اولین پادشاه بنی اسرائیل (910- 931 قبل از میلاد). (یادداشت مؤلف). اولین پادشاه اسباط عشره بود. (ازقاموس کتاب مقدس) ، یربعام دوم، پادشاه بنی اسرائیل (789- 749 قبل از میلاد). (یادداشت مؤلف)
اولین پادشاه بنی اسرائیل (910- 931 قبل از میلاد). (یادداشت مؤلف). اولین پادشاه اسباط عشره بود. (ازقاموس کتاب مقدس) ، یربعام دوم، پادشاه بنی اسرائیل (789- 749 قبل از میلاد). (یادداشت مؤلف)
سوق الاربعا،.، شهری از نواحی خوزستان در کنار نهر ذات جانبین و در آن بازاری و جانب عراقی آن آبادان تر و دارای جامعی بود. (معجم البلدان). و یاقوت در مواقع دیگر معجم البلدان گفته است میان سوق الاربعاء و عسکر مکرّم شش فرسخ است. (مرآت البلدان)
سوق الَاربعا،.، شهری از نواحی خوزستان در کنار نهر ذات ُجانبین و در آن بازاری و جانب عراقی آن آبادان تر و دارای جامعی بود. (معجم البلدان). و یاقوت در مواقع دیگر معجم البلدان گفته است میان سوق الاربعاء و عسکر مکرّم شش فرسخ است. (مرآت البلدان)
جمع واژۀ ربعه، و آن شاذ است. (منتهی الارب). جمع واژۀ ربعه. خانه ها و توقف گاهها و منزلگاهها. (ناظم الاطباء). ربعات و ربعات قوم، منازل ایشان. (از اقرب الموارد) ، حالتهای نیکو: هم علی ربعاتهم، ایشان بر حالت نیکویند یا بر امری هستند که بودند. (منتهی الارب). طریقه. شأن. حالت. وضع خوش. (ناظم الاطباء). ربعات. ربعه. (اقرب الموارد). و رجوع به ربعات و ربعه شود
جَمعِ واژۀ رَبْعه، و آن شاذ است. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ رَبعه. خانه ها و توقف گاهها و منزلگاهها. (ناظم الاطباء). ربعات و رَبِعات قوم، منازل ایشان. (از اقرب الموارد) ، حالتهای نیکو: هم علی ربعاتهم، ایشان بر حالت نیکویند یا بر امری هستند که بودند. (منتهی الارب). طریقه. شأن. حالت. وضع خوش. (ناظم الاطباء). رِبعَات. رِبَعه. (اقرب الموارد). و رجوع به رُبَعات و رِبَعه شود
سخت لاغر گردیدن پس روان شدن آب بینی، و این معنی گاه از کرم آید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نگاهبانی چیزی کردن، انتظار فروشدن. آفتاب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج)
سخت لاغر گردیدن پس روان شدن آب بینی، و این معنی گاه از کَرُم َآید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نگاهبانی چیزی کردن، انتظار فروشدن. آفتاب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج)
شیرفام. شیری، قسمی مروارید به رنگ شیر. (یادداشت مؤلف) : و منه (من اللؤلؤ ما یشبه اللبن فیسمی شیربام. (الجماهر بیرونی). خیر الفیروزج الشیربام الاخضر الاّسمانجونی العتیق. (جاحظ) ، (از مجلۀ مجمع علمی دمشق ص 331). و گویا معرب شیرفام باشد
شیرفام. شیری، قسمی مروارید به رنگ شیر. (یادداشت مؤلف) : و منه (من اللؤلؤ ما یشبه اللبن فیسمی شیربام. (الجماهر بیرونی). خیر الفیروزج الشیربام الاخضر الاَّسمانجونی العتیق. (جاحظ) ، (از مجلۀ مجمع علمی دمشق ص 331). و گویا معرب شیرفام باشد
یعنی کسی که قوم را وسعت میدهد، پسر و جانشین سلیمان بود که در چهل ویکسالگی به تخت سلطنت آل یهودا جلوس فرمود و مدت هفده سال ملک راند و چون هنوز تازه بر اریکۀ شهریاری استقرار یافته بود قوم فراهم شده نزد او رفتند و از سختی اعمال و افعال پدرش بدو شکایت بردند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به رجوعام شود
یعنی کسی که قوم را وسعت میدهد، پسر و جانشین سلیمان بود که در چهل ویکسالگی به تخت سلطنت آل یهودا جلوس فرمود و مدت هفده سال ملک راند و چون هنوز تازه بر اریکۀ شهریاری استقرار یافته بود قوم فراهم شده نزد او رفتند و از سختی اعمال و افعال پدرش بدو شکایت بردند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به رجوعام شود