یبوسه. خشکی و عدم تری. (ناظم الاطباء). خشکی. (غیاث اللغات) (السامی) : گرچه در خشکی هزاران رنگهاست ماهیان را با یبوست جنگهاست. مولوی. ، ضمور و لاغری. (ناظم الاطباء) ، ناروانی (در شکم). بستگی در شکم. مقابل لینت. - یبوست معده، اجابت نکردن آن. قبض آن
یبوسه. خشکی و عدم تری. (ناظم الاطباء). خشکی. (غیاث اللغات) (السامی) : گرچه در خشکی هزاران رنگهاست ماهیان را با یبوست جنگهاست. مولوی. ، ضمور و لاغری. (ناظم الاطباء) ، ناروانی (در شکم). بستگی در شکم. مقابل لینت. - یبوست معده، اجابت نکردن آن. قبض آن
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، ورغست، فرغست
بَرغَست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود پَژَند، هَنجَمَک، هَجَند، مُجّه، مُچّه، بَلغَس، بَلغَست، وَرغَست، فَرغَست
خشکی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ضد رطوبت. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح فلسفۀ قدیم کیفیتی است که صعوبت تشکل و تفرق و اتصال را در جسم موجب می شود. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). یکی از کیفیات اربعۀ اول است و از عناصر اربعه خاک بارد و یابس است. گروهی گفته اند: اصول یوابس چهار است: باردیابس (سرد خشک) که زمین باشد، بارد رطب (سردتر) که آب باشد، حار رطب (گرم تر) که هوا باشد و حار یابس (گرم خشک) که آتش باشد. و بالجمله یبوست قبول شکل و ترک آن است با دشواری. (از فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به حکمت اشراق ص 200 و مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق صص 188- 189 و کشاف اصطلاحات الفنون شود
خشکی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ضد رطوبت. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح فلسفۀ قدیم کیفیتی است که صعوبت تشکل و تفرق و اتصال را در جسم موجب می شود. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). یکی از کیفیات اربعۀ اول است و از عناصر اربعه خاک بارد و یابس است. گروهی گفته اند: اصول یوابس چهار است: باردیابس (سرد خشک) که زمین باشد، بارد رطب (سردتر) که آب باشد، حار رطب (گرم تر) که هوا باشد و حار یابس (گرم خشک) که آتش باشد. و بالجمله یبوست قبول شکل و ترک آن است با دشواری. (از فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به حکمت اشراق ص 200 و مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق صص 188- 189 و کشاف اصطلاحات الفنون شود
به معنی خرمن یا جای کوبیدن غله، اسم کنعانی اورشلیم است. (قاموس کتاب مقدس) ، در مواردی دیگر در کتاب مقدس احتمالاً اسم مردی از خانوادۀ کنعان بن حام باشد. (از قاموس کتاب مقدس). و رجوع به یبوسیان شود
به معنی خرمن یا جای کوبیدن غله، اسم کنعانی اورشلیم است. (قاموس کتاب مقدس) ، در مواردی دیگر در کتاب مقدس احتمالاً اسم مردی از خانوادۀ کنعان بن حام باشد. (از قاموس کتاب مقدس). و رجوع به یبوسیان شود
گیاهی باشد صحرایی شبیه به اسفناج و آن را در آشها کنند و به عربی غملول خوانند. (برهان) (آنندراج). برغست: چنان است کارم تباه و تبست که نبود مرا نانخورش جز یبست. فرید احول (از جهانگیری)
گیاهی باشد صحرایی شبیه به اسفناج و آن را در آشها کنند و به عربی غملول خوانند. (برهان) (آنندراج). برغست: چنان است کارم تباه و تبست که نبود مرا نانخورش جز یبست. فرید احول (از جهانگیری)