جدول جو
جدول جو

معنی یاقیچی - جستجوی لغت در جدول جو

یاقیچی
سوزنده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاقوتی
تصویر یاقوتی
به رنگ یاقوت، سرخ، از جنس یاقوت، در علم زیست شناسی نوعی انگور سرخ رنگ با حبه های ریز و گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاقیدی
تصویر لاقیدی
بی قیدی، بی بند و باری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قایقچی
تصویر قایقچی
قایق ران، رانندۀ قایق، آنکه قایق رانی می کند، پاروزن در قایق پارویی
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به یای، آنکه عمل یام (قام) داند، آنکه عمل حجرالمطر داند: یایچی ترک یای گرفت و لشکراز زیر پای اینها بیرون آمدند، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
نزد و نزدیک، (از ناظم الاطباء)، یخین، یوخون
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 31000 گزی شمالی آمل دارای 60 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع در 30000 گزی شمال باختری زنجان، دارای 489 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
هروی یا هراتی. نسبت او به یزد اشتباه است. یقینی از شعرای معاصر جامی شاعر سلطان حسین میرزا بود و به فارسی و ترکی اشعار دل انگیز دارد. بیت زیر از اوست:
صبحی که دم به مهر نزد یک نفس تویی
نخلی که بر نخورد از او هیچکس تویی.
(از فرهنگ سخنوران) (از صبح گلشن ص 616)
عمادزاده. متوفی به سال 976 هجری قمری او راست دیوانی به ترکی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
منسوب به یقین و حکماً و البته و از روی علم و دانایی و به طور اطمینان و تحقیق. (ناظم الاطباء). حتمی: امور یقینی، امور قطعی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یقین شود، (اصطلاح منطق) اعتقادی بود جازم مطابق. اعتقاد جازم مرکب بود از تصدیقی مقارن تصدیقی دیگر به امتناع نقیض تصدیق اول. (از اساس الاقتباس ص 360)
لغت نامه دهخدا
کلمه ترکی است به معنی خوب، یاخشی، رجوع به یاخشی شود،
- یاخچی یاخچی کردن کسی را، او را آلت بی ارادۀ پیشرفت مقاصد خود ساختن، رجوع به یاخشی شود
لغت نامه دهخدا
عمل ساقی، ساقیگری، شرابداری، پیاله گردانی: غلامی را که خریدندی ... سال ششم ساقیی فرمودندی با اسب داری و قدحی از میان درآویختی، (سیاست نامه چ اقبال ص 130)، شاهزاده ساقیی میکرد، (سمک عیار ج 1 ص 60)، پس گفت من ساقیی میکنم، (ایضاً ص 61)
لغت نامه دهخدا
(اُ قَ)
مصغر اقحوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اقحوان شود، جمع واژۀ نادرکحله. (اقرب الموارد). رجوع به کحل و کحله شود
لغت نامه دهخدا
امیر یاقوتی پسر داود چغری بیک و برادرزادۀ سلطان طغرل سلجوقی بود، رجوع به تاریخ سیستان صص 374- 376 و راحه الصدور ص 77 و تاریخ گزیده ص 450 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد در شش هزارگزی شمال خاوری تربت جام قرار دارد و 168 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منسوب به یاقوت، به رنگ یاقوت، ساخته شده از یاقوت،
- انگور یاقوتی، انگور که دانۀ آن ریز و قرمز و گاه کمی مایل به سیاه است و چون نیک برسد رنگ آن سیاه تیره شود، در قزوین آن را سرخک گویند، (یادداشت مؤلف)،
، انگور سپید، (دهار)، نسبت به بیع یاقوتی است که نوعی از جواهر میباشد، (از انساب سمعانی ص 597)، فروشندۀ یاقوت، چیزی که برای دفع جنون و قوت دماغ از یاقوت و مروارید ترکیب دهند، (میزان الادویه ص 382)، و رجوع به مفرح یاقوت در ترکیبات یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
یازجی، نویسنده، رجوع به یازجی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یساقی. (یادداشت مؤلف). رجوع به یساقی شود.
- یساقچی باشی، رئیس یساقیان
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ستخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 50 هزارگزی باختر اسفراین، جلگه، معتدل، دارای 4 تن سکنه، زبان کردی، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
بی قیدی. سهل انگاری. لاابالی گری
لغت نامه دهخدا
سفیدۀ تخم مرغ، پوست نازک بالای تخم مرغ، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان انگوران بخش قانشان شهرستان زنجان، واقع در 36هزارگزی باختری قانشان، و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی، کوهستانی و سردسیر، و آبش از رودخانه قلعه جوق، و محصولش غله و یونجه است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی بافتن گلیم و جاجیم در آن معمول است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به مغولی آبدار و شرابدار. (آنندراج) ، خشک گیاه گردیدن زمین، خشک گردانیدن چیزی را، پیاده رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش دهخوارقان شهرستان تبریز واقع در 28000 گزی جنوب خاوری بخش، دارای 368 تن سکنه و آب آن از رود خانه هرکلان است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 30000 گزی جنوب خاوری اردبیل، راه آن شوسه و آب آن از چشمه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو واقع در 21000 گزی شمال خاوری سیه چشمه، دارای 22 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاپیچی
تصویر جاپیچی
عمل و شغل جا پیچ قوادی پااندازی جاکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایقچی
تصویر قایقچی
ترکی بلمران توتنران کرجیران قایق ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاریچی
تصویر گاریچی
کسیکه گاری میراند، دارنده گاری
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی یاغوتی یا کندی برنگ یاقوت. یا انگور یاقوتی. نوعی انگور که دانه آن ریزو قرمز مایل به سیاه است و چون بنمک برسد رنگ آن سیاه تیره شود، یاقوت ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقینی
تصویر یقینی
حتمی، امور قطعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقیی
تصویر ساقیی
سقایت ساقیگی شرابداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایچی
تصویر ایچی
ترکی ایشه بخشی است در کردستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاقوتی
تصویر یاقوتی
((تِ))
نوعی از انگور که دانه های آن ریز و سرخ رنگ است، به رنگ یاقوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپیچی
تصویر پاپیچی
اصرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قیچی
تصویر قیچی
برشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
بطالت، بی اعتنایی، بی خیالی، بی غمی، تن آسایی، لاابالیگری
متضاد: انضباط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حتمی، قطعی، محقق، مسلم، اعتقادی، باوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد