جدول جو
جدول جو

معنی یخچالی - جستجوی لغت در جدول جو

یخچالی(یَ)
رئیس یا صاحب یا مستأجر یخچال. (یادداشت مؤلف) ، یخچال فروش. آنکه ساختن و فروختن یخچال فلزی برقی یا نفتی بعهده دارد
لغت نامه دهخدا
یخچالی
منسوب به یخچال (زمین های یخچالی سنگهای یخچالی دوره های یخچالی) قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی که با پیشرفت یخ وسرما در قسمتهای عظیمی از کره زمین مشخص است مجموعا سه یا چهار دوره یخچالی که باپیشرفت یخ های طبیعی درتشکیلات زمین شناسی دوران چهارم نیمکره شمالی مشخص است تشخیص داده شده که در هر یک از این دوره ها یخها از قطب شمال بطرف جنوب پیشروی کرده اند ودرفواصل پیشروی یخ های طبیعی تشکیلات عقب نشینی یخ ها مشاهده میشود که بدوره های بین یخچالی موسومندمهمترین دوره های یخچالی دوران چهارم عبارتند از: دوره یخچالی ساکسونین که در این دوره تمام شبه جزیره اسکاندیناوی و قسمت عظیمی ازانگلستان و هلند و آلمان و قسمت عظیمی از روسیه از یخچال پوشیده میشده است، دوره یخچالی پولونین که توسعه اش از یخچال قبلی کمتر بوده معذلک تمام اسکاندیناوی وقسمتی ازانگلستان و لهستان را فرامیگرفته است، دوره یخچالی مکلمبورژین که توسعه اش ازدویخچال قبلی کمتربود و یخچال سراسراسکاندیناوی ودانمارک رافرامیگرفته است: دوره یخ بندان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گودال بسیار بزرگ سرپوشیده در زمین که در فصل زمستان در آنجا یخ انبار می کنند و برای تابستان نگه می دارند، صندوق فلزی یا چوبی که میوه یا خوراکی های دیگر را در آن کنار یخ می گذارند تا سرد شود، یخدان، دستگاهی صندوق مانند به اندازه های مختلف که با برق کار می کند و هرچه را که در آن بگذارند سرد نگه می دارد، در علم زمین شناسی توده های دائمی و عظیم یخ در مناطق سردسیر زمین
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
هرجایی که در آن یخ را نگاهداری می کنند. یخدان. (ناظم الاطباء). چالۀ عمیق و مسقف که یخ به زمستان درآن ریزند و نگهدارند تابستان را. (یادداشت مؤلف). گودی که یخ را در آن گذارند. (آنندراج) :
معده شعله خوار صد دوزخ
مطبخ یخ فروش صد یخچال.
ظهوری (از آنندراج).
، در تخاطب عامه کلمه ای است که گویند برای نمودن بی ملاحتی گفتار گوینده که بسی سرد و بی مزه سخن گوید. (یادداشت مؤلف).
- مثل یخچال، گفتاری بی مزه و سرد از دهانی سرد. (یادداشت مؤلف).
، دستگاهی الکتریکی که مصنوعاًدر آن یخ بوجود آورند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پوشالی: دولت پوچالی، دولت پوشالی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یخچالی. منسوب به یخدان به معنی یخچال.
- مثل فقاع یخدانی، سخنی سخت خنک و بی مزه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یخاری
تصویر یخاری
ترکی بالا بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخچال
تصویر یخچال
هر جایی که در آن یخ را نگهداری میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
پنداری گذرا منسوب به خیال از روی خیال: امر خیالی، تصوری وهمی موهوم، نا پایدار
فرهنگ لغت هوشیار
نخالی در فارسی سبوسه ای منسوب به نخاله شبیه به سبوس سبوسه یی: علامت این علت خارشی بوددر مثانه... ورسوبی نخالی باشددربن شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخچال
تصویر یخچال
محل نگاهداری یخ، وسیله ای که با نیروی برق کار می کند و هرچه را در آن بگذارند سرد نگاه می دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یخاری
تصویر یخاری
((یُ))
بالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
پنداری
فرهنگ واژه فارسی سره
1ـ دیدن یخچال در خواب، نشانه آن است که فردی را آزار خواهید داد که می کوشد از راه درست امرار معاش کند. ، 2ـ اگر خواب ببینید یخ داخل یخچال می گذارید، نشانه آن است که صاحب احترام و اعتبار خواهید شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
Dreamy, Fanciful, Imaginary, Imaginative, Whimsical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
rêveur, fantastique, imaginaire, imaginatif, fantaisiste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گردو بازی، جایی که پر از گیاه گردو باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
꿈꾸는 , 공상적인 , 상상의 , 창의적인 , 변덕스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
夢見る , 空想的な , 想像上の , 創造的な , 気まぐれな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
חולמני , דמיוני , דִּמְיוֹנִי , יצירתי , מוזר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
कल्पनाशील , काल्पनिक , रचनात्मक , मनमौजी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
khayalan, imajinatif, aneh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
ฝัน , จินตนาการ , จินตนาการ , มีจินตนาการ , พิลึก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
dromerig, fantasierijk, denkbeeldig, grillig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
soñado, fantástico, imaginario, imaginativo, caprichoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
sognante, fantastico, immaginario, creativo, bizzarro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
sonhador, fantasioso, imaginário, imaginativo, caprichoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
梦幻的 , 富有幻想的 , 想象的 , 富有想象力的 , 奇幻的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
marzycielski, fantastyczny, wyimaginowany, twórczy, kapryśny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
мрійливий , фантастичний , уявний , творчий , химерний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
verträumt, fantastisch, imaginär, einfallsreich, skurril
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
мечтательный , фантастический , воображаемый , творческий , причудливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیالی
تصویر خیالی
hayalperest, hayali, yaratıcı, kaprisli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی