جدول جو
جدول جو

معنی یرق - جستجوی لغت در جدول جو

یرق
(یَ رَ)
جرم و گناه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یرقان
تصویر یرقان
بیماری ناشی از اختلال عمل کبد که با علائمی نظیر زرد شدن پوست بدن بروز می کند، زردی، کاخر، کاخه
یرقان نوزادان: در پزشکی عارضه ای که در هفتۀ اول تولد نوزاد و بر اثر از بین رفتن هموگلوبین بروز می کند
فرهنگ فارسی عمید
پارچه ای سفید یا رنگین که بر آن نقشی باشد و بر سر چوب کنند و علامت یک کشور، دسته یا حزب باشد، پرچم، علم، رایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرقان نوزادان
تصویر یرقان نوزادان
در پزشکی عارضه ای که در هفتۀ اول تولد نوزاد و بر اثر از بین رفتن هموگلوبین بروز می کند
فرهنگ فارسی عمید
(یُ قَ)
یرغه. یرقا. یرغا. نوعی از رفتار اسب و دیگر ستور.
- امثال:
خر خالی یرقه می رود. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یرغه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
سگ انگور. (منتهی الارب). عنب الثعلب. (نشوء اللغه ص 28) (ناظم الاطباء). ربرق. ریزق. (نشوء اللغه). تاجریزی. سپنگور. سگ انگور. (از یادداشت مؤلف). رجوع به سگ انگور و عنب الثعلب و ریزق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
اسم درختی جنگلی است. (یادداشت لغت نامه) ، اسم میوۀ درختی به همین نام. (از یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
در اصطلاح پزشکان بیماریی است که به واسطۀ آن رنگ بدن به زردی یا به سیاهی تبدیل یابد بر اثر جریان خلط زرد یا خلط سیاه به سوی پوست بدن و آنچه مجاور پوست باشد، و فاقد عفونت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). زردی چشم و بدن، و به سکون راء نیز آید. (از غیاث). تغییری است فاحش در رنگ بدن به سیاهی و زردی. (بحر الجواهر). علتی است که هرگاه مردم را آن راه که در میان جگر و زهره است بسته شود و آن صفرا که می باید به زهره اندر شود با خون اندر همه تن بدود و پوست مردم و سفیدی چشم ها زرد شود و مردم لاغر شوند و اگر تدبیر و علاج آن نکنند هروقت که از آن صفرا فزونتر به دل رسد بمیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زریر. (دهار). صفر. بیماری زریر. زردی. مرض زردی. صفار. ارقان، و آن بیماریی باشد که رنگ چشم و تن زرد شود. بیماری زرده: فلانی یرقان گرفته است. (یادداشت مؤلف). نام علتی که بدن را زرد کند خاصه چشمان را. (آنندراج) :
یک نیمه رخش زرد و دگر نیمه رخش سرخ
این را هیجان دم و آن را یرقان است.
منوچهری.
از ناصیۀ کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را.
انوری.
چشم نرگس به دشمنت نگریست
گشت مأخوذ علت یرقان.
مسعودسعد.
ور به بد بنگرد بر او گردد
چشم او چشم نرگس از یرقان.
مسعودسعد.
در یرقان چو نرگسی در خفقان چو لاله ای
نرگس چاک جامه ای لالۀ خاک بستری.
خاقانی.
گر چو نرگس یرقان دارم باز
گل خندان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی.
تا که ترنج را خزان شکل جذام داده بر
در یرقان شده ست رز همچو ترنج زا صفری.
خاقانی.
آخشیجان ز کفش چشم خوش نرگس را
یرقان برده و کحل بصر آمیخته اند.
خاقانی.
زرد می شد به لون، برگ خزان
تا ز حیرت فتاد در یرقان.
بسحاق اطعمه.
و رجوع به ارقان شود.
- یرقان زدن، مرض یرقان گرفتن. از یرقان زرد گشتن:
زرد است چشم نرگس یرقان زده ست گویی
زین هولهای منکرزین رطلهای هایل.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
- یرقان سیاه، قسمی از یرقان است که رنگ روی زرد شود و سپس به سیاهی گراید. (یادداشت مؤلف).
- یرقان طحالی، قسمی یرقان که از بیماری طحال افتد. (یادداشت مؤلف).
، زردی که در کشت افتد و به فارسی سیک نامند. (ناظم الاطباء). زردی که در کشت افتد. سیک. زنگ. زنگار. (یادداشت مؤلف) : تأمل حالی فقد وقع الیرقان علی غلّتی فافسدها... اندیشه کن در حال من به حقیقت که زنگار در غلۀ من افتاد و آن را تباه گردانید. (ترجمه تاریخ قم ص 163) ، نوعی سنگ. سنگ عور: در جملۀ تحف کمری بود از سنگ عور که سنگ یرقان نیز خوانند مرصع کرده و آن استعمال و تصنیف کورکوز بود و آن را اعتبار و قیمتی نباشد چون قاآن بدیداستطراف را برمیان بست. اتفاق را در کمرگاه قاآن امتلایی بوده است به صحت بدل شده است آن را به فال نیک گرفت و فرمود که مثل این دیگر بسازد. (تاریخ جهانگشاچ لیدن ج 2 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
منسوب به یرقان. به رنگ یرقان. زردی آورده. که به مرض یرغان مبتلاست. مبتلا به یرقان. (یادداشت مؤلف). کنایه از زردشده و خزان شده باشد. (از آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). و رجوع به یرقان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ سِ)
بیگناه و بیجرم. (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ لُ)
زاغ و کلاغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
گنهکار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مرد بسیارخواب. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد پرخواب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گرسنگی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). برقوع. برقوع. سخت: جوع یرقوع، گرسنگی سخت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به برقوع شود، سخت گرسنه. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذرق
تصویر ذرق
شبدر خودرو اسپست دشتی از گیاهان پیخال سرگین پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع درقه، سپرها گاو سپرها سخت سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارق
تصویر ارق
بیخواب، بیدار
فرهنگ لغت هوشیار
کاخر زردکان (گویش بدخشی) زریر زردویی (گویش کرد مهابادی) کاخه زریر سرخگویچه عارضه ای که در اثر ضایعات کبد و ختلال عمل آن پدیدار میشود و بعلت ورود مقادیر زیاد مواد رنگی صفراوی در خون و جذب آن بوسیله بافت ها و انساج رنگ بدن بزردی میگراید و خصوصااین زردی در صلبیه چشم و نسج ملتحمه بیشترنمایان است در این عارضه مقدار بیلی روبین خون افزایش مییابد وهمچنین مقادیری بیلی روبین بوسیله انساج حتی انساج داخلی جذب میشود از روی عواملی که یرقان را موجب میشوند معمولا سه نوع یرقان تشخیص میدهند. یرقان انسدادی این نوع یرقان در موقعی است که راه عبور از مجاری صفراوی بدرون اثنی عشر مسدود میگردد و بالنتیجه مجاری صفراوی متسع شده و در درون آنها رکود صفراوی پدید می آید و بالمال مقادیری ترکیبات صفراوی به درون خون بر میگردد. عواملی که موجب انسداد مجاری صفراوی میشوند متعددند وشایع ترین آنها مسدودشدن مجرای کلودوک توسط سنگ یا سرطان سر لوزالمعده است، یرقان همولتیک دراین نوع یرقان انهدام بیش ازحد گلبول های قرمز سبب افزایش بیلی روبین میشود کبد تاحداکثر توانائیش بیلی روبین های تشکیل شده وابدرون روده دفع میکند و باقی مانده بیلی روبین درخون جمع میشود، یرقان سمی این نوع یرقان وقتی عارض میشود که مقادیری مواد سمی از قبیل قارچهای سمی وعصاره سرخس نر و کلروفرم واردبدن شوند، یرقان عفونی این نوع یرقان درموقعی عارض میشودکه سلولهای کبد دراثر عوامل عفونی ازقبیل ویروس هپاتیت ویاعامل تب زرد ویا سپتی سمی ها عفونی وآزرده شوند ودرنتیجه میزان انتقال بیلی روبین ازخون به مجاری صفراوی کاهش یابد، زردی کاخه کاخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقان سمی
تصویر یرقان سمی
زریر زهری کاخری زهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقان انسدادی
تصویر یرقان انسدادی
زریر بندایی کاخربندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقه
تصویر یرقه
ترکی رهوار تیز رو بنگرید به یرغا اسب راه رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقان عفونی
تصویر یرقان عفونی
گند کاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقانه
تصویر یرقانه
کرمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقانی
تصویر یرقانی
کاخری زیری - و - گواژ خزاندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقود
تصویر یرقود
پر خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقوع
تصویر یرقوع
گرسنگی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقه رفتن
تصویر یرقه رفتن
تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقهرفتن
تصویر یرقهرفتن
یورغه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرق
تصویر بیرق
پرچم، پارچه های که بر سر چوب کشند و علامت یک کشور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقان
تصویر یرقان
((یَ رَ))
بیماری زردی، نوعی بیماری که در اثر اختلالات کبد به وجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرق
تصویر بیرق
((بِ رَ))
پرچم درفش، جمع بیارق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برق
تصویر برق
درخش، کهربا، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
پرچم، درفش، رایت، علم، لوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ اگر خواب ببینید به بیماری یرقان مبتلا شده اید، علامت آن است که از آشفتگی های موقت به خوشبختی خواهید رسید، 2ـ اگر خواب ببینید دیگری مبتلا به بیماری یرقان شده است، علامت آن است که دوستان نادرست و اتفاقات نامطلوب شما را نگران و دلسرد می سازد. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
زرد، مایل به زرد
دیکشنری اردو به فارسی