جدول جو
جدول جو

معنی یدوع - جستجوی لغت در جدول جو

یدوع
(یَ)
به لاتین ژادوس و زدوا گویند و اوپسر یوناتان است از قبیلۀ لاوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یدور
تصویر یدور
ترکیب ید با عنصر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یتوع
تصویر یتوع
هر گیاهی که ساقۀ آن شیر داشته باشد از قبیل مازریون، ماهودانه و امثال آن ها، گیاه شیردار
فرهنگ فارسی عمید
(یَ تو / یَتْ تو)
هر گیاه و یاتره ای که هنگام بریدن از آن شیری سپید پالاید. ج، یتوعات. (ناظم الاطباء). هر گیاه و تره که وقت بریدن از آن شیر برآید و شیر آن مدر است و محرق و مقطع و موی را بریزاند و اگر برگ یا تخم آن را در آب ایستاده اندازند ماهی مست شده بر آب آید و جمیع یتوعات در غایت گرمی و خشکی است و اکثر آن در مرتبۀ چهارم لهذا استعمال آن فقط در خارج اندام جائز داشته اند و خوردن آن بی مصلح جایز نیست و چون بر غیر وجه مستعمل شود بکشد. (از آنندراج). و مشهور از آن هفت است: شبرم، لاغیه، عرطنیثا، ماهودانه، مازریون، فلجلشت و عشر. ج، یتوعات. (از اقرب الموارد). هر درخت که شیردار باشد مثل زقوم و انجیر و عشر. (از غیاث اللغات). یتوع را اجناس بسیار است و او را چنین گفتند که هفت گونه است همه گرم و خشک، مسهل و قی آور و محرق و او مازریون است و عشر و دیودار و لاغیه و شبرم و شیر انجیر و تریاق نبطی و دگر ماهودانه. (الابنیه عن حقایق الادویه). چون طبیبان یتوع مطلق گویندمراد لاغیه است و او سالمترین یتوعات بود، با اینکه او نیز خالی از خطر نباشد چه شیر و تخم و برگ جملۀ یتوعات زهر و کشنده است. (از بحر الجواهر). یتوعات هفت نوع است: مازریون، عشر، سرزیوان، صفریج، یوماملون (و آن شبرم است) جلندا، سرمادریج و شیرهاعات. (نزهه القلوب). یتوعات هفت است: عشر، شبرم، لاغیه، عرطنیثا، ماهودانه، مازریون، بنطافیلون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ)
جمع واژۀ دوع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دوع شود
لغت نامه دهخدا
ماهی سرخ و خرد به قدر انگشت، ج، دوع، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَج ج)
به معنی ینع است. (ناظم الاطباء). به جای رسیدن میوه. (تاج المصادر بیهقی). رسیدن ثمر و هنگام درودن رسیدن. (آنندراج). و رجوع به ینع شود
لغت نامه دهخدا
(یَ بُ)
بدیع که آبی است به نزدیک وادی قری که به آن نخلستان است. (از منتهی الارب، در مادۀ بدیع). رجوع به بدیع شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یسوع. عیسی (ع). (یادداشت مؤلف) : سرانجیل یشوع مسیح پسر خدا. (ترجمه دیاتسارون ص 16). رجوع به یسوع و عیسی شود
لغت نامه دهخدا
نام پرده ای است در موسیقی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
ترکیب دوتایی ید یا نمکهای مشتق از اسید یدئیدریک. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ وی ی)
یدی. منسوب به ید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ید شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
جمع واژۀ یفع. (ناظم الاطباء) ، جاهای بلند. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به یفع شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ترس و هول و خوف. (ناظم الاطباء). ترس و بیم، لغت ردی است. (منتهی الارب) (آنندراج). هراس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ ودع. (المنجد). رجوع به ودع شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بازایستاده از بانگ و فریاد، ریزان بر چیزی، اسب که حاجت آید او را به عنان زدن تا بازایستد، مرد خوار رانده و ترک داده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ناقه ای که باری اندک شیر فرودهد و باری شیر پر دارد. (منتهی الارب) (از متن اللغه). ناقه و غیر آن که باری شیر فرودهد و باری پر دارد. (از معجم الوسیط) ، راه که گاه هویدا گردد و گاه مخفی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از قاموس) (از لسان العرب) ، مرد بسیار فریبکار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بداعه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به بداعه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَضْ ضُ)
جهان و دوان و شتابان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدوع
تصویر خدوع
فریب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینوع
تصویر ینوع
سرخی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوع
تصویر دوع
کناد ماهی تالاب ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یفوع
تصویر یفوع
جای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتوع
تصویر یتوع
شیرابه دار گیاه
فرهنگ لغت هوشیار