جدول جو
جدول جو

معنی یرمول - جستجوی لغت در جدول جو

یرمول
(یَ)
برگ خرمای ریگ آلوده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده ای که به کمک علامت های جبری بیان شود، در علم شیمی علامت های اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار می رود مانند co۲، در علم فیزیک عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان می کند، اسلوب، قاعده
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
نره، یا نرۀ سطبر نرم فروهشتۀ ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس). گفته اند غرمول را در جانوران سم دار گویند. (از تاج العروس) ، نرۀ اسب. (دهار). قضیب اسب. (مهذب الاسماء) ، نرۀ درازگوش. (دهار). نره خر
لغت نامه دهخدا
(یَ)
وادیی است میان نهر اردن و بحر لوط واقع در شام که به سبب جنگی که در عهد خلافت ابوبکرخلیفۀ اول در آنجا روی داد سخت مشهور است. خالد بن ولید فرماندۀ قوای اسلام با مرگ خلیفۀ اول و آغاز خلافت خلیفۀ ثانی از فرماندهی عزل و ابوعبیده بن جراح به جای وی منصوب گردید ولی خالد این فرمان را پنهان داشت و به جنگ ادامه داد و لشکر روم را بکلی درهم شکست و بعد به حضور ابوعبیده رفت و به منصب جدید او تهنیت گفت. جنگ یرموک پایان فتوح الشام است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). وادیی است به ناحیۀ شام یا موضعی است. و منه یوم الیرموک. (منتهی الارب). ناحیه ای است در شام و غزوۀ یرموک معروف است. (از لباب الانساب).
- یوم الیرموک، از جنگهای عصر اسلام است در ناحیه ای به همین نام که در شام واقع است و آن در سال سیزدهم هجرت میان مسلمین و روم روی داد و پس از آن ابواب شام بر روی عساکر اسلامی مفتوح گشت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
پاره ای از موی باقیمانده در گرد سر، پارۀ پر و پشم باقیمانده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، موی برکندۀ افتاده. (منتهی الارب). ج، هرامیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از مصدر رمل. رجوع به رمل شود، حصیر بافته شده، پوشیده شده از ریگ، در زیر ریگ پنهان شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نوعی از بار غضا که درختی است خاردار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مرد سست بینایی. (از منتهی الارب). مرد ضعیف البصر و سست بینایی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرمول
تصویر غرمول
نره ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده، سرمشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمول
تصویر هرمول
پر، کرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
((فُ))
نمونه، سرمشق، دستور (واژه فرهنگستان)، رمز، نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی، نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
سانیز، ساختاره، ریختار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
صيغةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
Formula
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formule
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
fórmula
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formül
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
فارمولہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
সূত্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
สูตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
fomula
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
公式
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
公式
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
формула
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
נוסחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
공식
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
rumus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formule
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formula
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
fórmula
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
формула
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formuła
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
Formel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
सूत्र
دیکشنری فارسی به هندی