جدول جو
جدول جو

معنی یدیان - جستجوی لغت در جدول جو

یدیان
(یَ دَ)
تثنیۀ یدی، یعنی دو دست. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیان
تصویر دیان
(دخترانه)
دیانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
دین ها، کیش ها، آیین ها، جمع واژۀ دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیان
تصویر دیان
به حساب رسنده، محاسب، پاداش دهنده، حاکم، قاضی، سائس، قهار، چیره
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
موضعی است. (منتهی الارب). موضعی است یا کوهی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ)
تثنیۀ ید. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). دو دست:
ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرقدین
گسترانیده به جودو فضل در عالم یدین.
(منسوب به عباس ’یا ابوالعباس’ مروزی).
به دندان گزید از تغابن یدین
بماندش در او دیده چون فرقدین.
سعدی (بوستان).
- اول ذات یدین، پیش از هر چیز. پیش از هر کار. پیش از همه. (یادداشت مؤلف) : لقیته اول ذات یدین، یعنی پیش از هرچیزی ملاقات کردم آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تثنیۀ ید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به معنی دست. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح عرفانی) نزد صوفیه عبارت از اسماء متقابلۀ الهی است که به اسماء جلالی و جمالی تفسیر شده است مانند فاعله و قابله مثل قهار و لطیف. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، برخی گفته اند یدان عبارت است از حضرت وجوب و امکان. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مداینه، پاداش و جزا دادن، (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(دَیْ یا)
ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(دُیْ یا)
جمع واژۀ دائن. رجوع به دائن شود
لغت نامه دهخدا
معبد دیانا یا معبد آرتیمس، معبد مشهور دیانا در شهر ’افسوس’ که یکی از عجایب سبعه محسوب بود، این معبد (در حدود 550 قبل از میلاد) برای آرتیمس ساخته شد، درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام ’هروشراتوس’ آن را آتش زد (356 قبل از میلاد) تجدید بنای آن پیش از فتح افسوس (334 قبل از میلاد) بدست اسکندر مقدونی صورت گرفت، پس از استیلای رومیان (633 قبل از میلاد) بر شهر معبد ’آرتیمس’ معبد دیانا خوانده شد، در (262 میلادی) که گوتها شهر را تاراج کردند معبد ویران گردید، هشت ستون از ستونهای مرمر آن برنگ تیره سبز در ساختن ایاصوفیه در قسطنطنیه بکار رفت و بوسیلۀ کاوشهائیکه از 1866م، ببعد در ویرانه های آن بعمل آمد نقشۀ آن معلوم گردیدو در کاوشهای سال 1954 میلادی بقایای مهمی از دورۀ روم و بیزانس بدست آمد، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن جلدکار. (ناظم الاطباء). یدیه
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ)
وادیی است و در آن مسجدی است نبی صلوهاﷲ علیه را به لشکرگاه هوازن روز حنین. (یادداشت مؤلف). جایی در وادی نخله ودر آنجا حضرت نبوی مسجدی دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَدْ)
شجر ندیان، درخت نمناک. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مبتل. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مِدْ)
کسی که عادت وام دادن و وام گرفتن دارد. (از منتهی الارب). که به مردم بسیار قرض می دهد. که بسیار قرض می کند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). ج، مدایین
لغت نامه دهخدا
(ضَ دَ)
دو کوهند. ضدوان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
تشنه. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ناحیتی به آسیای صغیر، (ایران باستان ج 2 ص 1472)
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
جمع واژۀ دین. (دهّار) (غیاث). کیشها: الادیان سته، واحده للرحمن و خمسه للشیطان. صواب من آنست که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر که زبدۀ همه ادیانست اقتصار نمایم. (کلیله و دمنه).
- علم الأدیان، دانش شناختن دینها:
پیغمبر گفت علم علمان
علم الأبدان علم الأدیان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ ءَ)
مصدر به معنی ردی. (ناظم الاطباء). مصدر به تمام معنی های ردی. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). رجوع به ردی در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
وام گرفتن. (منتهی الارب). وام خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(بِهْ فَ)
منسوب به به آفرید. به آفریدیه: پرکدر. بر کنار مرورود نهاده است و او را قهندز است استوار و اندروی گبرکانند و ایشان را به آفریدیان خوانند. (حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 94). رجوع به به آفرید شود
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
چاروای فربه دونده. (لغت نامۀ حافظ اوبهی). چارپای دونده. (برهان قاطع). چارپای دونده را که فربه باشد گویند. ادیون. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بشتاب رفتن ستور. (تاج المصادر بیهقی) : خدی، بشتاب رفتن و گام فراخ نهادن. (منتهی الارب). رجوع به خدی شود
لغت نامه دهخدا
(رَءْ یَ)
شتافتن اسب، خوشبوی و بامزه شدن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَدْ)
چاشت خوار. (منتهی الارب) : الغدیان، المتغدی، یقال: رجل غدیان و امراءه غدیا، ای متغدّ و متغدّیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیان
تصویر دیان
بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیان
تصویر مدیان
فرانسوی میانی میانه، نیم ارز (منصف ارزشی) وام دهنده، وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیان
تصویر قدیان
شتافتن اسپ، خوشبویی خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدیان
تصویر غدیان
چاشت خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیان
تصویر صدیان
تشنه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیان
تصویر جدیان
جمع جدی، بزغالگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین، کیش ها، آیین ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیان
تصویر دیان
((دَ یّ))
قاضی، پاداش دهنده، به حساب رسنده
فرهنگ فارسی معین