ذافنی الاسکندرانی. غار اسکندرانی. نوعی از مازریون که برگ آن پهن و شبیه به برگ درخت غار است از این رو شبیه الغار نیز گویند و در مغرب مازره یا مازریون و در شام بقله نامند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ذافنی و ذافنی الاسکندرانی شود
ذافنی الاسکندرانی. غار اسکندرانی. نوعی از مازریون که برگ آن پهن و شبیه به برگ درخت غار است از این رو شبیه الغار نیز گویند و در مغرب مازره یا مازریون و در شام بقله نامند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ذافنی و ذافنی الاسکندرانی شود
سومین و آخرین پادشاه سلسلۀ بیست و پنج مصر که معروف به سلسلۀ حبشی هستند. هم خودش و هم اسم خانواده اش حبشی است. وقتی که سناخریب پادشاه آشور برای تصرف فلسطین در قلب آن مملکت بطرف مصر در 701 قبل از میلاد حرکت میکرد شنید ترهاقه پادشاه حبشی برای مقابلۀ او می آید (دوم پادشاهان 19:19) سناخریب در شرح کارهای خود بدون ذکر نام پادشاهان چنین می گوید که: ’پادشاهان مصر و اسبان جنگی پادشاه حبشه در جنگ التکه حاضر شدند’. (قاموس کتاب مقدس)
سومین و آخرین پادشاه سلسلۀ بیست و پنج مصر که معروف به سلسلۀ حبشی هستند. هم خودش و هم اسم خانواده اش حبشی است. وقتی که سناخریب پادشاه آشور برای تصرف فلسطین در قلب آن مملکت بطرف مصر در 701 قبل از میلاد حرکت میکرد شنید ترهاقه پادشاه حبشی برای مقابلۀ او می آید (دوم پادشاهان 19:19) سناخریب در شرح کارهای خود بدون ذکر نام پادشاهان چنین می گوید که: ’پادشاهان مصر و اسبان جنگی پادشاه حبشه در جنگ التکه حاضر شدند’. (قاموس کتاب مقدس)
با کسی همراهی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغه). رفیق و مصاحب کسی گشتن. (از اقرب الموارد) ، ملاطفت نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفق کردن. (فرهنگ فارسی معین)
با کسی همراهی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغه). رفیق و مصاحب کسی گشتن. (از اقرب الموارد) ، ملاطفت نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفق کردن. (فرهنگ فارسی معین)