جدول جو
جدول جو

معنی یانوح - جستجوی لغت در جدول جو

یانوح
به معنی دشمنی، چاهی است در وادی جرار که شبانان اسحاق حفر نمودند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ دَ رِ)
به معنی راحت، شهری است بر حدود شمالی افرائیم (صحیفۀ یوشع 16:6 و 7) و دور نیست همان متون 8 میل به جنوب شرقی نابلس واقع و در آنجا خرابه های بسیار و فراخ و خانه ها و دیوارهای تمام و کامل که همگی در زیر خاک اند موجود است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
شهری دیگر است در یهودا که در کوهستان بود، (یوشع 15:56)، و دور نیست که همان زعنوطه باشد که بمسافت 10 میل جنوب غربی الخلیل واقع است، (قاموس کتاب مقدس)، بستانی آرد: این شهر کوهستانی در مسافت 10میلی جنوب جیرون واقع است و نام آن با نام دیگر شهرهای جنوبی جیرون در یک ردیف آمده است مانند: معون، کرمل و زیف، و چه بسا که همان زعنوط و یا صائوب باشد، در سفر ایام اول آمده است که آیقوثیل آن را بنا کرد و یا محل اقامت خویش قرار داد، (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
به معنی راحت، شهری است در نفتالی که شهریار آشور آن را مفتوح ساخت (دوم پادشاهان 15:29) و فاندیفلد و پورتر گمان دارند که یانوح همان حنین است و کاندر گمان میکند که یانوع حالیه است که در نزدیکی حدود غربی نفتالی میباشد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
به معنی خلخال، دختر کالب بن یفنه که پسر عمویش وی را از عثنئیل تزویج نمود، چه کالب با خود شرط کرده بود که هر کس ’دبیر’را به قتل برساند دختر خود را بدو تزویج نماید، پس عثنئیل وی را زده عکسه را به حبالۀ نکاح خود درآوردو پدرش چشمه های فوقانی و تحتانی را با املاک حوالی آنها علاوه بر مهر به وی داد. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 29500 گزی شمال باختری قره آغاج، دارای 336 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ماه قیصری، اول آن مطابق است با اول کانون دوم و سیزدهم ژانویۀفرانسوی و بیست ونهم دی ماه جلالی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نالیدن. (تاج المصادر بیهقی). رخیدن و دم برآوردن از مرض و دمه و تاسه و جز آن. (منتهی الارب). انح. انیح. (ناظم الاطباء). رجوع به انح و انیح شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بخیل که چون چیزی از او بخواهند تنحنح کند ، دراز شدن شتر، دردمند گردیدن، طمع کردن، طلب کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انوح
تصویر انوح
خوش خنده بسیار خنده، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار