جدول جو
جدول جو

معنی یای - جستجوی لغت در جدول جو

یای
دانش یای یا علم یای، دانش به کار بردن حجرالمطر است برای آوردن باران و برف که مغلان دانستندی، قام، (یادداشت مؤلف) : قنقلی درمیان ایشان بود که علم یای یعنی استعمال حجرالمطر، نیک دانستی فرمود که آغاز یای نهاد و تمامت لشکر را یاسا فرمود تا بارانیها در ظهاره های جامه های زمستانی کنند و تا سه شبان روز از پشت اسب جدا نشوند و قنقلی به کار یای مشغول شد ... (جهانگشای جوینی)،
- یای گرفتن، عمل حجرالمطر کردن، (یادداشت مؤلف) : یایچی ترک یای گرفت و لشکر از زیر پای اینها بیرون آمدند، (جهانگشای جوینی ج 1 ص 153)، و رجوع به حجرالمطرشود
نام حرف آخر الفبا: ’ی’ است، یاء، رجوع به ’ی’ شود،
- یای معکوس، یای کلان که طویل باشد به جانب دست راست کاتب، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
یای
کمان تیراندازی، (غیاث اللغات)، موسم تابستانی، (غیاث اللغات)، تابستان، فصل دوم از فصول سال پس از بهار و پیش از پائیز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاس
تصویر یاس
(دخترانه)
گل منسوب به حضرت زهرا (س)، گلی زینتی با رنگهای زرد سرخ سفید و بنفش و بسیار خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بای
تصویر بای
مال دار، چیزدار، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یای معروف
تصویر یای معروف
واجی که به صورت i و به صورت کامل ادا می شود مثلاً بیخ، تیر، پیش، ریش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یای مجهول
تصویر یای مجهول
واجی که به صورت e به کار می رفته و امروزه در لهجۀ رسمی به کلی از بین رفته است
فرهنگ فارسی عمید
ییلاق، یایلاغ، جای تابستانی: تا یایلاق و قشلاق شما بسیار گردد، (رشیدی)، چون از آن گریوه می گذرند همه صحرای مرغزار و یایلاق است، (جامع التواریخ رشیدی)، از اینجا به سرعت تمام روانه گشته به پای دماوند راند و آنجا منتظر جواب بایدو بنشست و موسم یایلاق در آن حدود گذرانید، (تاریخ مبارک غازانی)، به وقت عزیمت به یایلاق و قشلاق ساوریها زیادت از آش می نهادند، (تاریخ مبارک غازانی ص 328)،
- یایلاق کردن، به یایلاق رفتن و تابستان در آنجا گذراندن: لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود و یایلاق در شترکوه کرد، (تاریخ مبارک غازانی)، شهزاده انبارجی و لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود یایلاق در شترکوه کرد، (تاریخ مبارک غازانی ص 36)، و به راه سلطان میدان به فیروزکوه بیرون آمد و به دماوند یایلاق کردند، (تاریخ غازانی ص 41)،
- قشلاق و یایلاق کردن، به قشلاق و یایلاق رفتن و زمستان را در قشلاق و تابستان را در یایلاق گذراندن: و همچنین لشکری که با پسر او ساربان برکنار آمویه و بادغیس و شبورغان قشلاق و یایلاق میکردند، (تاریخ غازانی ص 26)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه دارای 250 تن سکنه است. آب آن از صوفی چای است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش دهخوارقان شهرستان تبریز واقع در 28000 گزی جنوب خاوری بخش، دارای 368 تن سکنه و آب آن از رود خانه هرکلان است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 30000 گزی جنوب خاوری اردبیل، راه آن شوسه و آب آن از چشمه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو واقع در 21000 گزی شمال خاوری سیه چشمه، دارای 22 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
منسوب به یای، آنکه عمل یام (قام) داند، آنکه عمل حجرالمطر داند: یایچی ترک یای گرفت و لشکراز زیر پای اینها بیرون آمدند، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
ییلاق، جایی که تابستان در آن اقامت کنند، منطقۀ خوش آب و هوا که بهنگام تابستان بدانجا روند: چون هواگرم شد سلطان از اوچه عزم یایلاغ کوه جود و بلاله و رکاله کرد، (جهانگشای جوینی)، در آن مدت که از یایلاغ مواکب میمون در جنبش آمد فرمان شد تا تمامت سفاین را با ملاحان موقوف کردند، (جهانگشای جوینی)، غازان را به فرزندی به شما می سپارم و باوق بخشی ختایی نیزبا شما باشد و با سالجوق بهم بیایلاغ دماوند روید، (تاریخ مبارک غازانی ص 10)، پادشاه اسلام از اسدآباد برعزم یایلاغ الاتاغ حرکت فرمود، (تاریخ مبارک غازانی ص 111)، غرۀ ذی الحجه زفاف قتلغ شاه نویان بود با ایل قتلغ دختر گیخاتو و در آن یایلاغ جمعی مقربان ... کنگاجی کرده بودند، (تاریخ مبارک غازانی ص 134)، لاجرم تمامت گله های مغول که در یایلاغ و قشلاق می بستند می گرفتند و برمی نشستند، (تاریخ مبارک غازانی ص 271)، پادشاه اسلام ... فرمان داد تا در هر ولایتی از قشلاق و یایلاق به هنگام ارتفاع در انبار ریزند، (تاریخ مبارک غازانی ص 301)، مصحلت در آن است که از ممالک و ولایاتی که بر راه گذر لشکر و یایلاغ و قشلاق ایشان افتاده ... تمامت به اقطاع به لشکر دهیم، (تاریخ مبارک غازانی ص 302)
لغت نامه دهخدا
ظاهراً به معنی ییلاق کردن است،
- یایلاقمیشی کردن، اقامت کردن در محل تابستانی: در شهور سنۀ اثنین و خمسین و ستمائه در آن حدود یایلاقمیشی کردند، (جامع التواریخ رشیدی)، و رجوع به یایلامیشی شود
لغت نامه دهخدا
قسمی ماهی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یائی، بیمار و ناخوش و ناچاق، (برهان)
لغت نامه دهخدا
به معنی گیاه و گیا:
گیایش همه بود تریاک زهر
به که سنگش از کهربا داشت بهر،
اسدی،
رجوع به گیا و گیاه شود
لغت نامه دهخدا
(ای یا یَ)
متکلم وحده بمعنی من. (ناظم الاطباء) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، در فتنه و بدی افکندن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دردناک ساختن، به زبان آوردن دین خود را از بزه و گناه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ آیه
لغت نامه دهخدا
یایلاقمیشی: یاسا فرموده بود که هیچ آفریده از لشکریان و غیرهم چهارپای در زرع و باغ مردم نکنند و قطعاً غله نخورانندو در ولایات خرابی نکنند و رعایا را زور نرسانند و با جماعت قزاونه که در حدود جام گذاشته بودند از رادکان به شترکوه حرکت فرمودند تا آنجا یایلامیشی کند، (تاریخ مبارک غازانی ص 22)، چون بهار سنۀ تسع و ثمانین (809 هجری قمری) درآمد در حدود رادکان و خبوشان و شترکوه یایلامیشی کردند، (تاریخ مبارک غازانی ص 23)، بهاربه جانب دماوند حرکت فرمود و به راه چهاردیه بیرون آمده یک ماهی در دامغان توقف نمود و از آنجا به راه سلطان میدان به فیروزکوه بیرون آمد و در دماوند یایلامیشی کردند، (تاریخ مبارک غازانی ص 41)، از آنجا متوجه دماوند گشت و آن تابستان آنجا یایلامیشی کردند، (تاریخ مبارک غازانی ص 68)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثای
تصویر ثای
تباهی زخم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شای
تصویر شای
ازچینی چای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دای
تصویر دای
هر چینه ورده و مرتبه از دیوار گلی داو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خای
تصویر خای
در زیر دندان نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایی
تصویر ایی
کثیف آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
معروف است و آن برگی است که از ختای و چین آورند و جوشانده ماننده قهوه بخورند، منفعت بسیار دارد، در ایران هم نیز درخت آن میباشد و در جاهای گرم و مرطوب بعمل میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جای
تصویر جای
مطلق مکان، جا، مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای
تصویر پای
قدم
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب به معنی ساینده آید به مفاهیم ذیل: الف: لمس کننده مماس شونده: آسمان سا پهلوسا جبهه سا جبین سا فلک سا. ب: نرم کننده خرد کننده: ادویه سا بوی سا پیل سا جگر سا عنبر سا مشک سا. ج: افسون کننده: پری سا. در ترکیب به معنی ساینده آید پولاد سای سرمه سای نمک سای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زای
تصویر زای
خود گرفتن سر سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
فکر، اندیشه، تدبیر، طرح، نقشه اندیشه و تدبیر، پنداشتن، تدبیر خردمندانه، دیدن، دانستن، پارسی تازی گشته رای (خرد عقل) بوشا اندیشه فکر، عقیده اعتقاد، شور مشورت، قصد عزم، جولان خاطر است در مقدماتی که امید میرود که منتج به نتیجه گردد، نظر حاکم درباره مدعی و مدعی علیه حکم، نظر قاضی در تفسیر قانون. یا اصحاب قیاس اصحاب قیاس پیروان ابو حنیفه جمع آرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیای
تصویر گیای
گیاه: گیایش همه بود تریاک زهر بکه سنگش ار کهربا داشت بهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بای
تصویر بای
ثروتمند، پولدار، متمول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد
تصویر یاد
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یاری
تصویر یاری
مدد، اعانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یاغی
تصویر یاغی
سرکش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رای
تصویر رای
رأی، ایده
فرهنگ واژه فارسی سره