جدول جو
جدول جو

معنی یالیل - جستجوی لغت در جدول جو

یالیل
نام بتی، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام بتی بوده است عرب را و در نامهای عربی عبد یالیل هست، (یادداشت مؤلف)، و صاحب تاج العروس آرد: نام بتی است که کلمه عبد بدان اضافه شود چون عبد یغوث و عبد مناه و عبدود و غیره، (تاج العروس ذیل یل)، و ابن عبد یالیل بن عبد کلال هو الذی عرض النبی
علیه نفسه فلم یجبه الی ما اراد، (تاج العروس ذیل کلل)، و ابن کلبی پنداشته است که هر نامی از عرب مختوم به (ال) و (ایل) باشد مانند جبریل و شهمیل و عبد یالیل مضاف به ایل یا ال است و این دو از اسماء خدای عزوجل باشد لکن خطای این نظر را ما در ’ال ل’ و ’ای ل’ ثابت کردیم، (از تاج العروس ذیل یل)، و رجوع به بت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یالیت
تصویر یالیت
کلمه ای که در مقام آرزوی چیزی می گویند، ای کاش، کاشکی
فرهنگ فارسی عمید
گردی است زردرنگ محلول در آب و بخصوص در آبی که دارای مقداری بیکربنات دوسود باشد بسهولت حل میگردد، دارای 35 درصد آرسنیک 3 ظرفیتی و 7 درصد فسفر میباشد گالیل در آمپولهای 0/10 گرم 0/20 گرم، 0/25 گرم، 0/30 گرم و 0/60 گرم موجود است و در موقع بکار بردن آن را باید در آب حل کرده در ورید و یا در عضله تزریق کرد، این جسم مؤثرتر ولی سمی تر از نوار سنوبنزل میباشد و در سیفیلیس و مالاریا و تب راجعه و تریپانوز و میازها و اغلب دمل ها وآنژین و نسان و آنتراکس و پیان و در لنفانژیت و ذات الریه ساری است و در اسپیروکتوز و سایر موارد استعمال نوار سنوبنزل بکار میبرند، مقدار این ترکیب همان است که راجع به نوار سنوبنزل دیدیم، معمولاً محلول یک درصد آن را که با آب مقطریا آب آن جوشیده تهیه شده و صاف کرده باشند به آهستگی در ورید تزریق میکنند ممکن است محلول گلوکزه آن را در عضله تزریق کرد، (درمان شناسی عطایی ج 1 ص 293)
لغت نامه دهخدا
ژائیل، ژاهل، (به معنی بز کوهی) زوجه حابرقینی بود (سفر داوران 4:17) که سیسرا به چادر او فرار کرد چه در میان حابر و یابین صلح بود و از قرار معلوم چادر وی مثل چادر ساره زوجه ابراهیم، (سفر پیدایش 24:67) و مثل چادر زنان یعقوب (سفر پیدایش 31:33) از چادر شوهرش جدا بود بدین لحاظ سیسرا بدان چادر پناه برد که مبادا کسی وی را به قتل رساند علیهذا یاعیل وی را پذیرائی کرد و شیر از برای آشامیدنش آورد و چون از زحمت راه درمانده بودخواب وی را درربود و یاعیل میخی در شقیقۀ وی کوبیدو از آنطرف بزمین رسید و بمرد، (سفر داوران 4:21) ودبوره یاعیل را از برای این کار مدح کرد یابین و سیسرا نسبت به قوم اسرائیل بسیار بیرحمانه رفتار میکردند، (سفر داوران 5:1 و 24-27)، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر، با 309 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
به زبان مغولی کمان است و تمریالیغ، آهنین کمان یا سخت کمان، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 173 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ یعلول. (منتهی الارب). جمع واژۀ یعلول، به معنی حباب آب. (آنندراج) ، ابرهای برهم نشسته. ابرسخت سفید. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یعلول شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نالیدن بیمار. (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
محل خاص، (از سفرنامۀ شاه ایران از آنندراج)، مأخوذ از ترکی، منزل در کنار دریا، (ناظم الاطباء)، ساحل، (واژه نامۀ طبری ص 256)، رجوع به یالو و یالود شود
لغت نامه دهخدا
(یَ مَ)
موضعی است نزدیک وادی صفراء. (منتهی الارب). موضعی در حوالی مدینه. (دمشقی). قریه ای است در نزدیکی وادی الصفراء از اعمال مدینه. در اینجا چشمۀ بزرگی است که از درون ریگستانی درآید و خیلی پرآب می باشد. به سوی دریا جاری گردد و در حدود ینبع به آن می ریزد. به علت کثرت آب این چشمه را دریاچه (بحیر) نام داده اند. (از معجم البلدان) :
یا صاح انی لست ناس لیله
منها نزلت الی جوانب یلیل.
حارثه بن بدر.
- فارس یلیل، لقبی است که عمرو بن عبدود را داده اند:
عمرو بن عبد کان اول فارس
جزع المذار و کان فارس یلیل.
؟ (از تاج العروس).
- ، در زبان فارسی تعبیر و صفت ستایش آمیزی است از پهلوان و قهرمان در داستان پردازی و نقالی، و آن از لقب عمرو بن عبدود که در عرب و عجم به شجاعت معروف است گرفته شده است
لغت نامه دهخدا
جمع ثولول، آژخ ها، جمع تولول آژخها زگیلها. یاثالیل عصبی. توموریی که بر روی رشته های عصبی پیدا میشوند. بعضی ازاین تومورها منشای جزمنشا عصبی دارندکه به آنها اصطلاحا نورونهای کاذب یا ثالیل عصبی کاذب نام نهاده اند (از قبیل میکزوم ها و فیبروم ها و غیره)، ولی بالاختصاص ثالیل عصبی حقیقی آنهایی هستند که از خود بافت عصبی منشا میگیرند ثالیل عصبی دردهای شدید تولید میکنند. علت آنها گاهی ممکنست یک علت عفونی یا ضربه باشد، یاثالیل لسان. برجستگیهای سطح زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیل
تصویر تالیل
گوش تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یعالیل
تصویر یعالیل
جمع یعلول، سیاب ها گنبدک ها شتران دو کوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیل
تصویر الیل
تیره شب شب دراز و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یالیت
تصویر یالیت
((لَ تْ یا تَ))
ای کاش
فرهنگ فارسی معین
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی