جدول جو
جدول جو

معنی یتاقی - جستجوی لغت در جدول جو

یتاقی
پاسبان، نگهبان، کشیک چی
تصویری از یتاقی
تصویر یتاقی
فرهنگ فارسی عمید
یتاقی
(یَ / یُ)
پاسبان و نگهدارنده و محافظت کننده. (برهان). پاسبان و نگهدارنده. (آنندراج). پاسبان و چوکیدار. (رشیدی). پاسبان و نگاهبان و محافظ ونگاهدارنده. یتاقدار. (از ناظم الاطباء) :
برون شد یزک دار دشمن شناس
یتاقی کمر بست بر جای پاس.
نظامی.
به خواب نازشه با ترک نوشاد
ز هندوی یتاقی کی کند یاد.
خسروانی (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
یتاقی
((یَ))
پاسبان، نگهبان
تصویری از یتاقی
تصویر یتاقی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یتاق
تصویر یتاق
پاس، کشیک، نگهبانی، حفظ و حراست، برای مثال تو مست شراب و خواب و ما را / بی خوابی کشت در یتاقت (سعدی۲ - ۶۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان واقع در 15 هزارگزی کردکوی و کنار راه شوسۀ گرگان به بندرشاه با 950 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کارمندان دربار. مأموران دیوانی و کسانی که تهیّۀ وسایل حرکت قشون و حفاظت راه را بر عهده داشتند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 59) : در ذکر خلاصه مداخل و مخارج ولایات ایران، مداخل... بابت مرد یساقی: پانصد نفر سرکار دیوانی... بابت مرد یساقی: پانصد نفر (ب). (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 89). عراق، سرکار اوارجۀ عراق... عن مرد یساقی پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 89). ارقام و احکام سیورغالات و... یساقیان و چریک به مهراو می رسید. (تذکره الملوک ص 41). خرج - سایر عن مرد یساقی کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 91). تیول و مواجب همه ساله - سایر: عن مرد یساقی ایل کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 92). و رجوع به یساق شود، سپاهی. (میرزا مهدی خان، سنگلاخ ص ب 331)
لغت نامه دهخدا
(یَ ما)
جمع واژۀ یتیم. (اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی). ایتام. یتمه. میتمه. یتائم. (از اقرب الموارد). یتیمان: ولدان یتامی یکسر دست بی پدری بر سر. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به یتیم شود
لغت نامه دهخدا
کلاه، از لغات ترکی، (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سوختگی و داغ، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یُ)
پاس و پاس داشتن و محافظت کردن. (برهان) (سروری). پاسبانی یعنی چوکی. (غیاث اللغات). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی. (آنندراج). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید مستعد کار شد وتیرهای یتاق به اقطار ممالک و مسالک و منازل احیای ترک و قبایل حشم خوش (ظ: خویش) بفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی). معلوم کرده بودند که چند مرد به یتاق رفتندی و جایگاهی گروهی پایدار بودی. (سیر الملوک).
حریم حشمت و جاهش ز حفظ مستغنی است
که حاجتی نبود بام چرخ را به یتاق.
رفیع الدین لنبانی.
خردم یزک فرستد به وثاق خیلتاشی
ادبم طلایه دارد به یتاق پاسبانی.
نظامی.
سرعت برق این براق تراست
برنشین که امشب این یتاق تراست.
نظامی.
چون که تیر یتاقت آوردم
به جنیبت براقت آوردم.
نظامی.
مریخ ملازم یتاقت
موکب رو کمترین غلامت.
نظامی.
چو مهدی گرچه شد مغرب وثاقش
گذشت از سرحدمشرق یتاقش.
نظامی.
تو مست شراب ناز و ما را
بیداری کشت در یتاقت.
سعدی (از آنندراج).
- یتاقدار، پاسبان و چوکیدار. (آنندراج). پاسبان و نگاهبان و محافظ و نگاهدارنده. (ناظم الاطباء) :
پاس شب را ز خیل خانه خاص
تویی امشب یتاقدار خلاص.
نظامی.
- یتاقداری، حفظ و پاسبانی:
او خفته چو شاه در عماری
ویشان همه در یتاقداری.
نظامی.
- یتاقداری کردن، حفظ و پاسبانی کردن:
چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد.
نظامی.
- یتاق داشتن، پاسبانی کردن. کشیک کشیدن:
دو سمن سینه بلکه سیمین ساق
بر در باغ داشتند یتاق.
نظامی.
- یتاق کردن، پاس داشتن و محافظت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یتامی
تصویر یتامی
جمع یتیم، کودکی که پدرش مرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاقی
تصویر تاقی
ترکی کلاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
پاسبانی، پاس داشتن، محافظت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
((یَ))
کشیک، نگهبانی
فرهنگ فارسی معین
روستایی در سدن رستاق شرقی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
کومه ی شبانان
فرهنگ گویش مازندرانی