- یرلیغ
- در دورۀ مغول، فرمان حاکم و پادشاه
معنی یرلیغ - جستجوی لغت در جدول جو
- یرلیغ
- ترکی جغتایی نشان (پایزه)، فرمان گشاد نامه حکم وفرمان پادشاه: و بها الدین را بمزید عاطفت مخصوص گردانید و اورا پایزه ویرلیغ به آلتمغاداد (اوکتای)، یایرلیغ خانی. فرمان پادشاه (ایلخانان ودوره های بعدی)
- یرلیغ ((یَ))
- حکم و فرمان پادشاه
یرلیغ خانی: فرمان پادشاه (ایلخانان و دوره های بعدی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنگرید به یرلیغ
فرمان پادشاه (ایلخانان و دوره های بعدی)