جدول جو
جدول جو

معنی یسنا - جستجوی لغت در جدول جو

یسنا
یکی از بخش های پنج گانۀ اوستا که هنگام مراسم مذهبی خوانده می شود، ستایش، پرستش، نماز
فرهنگ فارسی عمید
یسنا
(یَ)
نام جزء مهم اوستاست و این کلمه به معنی ستایش و حمد و جشن می آید و آن شامل هفتاد و دو فصل است. (یادداشت مؤلف). در اوستایی یسنه (هم ریشه ’یشت’) به معنی پرستش و ستایش و نماز و جشن است. یسنا بخشی است از اجزای پنجگانه اوستا و مخصوصاً هنگام مراسم مذهبی سروده می شود و آن شامل 72 فصل است و هر فصل آن را یک هائیتی (امروز ’ها’ و ’هات’) گویند و به مناسبت 72 های یسناست که کشتی (= کستی) یعنی بندی که زرتشتیان سه بار به دور کمر می پیچینداز 72 نخ پشم سفید بافته می شود. پارسیان یسنا را به دو قسمت بزرگ تقسیم می کنند: نخست از یسنای 1 تا یسنای 27. دوم از یسنای 28 تا پایان. از این 72 فصل 17فصل (هائیتی) گاتها را که قدیمترین قسمت اوستا بشمار می رود، تشکیل می دهند. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
یسنا
((یَ))
پرستش، ستایش، یکی از بخش های اوستا که در هنگام مراسم مذهبی خوانده می شود
تصویری از یسنا
تصویر یسنا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنا
تصویر سنا
(دخترانه و پسرانه)
روشنایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یونا
تصویر یونا
(پسرانه)
یونس، کبوتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسنا
تصویر حسنا
(دخترانه)
زن زیبا، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سینا
تصویر سینا
(پسرانه)
مرد دانشمند، سوراخ کننده، نام پدر شیخ ابوعلی سینا، صفت مشبه از سنبیدن، نام شبه جزیره ای کوهستانی در شمال شرقی مصر که حضرت موسی (ع) به پیامبری برگزیده شد و الواح دهگانه را خداوند به او نازل کرد، نام جد ابن سینا پزشک ودانشمند نامدار ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسنا
تصویر حسنا
زیبا، زن زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنا
تصویر سنا
مجلسی که در کنار مجلس شورا در برخی از کشورها، به امر قانون گذاری می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنا
تصویر سنا
ضیا، روشنایی، روشنی، فروغ، رفعت، بلندی
گیاهی گرمسیری با برگ های باریک، گل های کبود یا زرد رنگ و دانه های ریز که بلندیش تا ۶۰ سانتی متر می رسد و برگ آن ملین و مسهل است و به صورت دم کرده، پودر و قرص به کار می رود، برای درمان تنگی نفس، قولنج و سیاتیک به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
مجلس سالخوردگان که اعضای آن سران روحانی و غیرروحانی ملت اند. (ایران باستان). مجلسی که اعضای آن از بزرگان و اعیان کشور برگزیده شوند. مجلس اعیان.
- سنای پانصدنفری، سنای پانصدنفری مجلسی بود که کلیس تنس در سال 510 قبل از میلاد از تریبوس های ده گانه آتن در آن شهر تأسیس کرد. عده اعضای سناتا آن زمان چهار نفر بود. کلیس تنس به طرفداری طبقات پست مقرر داشت که هر یک از تریبوس های ده گانه پنجاه نفر عضو انتخاب کند و بدین طریق عده اعضای سنا را به پانصد نفر رسانید. (تاریخ تمدن قدیم ایران)
لغت نامه دهخدا
سوراخ کننده، (برهان)، مصحف سنبا، (صفت مشبهه از سنبیدن) و ’هویه سنبا’ به معنی کتف سوراخ کن، ذوالاکتاف، لقب شاپور دوم است و پارسیان او را شاپور هویه سنبا خواندندی، (مجمل التواریخ و القصص ص 34) (از حاشیۀ برهان چ معین)،
به لغت زند و پازندبه معنی سینه باشد که عربان صدر خوانند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
زوجه خوزی وکیل هیرودیس انتیپاس، از جمله کسانی بود که مسیح را خادم بود و حنوط از برای دفن مسیح آورد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بسیار و فراوان و پر و سرشار. (ناظم الاطباء). رجوع به وسناد شود
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ نا / یُ رَنْ نا)
یرناء. حنا. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اختیارات بدیعی). حنا یا رنگی است مانند حنا. (منتهی الارب). به معنای حناست و آن چیزی باشد که بر دست و پا بندند و در خضاب یعنی رنگ ریش هم به کار برند. (برهان). اسم عربی حناست. (تحفۀ حکیم مؤمن). حنا که برگ گیاه است و در خضاب دست و پای و ریش و موی سر به کار برند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به حنا شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چوبی باشد که بدان مسواک کنند. (برهان) (آنندراج) ، گیاهی است مسهل و بهترین آن مکی میباشد. (برهان). نام گیاهی است که آن اسهال میکند. گیاهی است که سناء مکی گویند. (غیاث). گیاهی است از تیره پروانه داران (سبزی آساها) که دارای چند گونه است و از گیاهان بومی نواحی گرم سودان (آفریقا) و آسیای صغیر و عربستان و جنوب ایران میباشد. برگهایش متناوب و مرکب (دارای 3 تا 9 زوج برگچه) بدون برگچۀ انتهایی است، گلهایش زردرنگ و میوه اش نیاک و محتوی چند دانه است. میوه و برگ مختلف سنا دوای تلخ مسهلی است که بصورت دم کرده یا پودر بکار میرود، عشرق. گونه های آن:
1- سنای اسکندریه، گونه ای از سنا که در مصر و سودان و اطراف نیل (در نواحی کوهستانی شمال و مغرب خرطوم) بحد وفور میروید و یکی از انواع سناهای دارویی است. برگهایش از سنای هندی کوچکتر است وسنایی که در بازار به این اسم عرضه میشود مخلوطی ازسناهای مختلف است: سنای مکی، سنای حجازی، مهار، سنای مکی آغاجی، سنای مکی. 2- سنای بری، قدقدک. 3- سنای هندی، گونه ای از سنا که بحد وفور در عربستان و آفریقا و سواحل سومالی تا موزامبیک میروید، ولی امروز بیشتر در جنوب هندوستان کشف میشود و یکی از انواع سناهای دارویی است. میوه اش تقریباً بدون انحنا و برگچه هایش در قاعده کمی نامتقارن است. سنای هندوستانی. (از فرهنگ فارسی معین)
روشنی کمتر از ضیا و نور. (غیاث). روشنی. (آنندراج) (غیاث) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) :
چو چرخ مرکز جاه ترا شتاب و سکون
چو طبع آتش رأی ترا سنا و ضیا.
مسعودسعد.
خداوندا سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنانک از وی به رشک آید روان بوعلی سینا.
سنایی.
از سنا برق آتش شمشیر
عرشیان را سنا فرستادی.
خاقانی.
اگر خسیس برمن گرانسر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دو رده سوارانند که بر دو بازوی راه بسته می شوند و پادشاه هنگام درآمدن به شهر از میان آن دو رده می گذرد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام پدر شیخ ابوعلی و بعضی گفته اند نام جدشیخ ابوعلی است و بعضی گویند لقب شیخ ابوعلی است، (برهان)، نام جد بوعلی، (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی)، نام جد چهارم ابوعلی است، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
نام کوه طور است، (برهان)، سیناء:
پیغمبر میر است یوز او را
بر مرکب میر است طور سینا،
ناصرخسرو،
موسیم که انی انااﷲ یافتم
نور پاک و طور سینا دیده ام،
خاقانی،
موسی جان سینه را سینا کند
طوطیان کور را بینا کند،
مولوی،
رجوع به طور سینا شود
شبه جزیره ای است کوهستانی در شمال شرقی مصر میان خلیج عقبه (شرق) و سوئز (مغرب) که امروز در تصرف مصر میباشد، در تورات آمده که در همین محل موسی به پیغمبری برگزیده شد و الواح عشره را خداوند بدو اعطا کرد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ ثَ)
برگردیدن آب چاه از رنگ و بوی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآمدن مرد در چاه و از بوی گند چاه مدهوش شدن و غش کردن. (ناظم الاطباء). به چاه درآمدن. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حسناء. رجوع به حسناء شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام کوهی نزدیک ینبع
لغت نامه دهخدا
(حُ)
