جدول جو
جدول جو

معنی یرقلی - جستجوی لغت در جدول جو

یرقلی
(یَ رَ)
گنهکار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 27/5هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر سوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ لا)
خرامش و رفتار به تکبر. (منتهی الارب). راه رفتنی که در آن تبختر و به خود بالیدن باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یُرْ)
دهی است از دهستان خاوۀ بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 16000گزی خاور نورآباد و 13000گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، با 360 تن سکنه. آب آن از رود خانه خاوه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یُ رَ)
از یرک = ارک، به معنی دل + لی پسوند نسبت و اتصاف) بادل و جرأت. دلیر. (یادداشت مؤلف). دلاور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ لُ)
زاغ و کلاغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
از اقربای یوسف بیک استاجلو. صادقی کتابدار گوید: در زمان شاه مرحوم (شاه طهماسب اول) للۀ سلطان حسین میرزا (فرزند بهرام میرزا حاکم قندهار) بود. دولتمندست شعر هم میگویدو دیوانی به اتمام رسانیده است. این بیت از اوست:
خطی عکسی گور و نور دیده کرین ایچره
مور خیلی کذری تو شدی کمرقان ایچره
این بیت فارسی هم ازوست:
ز تاب می شده غرق عرق خونخواره ای دیدم
شدم حیران، میان آب آتشپاره ای دیدم.
(ترجمه تذکرۀ مجمعالخواص ص 128)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند، واقع در 3هزارگزی شمال خاوری شهر نهاوند. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است سکنۀ آن 90 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی