اسم صوتی است که با آن مردم را به گرد آمدن دعوت کنند. (از اقرب الموارد). کلمه ای است که در اجتماع و گرد آمدن مردمان گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که جهت گرد آمدن گویند. (منتهی الارب) (آنندراج)
اسم صوتی است که با آن مردم را به گرد آمدن دعوت کنند. (از اقرب الموارد). کلمه ای است که در اجتماع و گرد آمدن مردمان گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که جهت گرد آمدن گویند. (منتهی الارب) (آنندراج)
جای پست که بپوشد درآینده را. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین نشیب. (مهذب الاسماء). زمین پست. (صراح). زمین پست که هرکه در آن باشد ننماید و پوشیده ماند، شتر کوتاه بالا کوتاه گردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
جای پست که بپوشد درآینده را. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین نشیب. (مهذب الاسماء). زمین پست. (صراح). زمین پست که هرکه در آن باشد ننماید و پوشیده ماند، شتر کوتاه بالا کوتاه گردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
سخن فاناک گوینده و اکثارکننده فا را. (منتهی الارب). مطرزی گوید: فأفاء کسی است که جزبه کوشش، توانایی بر بیرون آوردن کلمه از زبان خود ندارد و در آغاز به حرفی شبیه به فا ابتدا کند سپس بسختی حروف کلمه را بدرست ادا کند. (اقرب الموارد)
سخن فاناک گوینده و اِکثارکننده فا را. (منتهی الارب). مطرزی گوید: فأفاء کسی است که جزبه کوشش، توانایی بر بیرون آوردن کلمه از زبان خود ندارد و در آغاز به حرفی شبیه به فا ابتدا کند سپس بسختی حروف کلمه را بدرست ادا کند. (اقرب الموارد)
خنفساء، (اقرب الموارد)، خبزدوک، (منتهی الارب)، به عربی خنفساء است، و گفته اند نوعی از آن است، (فهرست مخزن الادویه)، فاسیه، خرچسنه، خبزدوک، خبزدو، سرگین گردانک، جعل، رجوع به خبزدوک شود
خنفساء، (اقرب الموارد)، خبزدوک، (منتهی الارب)، به عربی خنفساء است، و گفته اند نوعی از آن است، (فهرست مخزن الادویه)، فاسیه، خرچسنه، خبزدوک، خبزدو، سرگین گردانک، جعل، رجوع به خبزدوک شود
حصیر بافته، حصیر، بوریا، (آنندراج)، آنچه از گیاه بافند برای گستردن، حصیری که از نی بافته باشند، بوریا و حصیر بافته، (ناظم الاطباء)، معرب بوریا، رجوع به باری و المعرب جوالیقی ص 46 س 31 شود
حصیر بافته، حصیر، بوریا، (آنندراج)، آنچه از گیاه بافند برای گستردن، حصیری که از نی بافته باشند، بوریا و حصیر بافته، (ناظم الاطباء)، معرب بوریا، رجوع به باری و المعرب جوالیقی ص 46 س 31 شود
درمانده در کار و در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شخصی که به خواسته و مراد خود راه نیافته و یا از آن عاجز باشد و محکم کردن آن را نتوانسته باشد. (از اقرب الموارد). عی ّ. عیّان. رجوع به عی و عیّان شود، فحل عیایاء، گشن درمانده در گشنی، یا گشن که گاهی گشنی نکرده، رجل عیایاء کذلک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). عیاء. رجوع به عیاء شود. ج، أعیاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
درمانده در کار و در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شخصی که به خواسته و مراد خود راه نیافته و یا از آن عاجز باشد و محکم کردن آن را نتوانسته باشد. (از اقرب الموارد). عَی ّ. عَیّان. رجوع به عی و عَیّان شود، فحل عیایاء، گشن درمانده در گشنی، یا گشن که گاهی گشنی نکرده، رجل عیایاء کذلک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). عَیاء. رجوع به عیاء شود. ج، أعیاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)