جدول جو
جدول جو

معنی یرش - جستجوی لغت در جدول جو

یرش
(یِ رِ)
از ترکی ’یورش’. کره. بار. دفعه. مرتبه. نوبت. (یادداشت مؤلف) ، حرکت. حمله. هجوم. (حاصل مصدر از ’یریماق’ ترکی به معنی رفتن)
لغت نامه دهخدا
یرش
(یُ رِ)
یورش. حمله. هجوم. تاخت.
- یرش بردن،حمله بردن. حمله کردن. (یادداشت مؤلف).
، کره. کرت. نوبت. بار. دفعه. مرتبه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یرش
دفعه، مرتبه، بار، نوبت
تصویری از یرش
تصویر یرش
فرهنگ لغت هوشیار
یرش
نوعی حرکت آرام و با تأنی اسب، یورش، حمله، خوراک، غذا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرش
تصویر آرش
(پسرانه)
درخشان، آفتاب، عاقل، زیرک، جد بزرگ اشکانیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که درتیراندازی بسیار توانا بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرش
تصویر هیرش
(پسرانه)
فشار، هجوم (نگارش کردی: هرش)
فرهنگ نامهای ایرانی
(یَ رَ)
دهی است از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت واقع در جنوب خاوری رودبار با 100 تن سکنه و آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
دهی است از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. در 8هزارگزی جنوب نهرآب و 6هزارگزی قلعۀ میرآباد، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه های متعدد، محصولش غلات، لبنیات، برنج، ذرت، گردو، زردآلو و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
اسم مصدر از گرفتن. گیرندگی، تسخیر و گرفتگی و قبض، زدن با نیزه و طعنه، سرزنش و ملامت، جرم و گناه، عیب و تقصیر. (ناظم الاطباء). اما این معانی در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(رُ)
همان کورش است. (ایران باستان ج 1 ص 232). طبری گوید از جمله کسانی که بخت نصریا بخترشه گماشتۀ بهمن با خود به بیت المقدس برد، کیرش (بن) کیکوان از ولد غیلم بن سام خازن بیت مال بهمن بود و دیگر اخشویرش بن کیرش بن جاماسب الملقب بالعالم و دیگر بهرام بن کیرش بن بشتاسب بودند.. و جای دیگر گوید من لدن تخریب بخت نصر بیت المقدس الی حین عمرانها فی عهد کیرش بن اخشویرش اصبهبد بابل.... و کیرش همان کورش هخامنشی است و اخشویرش نیز خشیارشا پسر اوست. (حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص صص 213- 214) : تا بنی اسرائیل بازآمدند و دانیال پیغامبر علیه السلام در عهد بهمن اسفندیار به فرمان کیرش که پادشاه بود از دست بهمن (بر بنی اسرائیل مهتر بود) و به عمارت بیت المقدس مشغول شدند. (مجمل التواریخ و القصص ص 213). و عمر بیت المقدس بعد خرابه سبعین سنه بهمن احد ملوک الفرس و هو کیرش. (روضه المناظر ابن شحنه، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کورش شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
اسم مصدر از فیریدن. تفاخر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
حجاب. نقاب. روبنده. خصوصاً روی پوش چین دار سرخ رنگی از پارچه های نفیس که بر سر عروس می اندازند. (ناظم الاطباء) : الاختمار، سیرش برافکندن خود را. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریش
تصویر ریش
موهای چانه و گونه ها، محاسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرش
تصویر حرش
صید کردن، خراشیدن درشتی، خشونت درشتی، خشونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرش
تصویر خرش
کالای بی بها بانگ و فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترش
تصویر ترش
بد خلق گردیدن، بخیل و هر چیزی که طعم سرکه داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرش
تصویر پرش
جهیدن، جستن، پرواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرش
تصویر آرش
نام پهلوانی کماندار از لشکر منوچهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درش
تصویر درش
نوعی خیار باریک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن، تکه بریده شده از چیزی خال روی ناخن یا پوست بدن انسان خال روی ناخن یا پوست بدن انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرش
تصویر سیرش
حجاب و نقاب و روبنده و خصوصاً روپوش چین دار
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گرفتن گیرندگی، قبض تصرف، نیزه زنی طعن، سرزنش ملامت، جرم گناه، تقصیر عیب
فرهنگ لغت هوشیار
مقنعه ایست به طول سه گز. گیاهی است از تیره سوسنیها که دارای گلهای زینتی است و چون دارای ساقه زیر زمینی ضخیم لعابدار است از کوبیده ریشه آن به عنوان چسب استفاده میکنند. این گیاه به طور خودرو و در اکثر نقاط و همچنین ایران میروید اشراس اشراش، درختی است زینتی از تیره سماقیان که جزو گونه های زیتون (سنجد تلخ) میباشد. این درخت از خارج وارد ایران شده و در جنوب ایران (بندر عباس و چاه بهار) کشت می شود. اصل آن از هندوستان و هندو چین است چیش، بد کار بد عمل، حقیر فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برش
تصویر برش
مقطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرش
تصویر آرش
معنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارش
تصویر ارش
ساعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرش
تصویر عرش
پهنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرش
تصویر فرش
قالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برش
تصویر برش
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود،
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میرش
تصویر میرش
وفات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیرش
تصویر گیرش
جذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیرش
تصویر خیرش
قیام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصرف، قبض، گرفتن، گیرندگی، بند، بندش، قید، مانع، عیب، نقص، تقصیر، جرم، گناه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
میدان یورش، یکی از میدانگاه های نبرد مردم منطقه ی استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرگ دسته جمعی
فرهنگ گویش مازندرانی