دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 17000 گزی جنوب باختری اهر دارای 310 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 17000 گزی جنوب باختری اهر دارای 310 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. سکنه 109 تن. آب از چاه و سیمین رود. محصول عمده آنجا غلات و چغندر و حبوبات می باشد. صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. سکنه 109 تن. آب از چاه و سیمین رود. محصول عمده آنجا غلات و چغندر و حبوبات می باشد. صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کمک. یاری. همراهی. عون. معاونت. مددکاری: کنون از من این یارمندی مخواه بجز آنکه بنمایمت جایگاه. فردوسی. که همواره پست و بلندی ز تست به هر سختیی یارمندی ز تست. فردوسی. چنین داد پاسخ که از ماست گنج ز شهر شما یارمندی و رنج. فردوسی. دگر آنکه پرسیدی از مرد دوست ز هر دوستی یارمندی نکوست. فردوسی. یارمندی دادن، کمک کردن. مساعدت کردن. همراهی: مگر بخششت یارمندی دهد به فیروزیم سربلندی دهد. فردوسی. یارمندی کردن، اعانت کردن. معاضدت. مددکردن. یاری کردن. مساعدت کردن: برین برکه گفتم نجویم زمان اگر یارمندی کند آسمان. فردوسی. - بی یارمندی، بی یاری. نداشتن دوست و رفیق: ز بی یارمندی بنالند مردم من از یارمندی که یاری ندارند. اوحدی. - یارمندی نمودن، یاری و موافقت نشان دادن: تقافط، یارمندی نمودن نر و ماده به هم به گشنی کردن
کمک. یاری. همراهی. عون. معاونت. مددکاری: کنون از من این یارمندی مخواه بجز آنکه بنمایمت جایگاه. فردوسی. که همواره پست و بلندی ز تست به هر سختیی یارمندی ز تست. فردوسی. چنین داد پاسخ که از ماست گنج ز شهر شما یارمندی و رنج. فردوسی. دگر آنکه پرسیدی از مرد دوست ز هر دوستی یارمندی نکوست. فردوسی. یارمندی دادن، کمک کردن. مساعدت کردن. همراهی: مگر بخششت یارمندی دهد به فیروزیم سربلندی دهد. فردوسی. یارمندی کردن، اعانت کردن. معاضدت. مددکردن. یاری کردن. مساعدت کردن: برین برکه گفتم نجویم زمان اگر یارمندی کند آسمان. فردوسی. - بی یارمندی، بی یاری. نداشتن دوست و رفیق: ز بی یارمندی بنالند مردم من از یارمندی که یاری ندارند. اوحدی. - یارمندی نمودن، یاری و موافقت نشان دادن: تقافط، یارمندی نمودن نر و ماده به هم به گشنی کردن
ولایتی با 974 کیلومتر مربع مساحت و 21258 تن جمعیت در شمال شرقی اسکاتلند متشکل از جزایر اورکنی یا اورکنیز. مجمع الجزایری است بطول 80 کیلومتر مربع و مرکب از 90 جزیره که کمتر از ثلث آنها مسکون است. مرکز ولایت شهر کرکوال در بزرگترین جزایر موسوم به پمونا واقع است. در 865-1468م. متعلق به نروژ بود. (دایرهالمعارف فارسی) ، فر و زیبایی. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان) : فر و اورنگ بتو گیرد دین منبر از خطبۀ تو آراید. دقیقی. گر ایدون که آید ز مینو سروش نباشد بدان فر و اورنگ و هوش. فردوسی. بدو گفت ای همه خوبی و فرهنگ جهان را از تو پیرایه است و اورنگ. ویس و رامین. ای ازرخ تو تافته زیبایی و اورنگ افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ. شهید. ، شادی و خوشحالی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (هفت قلزم) (برهان) : جهان آباد گشت و شاد و اورنگ ز داد و دین واز خوبی هوشنگ. (از آنندراج). ، زندگانی. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) ، آسمان، آبی رنگ، آب رنگ. (ناظم الاطباء) ، جانورکی چوب خوار که بعربی آنرا ارضه خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). موریانه، ریسمانی که بر آن چیزی آویزان کنند تا خشک گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا)
ولایتی با 974 کیلومتر مربع مساحت و 21258 تن جمعیت در شمال شرقی اسکاتلند متشکل از جزایر اورکنی یا اورکنیز. مجمع الجزایری است بطول 80 کیلومتر مربع و مرکب از 90 جزیره که کمتر از ثلث آنها مسکون است. مرکز ولایت شهر کرکوال در بزرگترین جزایر موسوم به پمونا واقع است. در 865-1468م. متعلق به نروژ بود. (دایرهالمعارف فارسی) ، فر و زیبایی. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان) : فر و اورنگ بتو گیرد دین منبر از خطبۀ تو آراید. دقیقی. گر ایدون که آید ز مینو سروش نباشد بدان فر و اورنگ و هوش. فردوسی. بدو گفت ای همه خوبی و فرهنگ جهان را از تو پیرایه است و اورنگ. ویس و رامین. ای ازرخ تو تافته زیبایی و اورنگ افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ. شهید. ، شادی و خوشحالی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (هفت قلزم) (برهان) : جهان آباد گشت و شاد و اورنگ ز داد و دین واز خوبی هوشنگ. (از آنندراج). ، زندگانی. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) ، آسمان، آبی رنگ، آب رنگ. (ناظم الاطباء) ، جانورکی چوب خوار که بعربی آنرا ارضه خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). موریانه، ریسمانی که بر آن چیزی آویزان کنند تا خشک گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا)
شهری است در ترکستان شرقی میان کاشغر و ختن از توابع چین. در ساحل چپ نهری به همین نام. در نزهه القلوب ذیل ختن آمده است: مملکتی بزرگ است و از اقلیم چهارم و پنجم از مشاهیر بلادش کاشغر و ینگی تلاس وصیرم و یارکند. ص 258 و در آنندراج آمده است: نام شهری است که دارالملک و مرکز سلطنت حکمران ختن است مردمان خوب سیرت و دختران خوب صورت دارد مانند دوشیزگان کاشغر روی گشاده باحسن و جمال و غنج و دلال در کوچه وبازار گردش نمایند هرکس طالب مواصلت دختری شود به اشارۀ او وکیل و منسوب او را بیند و به اندک مایه صداق بهم پیوندند ولی شوهر بخواهد برود باید طلاق دهد اولاد نر از آن پدر و ماده از آن مادر خواهد بود و اینان یعنی حاکم آنجا از جانب خاقان ختا مقرر است و حکمش برهمه ختن روا خواهد بود. و رجوع به یارقند شود
شهری است در ترکستان شرقی میان کاشغر و ختن از توابع چین. در ساحل چپ نهری به همین نام. در نزهه القلوب ذیل ختن آمده است: مملکتی بزرگ است و از اقلیم چهارم و پنجم از مشاهیر بلادش کاشغر و ینگی تلاس وصیرم و یارکند. ص 258 و در آنندراج آمده است: نام شهری است که دارالملک و مرکز سلطنت حکمران ختن است مردمان خوب سیرت و دختران خوب صورت دارد مانند دوشیزگان کاشغر روی گشاده باحسن و جمال و غنج و دلال در کوچه وبازار گردش نمایند هرکس طالب مواصلت دختری شود به اشارۀ او وکیل و منسوب او را بیند و به اندک مایه صداق بهم پیوندند ولی شوهر بخواهد برود باید طلاق دهد اولاد نر از آن پدر و ماده از آن مادر خواهد بود و اینان یعنی حاکم آنجا از جانب خاقان ختا مقرر است و حکمش برهمه ختن روا خواهد بود. و رجوع به یارقند شود