مؤنث حسن. حسنی: بحق اسماء حسنا و علامتهای بزرگ او.... بیعت فرمانبریست. (تاریخ بیهقی ص 316)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهریست به اقصای صعید، و پس از آن جز ادفو و اسوان و بلاد نوبه شهری نیست. و آن بر ساحل رودنیل است از جانب غربی و در اقلیم دوم است. طول وی از مغرب 45 درجه و 14 دقیقه و عرض آن 14 درجه و 40 دقیقه است و آن شهری آباد و پاکیزه است و نخلها و بستان های بسیار و تجارت آن رونق دارد. (معجم البلدان). نسبت بدان اسنوی است. مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید:
1- اسنا، نام شهری است در صعید مصر که مرکز مدیریت میباشد، در ساحل یسار نیل در 41 هزارگزی خرابه های شهر قدیمی تیبه، در 25 درجه و 17 دقیقه و 38 ثانیۀ عرض شمالی و 30 درجه و 10 دقیقه و 15 ثانیۀ طول شرقی. و عدّۀ نفوس آن به 5000 نفر بالغ گردد و آن یکی از بلاد قدیمۀ دنیاست. نام باستانی آن در زبان قبطی سنا بوده، بطلیموس بمناسبت پرستش اهالی ماهی موسوم به لات را، اسم لاتوپولیس را به این شهر اطلاق کرد. صعید مهمترین و زیباترین شهر مصر بود. کویهای قسمت جنوبی منتظم و ابنیه و ساختمانهای آن زیباست. مصنوعات آن عبارت است از یک نوع شال موسوم به ملائه و پارچه های مخصوص آبی رنگ و ظروف سفالی و نظائر اینها. تجارتش بارونق است وسرمنزل قافله های حامل عاج و پشم شتر و غیره از سودان و نوبه میباشد. معبدی بسیار جسیم و باتکلف از یادگارهای باستانی در اینجا وجود دارد و مدتهای مدید این پرستشگاه را به مزبله مبدل ساخته بودند. محمدعلی پاشا به تنظیف و تجدید این بنای تاریخی همت گماشت. در داخل این عبادتگاه نقوش و خطوط هیروگلیفی بسیار مرتسم در شکل بروج السماء مشاهده میشود که اکثر آنها در زمان بطالسه و امپراطوران روم بوجود آمده و در زمان فتوحات اسلامی این شهر بمصالحه تسلیم شد و چون قبطیان در اطاعت و تبعیت کوتاهی و قصوری بخرج ندادند لذا شهرمزبور را به مرکز روحانیت قبطیان تبدیل کردند. در قرون اولیۀ اسلام علما و مشاهیر بسیار از این شهر ظهور کردند.
2- اسنا، نام مدیریت (بخشداری) است در صعید مصر و سه ناحیه در بر دارد: 1- اسنا 2- اسوان 3- حلفا. مساحت سطح آن به 861 هزار گز مربع و شمارۀ نفوس وی به 237961 تن بالغ می شود. دو قصبۀ ادفو و دندره، نیز خرابه های شهر باستانی تیبه، معروف به ابو، در داخل این مدیریت واقع است - انتهی.
دمشقی گوید: و کوره اسنا خمس قری. (نخبهالدهر ص 232). و هم او گوید: و من ابنیه مصرالعجیبه القدیمه البرابی و هی بیوت حکماءالقبط و یقال انه کان بکل کوره من کور مصر بربا یجلس بها کاهن علی کرسی ّ للتعلیم و الموجود منها الیوم فی بلاد اسوان بربا... و باسنا بربا. (نخبهالدهر ص 35). و رجوع به ص 233 نخبهالدهر شود. ابن بطوطه گوید: شهریست بساحل روم بجنوب ارمنت
لغت نامه دهخدا
پارسی دو رده سوارنند که به دو بازوی راه بسته میشوند و شاه از میانشان میگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از پارسی برناک (حنا)، حنا که دست و پا را با آن رنگ میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسنا
تصویر کسنا
گاودانه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینا
تصویر سینا
سوراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
روشنائی، فروغ، بلندی، روشنایی در فارسی روشنایی فروغ، بلندی رفعت، چوبی باشد که بدان مسواک کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنا
تصویر حسنا
زن خوبرو، خوشگل، مونث حسن، زن خوبروی زن خوشگل، جمع حسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنا
تصویر اسنا
بلندکردن، یک سال ماندن، بالا بردن
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ))
گیاهی است از تیره پروانه واران (سبزی آساها) که دارای چند گونه است. برگ هایش متناوب و مرکب بدون برگچه انتهایی است. گل هایش زرد رنگ و میوه اش نیامک و محتوی چند دانه است. میوه و برگ مختلف سنا دوای تلخ مسهلی است که به صورت دم کرده یا پو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنا
تصویر سنا
((س))
مجلسی که اعضای آن از بزرگان و اعیان کشور برگزیده شوند
فرهنگ فارسی معین
نشت کردن، برای نشت، نفوذ کردن، چکّه کردن
دیکشنری اردو به فارسی
خراشیدن، آسیاب کردن، خردکننده
دیکشنری اردو به فارسی