنگهای پارسی یشتن را به معنی عبادت کردن گرفته اند. مؤلف برهان می نویسد: ’یشتن به لغت زند و پازند (!) به معنی زمزمه کردن و چیزی خواندن باشد بر طعام، و آن عبادتی است مغان را در وقت طعام خوردن’. پیداست که در این تعبیر معنی یشتن را از عمومیت ساقط و به باژ و زمزمه تخصیص داده است. زراتشت بهرام پژدو در ارداویرافنامه گوید:
چو از کار یزشچاری گذشتند
از اول کار، جایی می بیشتند.
و نیز:
ز بیم کارزار و قحط و کشتن
نبد پروای دین و باژو یشتن.
و یشت در برهان ’نام نسکی باشد از کتاب زند’ زراتشت بهرام در زراتشت نامه گوید:
ز بهر روان هرکه فرمود یشت
پشیمان شد از گفت خود بازگشت.
یشتها امروز اگرچه ترکیب شعری ندارد، ولی هنوز هم کلامش موزون و با طرزی شاعرانه، با عبارات بلند و تخیلات عالی سروده شده است. اصلاً همه یشتها منظوم بوده. منتها دارای اوزان هجایی، و مانند گاتهابه قطعات و بیتها منقسم و شمارۀ هجاهای آن 8 و گاهی 10 و 12 بوده است. بعدها به واسطۀ تصرفاتی که در آنها شده و به علت تفسیر که به تدریج جزو متن گردیده ترکیب شعری آن بهم خورده است. با وجود این، اوزان آن به خوبی معلوم است و میتوان دوباره به شکل اصلی درآورد. برخی از یشتها بسیار قدیمی به نظر می رسند. اکنون 21 یشت موجود است که بعضی از آنها کوتاه و بعضی دیگر بسیار بلندند. اسامی یشتها به قرار ذیل است:
1- هرمزدیشت. 2- هفت امشاسپندیشت. 3- اردیبهشت یشت. 4- خردادیشت. 5- آبان یشت. 6- خورشیدیشت. 7- ماه یشت. 8- تیریشت. 9- گوش یشت. 10- مهریشت. 11- سروش یشت. 12- رشن یشت. 13- فروردین یشت. 14- بهرام یشت. 15- رام یشت. 16- دین یشت. 17- اردیشت. 18- اشتادیشت. 19- زامیادیشت. 20- هوم یشت. 21- ونندیشت.
از این میان خصوصاً یشتهای 5 و 8 و 10 و 13 و 14 و 17 و 19 بسیار قدیمند. (از یشتها ج 1 ص 14) (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی صص 130- 131). در برهان و آنندراج و ناظم الاطباء آن را نسکی از نسکهای زند آورده اند که درست نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتها
تصویر اشتها
میل به غذا داشتن، آرزوی طعام، خواستن چیزی، آرزو داشتن، آرزوی چیزی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
مرغوب. (غیاث) (آنندراج) ، آرزو. (غیاث) (آنندراج) :
قوم معکوسند اندر مشتها
خاک خوار و آب را کرده رها.
مولوی.
در مثال و قصه و فال شماست
در غم انگیزی شما را مشتهاست.
مولوی.
و رجوع به مشتهی شود
لغت نامه دهخدا
خوار تاری، پژهان این سخن گفتنی است که آنندراج) پژهان (را با) رشک (سنجیده و نیک در یافته که پژهان آرزوی خواستن است و رشک به خود پیچیدن از داشتن دیگران، آرزوی داشتن خواهانی آرزو خواستن خواهان شدن، آرزو کردن، میل بغذا داشتن، خواهانی خواست، آرزوی طعام، چیزی خواستن وآرزوی آن کردن، ودوست داشتن آنرا، اشتها داشتن، رغبت به غذا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار