- یافکون
- بر می گردانند دروغ می گویند
معنی یافکون - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته جار گونت از گیاهان بسباسه
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
نوعی نان ضخیم که در تنور می پزند
صد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹ آیه، جحد، عباده
جمع عاکف، ماند گاران مزگت نشینان
دروندان بیدینان ناگروایان پوشانندگان، جمع کافر در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
احمق ابله
آنچه خواهد بود
پارسی تازی گشته یاسمین یاسمن از گیاهان یاسمن
رازیانه شامی از گیاهان
یونانی تازی گشته فرمانروا، پیشوا، بزرگ ده رئیس و مهتر و قاضی بزرگ، مطلق نصرانی و مسیحی ارکاون ارکووء ن ارکئون
کشف کردن، منال، کشف
روسی آسا (قانون) دات قاعده قانون رسم
شیره خشخاش، تریاک
مار، گنده پیر زن پیرزال، سخن پوشیده پرخیده، سختی، آغاز جوانی نونهالی
افزاری است دارای پنجه ای چوبین (سه شاخه یا چهار شاخه) و دسته ای بلند که بوسیله آن غله کوفته را باد دهند و دانه را از کاه جدا سازند انگشته هسته
عزیمت، حیله، مکر، نیرنگ
بیش، زیاد
بیش، بیشتر، افزاینده، پسوند متصل به واژه به معنای بیشترشونده مثلاً روزافزون
حیله، تزویر، مکر، نیرنگ
دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو
افسون کردن: حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو
افسون کردن: حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
پیدا کردن، به دست آوردن
حاصل کردن
حاصل کردن
دهقان، کشاورز بزرگ، رئیس و پیشوا، قاضی بزرگ، مهتر ترسایان، پیشوای مسیحی
فرانسوی نبود ضایعاتی که در مراکز عصبی بصورت حفرات کوچک و بزرگی پدید میاید. نتیجه این ضایعات فلج اعضا و برخی ناراحتیهای دیگر است، فضاهایی که بین سلولهای گیاهی بوجود میاید و ممکنست درنتیجه تحلیل برخی سلولها و یا رشد فضاهای اولیه بین سلولی باشد
بددل، ترسو
نرمه سر جاندانه تشنک محل التقای استخوان مقدم سر باستخوان موخر سر. جان دانه
پیدا کردن، بدست آوردن
معرب واژه یونانی «اپیون» به معنای تریاک، شیره خشخاش
ابزاری چوبی با نوکی چهار یا پنج شاخه (مانند پنجه دست) که به وسیله آن غله کوفته را به باد می دادند تا دانه را از کاه جدا سازد، انگشته، هم گویند
مکر، تزویر، سحر، جادو، فسون
بیش، زیاد، بسیار، در ترکیب با واژه های دیگر معنای افزاینده می دهد، فزون
قاعده، قانون، رسم
محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر، جان دانه