سی و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه، یس، حبیب نجّار، قلب قرآن، ریحانهالقرآن، دافعه. گفته اند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفته اند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان» است
سی و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه، یس، حبیب نجّار، قلب قرآن، ریحانهالقرآن، دافعه. گفته اند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفته اند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان» است
صاحب یاسین، کنایت از مردی از بنی اسرائیل باشد که داستان او در سورۀ یس آیه های (20 تا 30) چنین آمده است: و جاء من أقصی المدینه رجل یسعی قال یاقوم اتبعوا المرسلین، اتبعوا من لا یسئلکم اجراً ... چون پیغمبر اسلام از محاصرۀ اهل طائف دست بر داشت، عروه ابن معتب بن مالک بن کعب بن عمرو بن سعد بن عوف بن ثقیف ثقفی که از بزرگان ثقیف بود، بدو پیوست و اسلام آورد و اجازه گرفت و بازگشت و طایفۀ خود را به اسلام بخواند، ایشان درصدد قتل او بر آمدند و صبحگاهان هنگام نماز او را کشتند، چون خبر قتل او به پیغمبر رسید، گفت: مثل عروه مثل یس است قوم خود را بحق خواند و قوم او وی را کشتند، (از الامتاع مقریزی ج 1 ص 490) الیاس، از جمله انبیای مرسل است و نام پدر بزرگوارش به قول بعضی از مفسران و صاحب طبری، یاسین بوده، (حبیب السیر جزو 1 ج 1 ص 39)
صاحب یاسین، کنایت از مردی از بنی اسرائیل باشد که داستان او در سورۀ یس آیه های (20 تا 30) چنین آمده است: و جاء من أقصی المدینه رجل یسعی قال یاقوم اتبعوا المرسلین، اتبعوا من لا یسئلکم اجراً ... چون پیغمبر اسلام از محاصرۀ اهل طائف دست بر داشت، عروه ابن معتب بن مالک بن کعب بن عمرو بن سعد بن عوف بن ثقیف ثقفی که از بزرگان ثقیف بود، بدو پیوست و اسلام آورد و اجازه گرفت و بازگشت و طایفۀ خود را به اسلام بخواند، ایشان درصدد قتل او بر آمدند و صبحگاهان هنگام نماز او را کشتند، چون خبر قتل او به پیغمبر رسید، گفت: مثل عروه مثل یس است قوم خود را بحق خواند و قوم او وی را کشتند، (از الامتاع مقریزی ج 1 ص 490) الیاس، از جمله انبیای مرسل است و نام پدر بزرگوارش به قول بعضی از مفسران و صاحب طبری، یاسین بوده، (حبیب السیر جزو 1 ج 1 ص 39)
نام سورۀ سی و ششم از قرآن مجید، پس از ’الفاطر’ و پیش از ’الصافات’، آن را 83 آیه است، در ابتدای آن ثنای رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم مذکور است و نزد بعضی یاسین یکی از اسمای آن حضرت است و در آن ناسخ و منسوخ نیست و نیز نوشته اند که ’یا’ حرف ندا و ’سین’ کنایه از لفظ سید است (از تفسیر حسینی و غیره) و در بیضاوی مسطور است که سین مخفف انیسین است که تصغیر انسان باشد و تصغیر در اینجا برای تعظیم است (غیاث)، از اسامی حضرت رسول، (مجموعۀ مترادفات ص 123)، و آن را در رسم الخط قرآن (یس) نویسند و صاحب آنندراج علاوه بر آنچه غیاث آورده است گوید و گاه کنایه از نار است و شعر ذیل را از میرخسرو شاهد آورده: چند گویی لب به دندانت گزم در دهان مرده یاسین می دمی، میر خسرو، در صورتی که یاسین در شعر مزبور به معنای همان سوره قرآن است که دمیدن و فروخواندن آن را طبق روایات اثرها باشد، و ابوالفتوح رازی آن را (ای سیدعالم) ترجمه کرده و در تفسیر آن آرد: قوله تعالی یس، قراء در این کلمه خلاف کردند حمزه و کسایی و خلف و عاصم در بیشتر روایات به امالۀ الف یاسین خواندند جز که کسایی امالۀ صریح کرد و دیگران از اینان بین بین و باقی قراءاماله نکردند به یاء مفتوح خواندند و ابوعمرو و حمزه و ابوجعفر و عاصم در بیشتر روایات اظهار نون کردنداز یاسین و نون ساکن خواندند، راویان نافع و ابن کثیر در این مختلف شدند و در شاذ قراء شواذ به فتح نون و ضم و کسر خواندند تشبیه ا به این و منذ و امس، مفسران در معنی او خلاف کردند بعضی گفتند قسم است، عبداﷲ عباس گفت معنای آن است که، یا انسان به لغت طی یعنی، یا آدمی، ابوالعالیه گفت یا رجل، ای مرد سعید، جبیر گفت یا محمد دلیلش قوله انک لمن المرسلین و قوله سلام علی آل یاسین ... و قال آن را آیتی توان شمرد، دیگر آنکه مطابق سر آیات است، (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 401)، و نیز رجوع به صفحۀ 399 همان مجلد از همان تفسیر شود، یا نفس لا تمحضی بالنصح مجتهداً علی الموده الا آل یاسینا، السید الحمیری، ابوبکر وراق گفت یا سید البشر اگر گویند چرا پس آیتی می شمرند و طس نمی شمرند، گوییم طس بر وزن قابیل و هابیل است از اسماء مفرد و اسم مفرده آیتی نباشد، چون معنا ندارد و یاسین نه چنین است برای آنکه یاء که در اول اوست حرف ندا را می ماند، به منزلۀ قولک یا زید و گون مشتبه باشد، به این جمله کلام بود و مفید و چون فایده دهد، سورۀ یاسین از قوارع قرآن کریم است و آنها عبارتند از آیاتی که هر که آنها را بخواند از شیاطین و انس و جن مصون و مأمون شود ... از قبیل آیهالکرسی و آخر سورۀ البقره و ... (از تاج العروس ذیل ق رع) : رادی بر تو پوید چون یار بریار بخل از تو نهان گردد چون دیو ز یاسین، فرخی، و اکنون ز خوی او چو شدی آگه بردم به جان خویش یکی یاسین، ناصرخسرو، از علم پاک جانش وز زهد دل ولیکن بر رو نبشته طاها بر طیلسانش یاسین، ناصرخسرو، شاعری هست اندرین مجلس که اهل روزگار کرده اند اشعار او چون سورۀ یاسین زبر، معزی (دیوان ص 366)، پس از الحمد و الرحمن و الکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها، خاقانی، عقل و جان چون بی و سین بر دریاسین خفتند تن چو نون کز قلمش دور کنی تا بینند، خاقانی، - سر کوچه یاسین و الرحمن خواندن، کنایه از گدایی کردن است، - یاسین در گوش خر خواندن، کنایه از کار بی حاصل کردن و رنج بیهوده درباره شخص نالایق و ناقابل بردن است، این تمثیل را گاهی مختصر می کنند و آن را یاسین خواندن می گویند، (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده)، ، یاسین مغربی، حرزی است که با سورۀ یاسین و بعض ادعیه تدوین شده است: یاسین کنند حرز و امام زمان کشند، نیز به معنی یا انسان می باشد، (از ناظم الاطباء)، بعض عرب و پاره ای ترکان آن را به مردم نام دهند
نام سورۀ سی و ششم از قرآن مجید، پس از ’الفاطر’ و پیش از ’الصافات’، آن را 83 آیه است، در ابتدای آن ثنای رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم مذکور است و نزد بعضی یاسین یکی از اسمای آن حضرت است و در آن ناسخ و منسوخ نیست و نیز نوشته اند که ’یا’ حرف ندا و ’سین’ کنایه از لفظ سید است (از تفسیر حسینی و غیره) و در بیضاوی مسطور است که سین مخفف انیسین است که تصغیر انسان باشد و تصغیر در اینجا برای تعظیم است (غیاث)، از اسامی حضرت رسول، (مجموعۀ مترادفات ص 123)، و آن را در رسم الخط قرآن (یس) نویسند و صاحب آنندراج علاوه بر آنچه غیاث آورده است گوید و گاه کنایه از نار است و شعر ذیل را از میرخسرو شاهد آورده: چند گویی لب به دندانت گزم در دهان مرده یاسین می دمی، میر خسرو، در صورتی که یاسین در شعر مزبور به معنای همان سوره قرآن است که دمیدن و فروخواندن آن را طبق روایات اثرها باشد، و ابوالفتوح رازی آن را (ای سیدعالم) ترجمه کرده و در تفسیر آن آرد: قوله تعالی یس، قراء در این کلمه خلاف کردند حمزه و کسایی و خلف و عاصم در بیشتر روایات به امالۀ الف یاسین خواندند جز که کسایی امالۀ صریح کرد و دیگران از اینان بین بین و باقی قراءاماله نکردند به یاء مفتوح خواندند و ابوعمرو و حمزه و ابوجعفر و عاصم در بیشتر روایات اظهار نون کردنداز یاسین و نون ساکن خواندند، راویان نافع و ابن کثیر در این مختلف شدند و در شاذ قراء شواذ به فتح نون و ضم و کسر خواندند تشبیه ا به این و منذ و امس، مفسران در معنی او خلاف کردند بعضی گفتند قسم است، عبداﷲ عباس گفت معنای آن است که، یا انسان به لغت طی یعنی، یا آدمی، ابوالعالیه گفت یا رجل، ای مرد سعید، جبیر گفت یا محمد دلیلش قوله انک لمن المرسلین و قوله سلام علی آل یاسین ... و قال آن را آیتی توان شمرد، دیگر آنکه مطابق سر آیات است، (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 401)، و نیز رجوع به صفحۀ 399 همان مجلد از همان تفسیر شود، یا نفس لا تمحضی بالنصح مجتهداً علی الموده الا آل یاسینا، السید الحمیری، ابوبکر وراق گفت یا سید البشر اگر گویند چرا پس آیتی می شمرند و طس نمی شمرند، گوییم طس بر وزن قابیل و هابیل است از اسماء مفرد و اسم مفرده آیتی نباشد، چون معنا ندارد و یاسین نه چنین است برای آنکه یاء که در اول اوست حرف ندا را می ماند، به منزلۀ قولک یا زید و گون مشتبه باشد، به این جمله کلام بود و مفید و چون فایده دهد، سورۀ یاسین از قوارع قرآن کریم است و آنها عبارتند از آیاتی که هر که آنها را بخواند از شیاطین و انس و جن مصون و مأمون شود ... از قبیل آیهالکرسی و آخر سورۀ البقره و ... (از تاج العروس ذیل ق رع) : رادی بر تو پوید چون یار بریار بخل از تو نهان گردد چون دیو ز یاسین، فرخی، و اکنون ز خوی او چو شدی آگه بردم به جان خویش یکی یاسین، ناصرخسرو، از علم پاک جانش وز زهد دل ولیکن بر رو نبشته طاها بر طیلسانش یاسین، ناصرخسرو، شاعری هست اندرین مجلس که اهل روزگار کرده اند اشعار او چون سورۀ یاسین زبر، معزی (دیوان ص 366)، پس از الحمد و الرحمن و الکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها، خاقانی، عقل و جان چون بی و سین بر دریاسین خفتند تن چو نون کز قلمش دور کنی تا بینند، خاقانی، - سر کوچه یاسین و الرحمن خواندن، کنایه از گدایی کردن است، - یاسین در گوش خر خواندن، کنایه از کار بی حاصل کردن و رنج بیهوده درباره شخص نالایق و ناقابل بردن است، این تمثیل را گاهی مختصر می کنند و آن را یاسین خواندن می گویند، (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده)، ، یاسین مغربی، حرزی است که با سورۀ یاسین و بعض ادعیه تدوین شده است: یاسین کنند حرز و امام زمان کشند، نیز به معنی یا انسان می باشد، (از ناظم الاطباء)، بعض عرب و پاره ای ترکان آن را به مردم نام دهند
به عقیدۀ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است، (انجمن آرا) (آنندراج)، اما کلمه و معنی آن کلامجعول و برساخته است رجوع به مقدمۀ لغت نامه شود
به عقیدۀ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است، (انجمن آرا) (آنندراج)، اما کلمه و معنی آن کلامجعول و برساخته است رجوع به مقدمۀ لغت نامه شود
ژان، شاعر فرانسوی (1639 - 1699م،) وی در شان پانی واقع در ناحیت فرته میلون بدنیا آمد و در پورروایال شاگرد گوشه نشینان گشت، پدر و مادرش میخواستند که او کشیش یا وکیل مرافعه گردد اما راسین شاعر از آب درآمد، در عروسی شاه قصیده ای گفت وپانصد لیره صله گرفت و مقارن این ایام با مولیر و بوالو آشنا گشت، راسین پس از تصنیف دو تراژدی متوسط بسال 1667 میلادی در بیست و هشت سالگی نخستین شاهکار خویش ’آن دروماک’ را نوشت و 6 تراژدی دیگر را که شش شاهکار بشمار است در ده سال نوشت ’فدر’ پرمایه ترین اثر او را مشتی حسود دستخوش هوی و هوس خود کردند و جمعی را پول دادند تا هنگام نمایش آن صفیر بزنند و از این راه اظهار نفرت و بیمیلی نمایند، اندوه و غضبی که از این کار در راسین راه یافت و نیز شغل وقایعنگاری شاه او را از تآتر روگردان کرد ولیکن مدتی بعد بخواهش مادام دومن تنون مؤسس پرورشگاه دختران نجیب زاده دوشاهکار یکی بنام استر و دیگری آتالی که موضوعشان از انجیل اقتباس شده است تصنیف کرد، (از تاریخ قرون جدید آلبر ماله ترجمه سید فخرالدین شادمان ص 236)
ژان، شاعر فرانسوی (1639 - 1699م،) وی در شان پانی واقع در ناحیت فرته میلون بدنیا آمد و در پورروایال شاگرد گوشه نشینان گشت، پدر و مادرش میخواستند که او کشیش یا وکیل مرافعه گردد اما راسین شاعر از آب درآمد، در عروسی شاه قصیده ای گفت وپانصد لیره صله گرفت و مقارن این ایام با مولیر و بوالو آشنا گشت، راسین پس از تصنیف دو تراژدی متوسط بسال 1667 میلادی در بیست و هشت سالگی نخستین شاهکار خویش ’آن دروماک’ را نوشت و 6 تراژدی دیگر را که شش شاهکار بشمار است در ده سال نوشت ’فدر’ پرمایه ترین اثر او را مشتی حسود دستخوش هوی و هوس خود کردند و جمعی را پول دادند تا هنگام نمایش آن صفیر بزنند و از این راه اظهار نفرت و بیمیلی نمایند، اندوه و غضبی که از این کار در راسین راه یافت و نیز شغل وقایعنگاری شاه او را از تآتر روگردان کرد ولیکن مدتی بعد بخواهش مادام دومن تنون مؤسس پرورشگاه دختران نجیب زاده دوشاهکار یکی بنام استر و دیگری آتالی که موضوعشان از انجیل اقتباس شده است تصنیف کرد، (از تاریخ قرون جدید آلبر ماله ترجمه سید فخرالدین شادمان ص 236)
درختچه ای از تیره زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است. گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده که غالباً از گلهای گونه های معطر آن در عطرسازی استفاده میکنند از شاخه بالنسبه جوان یاسمن سفید جهت ساختن پیپ استفاده میکنند. (بعلت معطر بودن چوب آن). یاسمین. یاسمون. ظیان. گل هاشم. سجلاط. سمن. یاس گلدانی. شرخات. و آن رایاسمین هم گویند گلیست خوشبو که زرد و کبود شود. بهندی آن را چنبلی نامند. مصلح آن کافور است و بدل آن نرجس و نسرین یا زنبق یا سوسن است. (الفاظالادویه ص 286). چیچک. چنبیلی. جنبیلی. یاس. یاسمی: یاسمن آمد به مجلس با بنفشه دست سود حمله کردند و شکسته شد سپاه با درنگ. منجیک. یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. کسایی. از ارغوان و یاسمن و خیری و سمن از سرو نو رسیده و گلهای کامکار. فرخی. نو بهار آمد و آورد گل و یاسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا. منوچهری. بر یاسمن عصابۀ درّ مرصع است بر ارغوان طویلۀ یاقوت معدنی. منوچهری. اشک تو چون زر که بگدازی و ریزی بر زریر اشک من چون ریخته بر زر برگ یاسمن. منوچهری. معشوقگانت را گل و گلنار ویاسمن از دست یاره بربود از گوش گوشوار. منوچهری. ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح سندس رومی گشته سلب یاسمنا. منوچهری. زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان. منوچهری. سندس رومی در یاسمنان پوشانند خرمن مینا بر بید بنان افشانند. منوچهری. تا بوی دهد یاسمن و چینی و سنبل تا رنگ دهد دیبه رومی و الائی. منوچهری. دین گرامی شد به دانا و به نادان خوار گشت پیش نادان دین چو پیش گاو باشد یاسمن. ناصرخسرو. و مشمومات چون نیلوفر و نرگس و بنفشه و یاسمن سخت بسیار بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142). رخش تو بر خاک چو بگشاد گام دشت شود پر گل و پر یاسمن. مسعودسعد. به گل یاسمن دوش پیغام داد که ازابر خشنودم از باد شاد. معزی. چشم کرم گریست خون گفت که یاس من نگر زانکه خزان بخل را یاسمنم دریغ من. خاقانی. اول روز اندک است زیب و فر آفتاب بعد گیا ظاهر است خیل گل و یاسمن. خاقانی. یاسمن تازه داشت مجمرۀ عود سوز شاخ که آن دید ساخت برگ تمام از نثار. خاقانی. سروبن چون به شصت سال رسید یاسمن بر سر بنفشه دمید. نظامی. بود در کنج باغ جایی دور یاسمن خرمنی چو گنبد نور. نظامی. قافله زن یاسمن و گل بهم قافیه گو قمری و بلبل بهم. نظامی. یاسمنی چند که بیدی کنند دعوی هندو به سپیدی کنند. نظامی. بنفشه زلف را چندان دهد تاب که باشد یاسمن را دیده در خواب. نظامی. اشکال بدایع همه در پردۀ رشکند زین شکل که از پرده برون یاسمن آورد. عطار. نطفۀ سیمین در اندام زمین شاهد گل گشت و طفل یاسمن. سعدی. که دید رنگ بهاری به رنگ رخسارت که رنگ گل ببرد تا به یاسمن چه رسد. سعدی. یکی به حکم نظر پای در گلستان نه که پایمال کنی ارغوان و یاسمنش. سعدی. خالیست بدان صفحۀ سیمین بنا گوش یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن. سعدی. لاله رویا گلت آمیخته با یاسمن است می ندانم که رخت لاله و گل یا سمن است بوی یاس من از آن سبزه خط می آید گل رویت مگر آورده خط یاسمن است. سلمان (ازشرفنامۀ منیری). حافظ منشین بی می و معشوق زمانی کایام گل و یاسمن و عید صیام است. حافظ. - یاسمن آفریقائی، درختچه ای است از تیره روناسیان که دارای برگهای متقابل است و مخصوص نواحی حارۀ آفریقا و آسیا می باشد. در حدود چهل گونه از این گیاه شناخته شده است. گلهایش. سفید و زیباست و جام گل دارای شش گلبرگ. از میوۀ این گیاه در رنگرزی استفاده می کنند و از آن رنگ قرمز و یازرد میگیرند. جوز کوثل. گاردنیا. جردنیا. یاس آفریقایی. - یاسمن بری، گیاهی است ازتیره آلاله که در حقیقت یکی از گونه های شقایق پیچ محسوب می شود. یاسمن البر. فل بهار. لبیدیون. ابریر. جوهی. جاهی. جنگلی. چنبیلی. نباتی است از خانوادۀ سلانه که آن را تاج ریزی پیچ نیز مینامند و شاخه های کوچک آن را که لااقل یکسال از عمر آن گذشته باشد بکار میبرند این شاخ ها را موقعی که برگهای نبات میریزد چیده و بقطعات کوچک تقسیم میکنند ساقۀ یاسمن بری اول دارای بوئی نامطبوع و طعمی تلخ است ولی بتدریج بوی آن از بین رفته و طعم آن شیرین میشود جوشانیدۀ آن مصفی خون و مدر و معرق است ولی خاصیت تخدیرکننده آن بسیار کمتر، از بلادن و تاتوره و بیخ است. (کتاب درمانشناسی ج 1). ظیان به فارسی یاسمن بری است و یاس سفید عبارت از آن است و به لغت اندلس برید فوقه به معنی عشبه النار و به بربری ابریر و به هندی جوهی و جاهی و جنگلی و چنبلی نامند و منبت آن بیابانها و بالای تلهاو با علیق باشد و بر آن پیچیده و از آن جدا نباشد وگویند بوی آن رعاف آورد و قسم مغربی آن را عشبۀ مغربیه نامند... نباتیست شبیه به لبلاب و از آن صلب تر وشاخه های آن در هم پیچیده و گل آن بسیار خوشبو و قسمی خاردار شبیه به خار گل سرخ و گل آن از یاسمین بستانی که چنبلی نامند بسیار کوچکتر و بیخ آن سیاه و قوت بیخ آن تا بیست سال باقی می ماند... و نوعی از آن باشد که برگهای آن باریک و شاخه های سرخ و گل آن مایل به سرخی است بسیار تند و تیز و بوی آن کریه و تند است و زبون و غیر مستعمل زیرا که محرق جلد زبان و خراشنده و جداکننده جلد بدن و برگ آن نیز مانند بیخ آن است و این نوع را به یونانی اقلیمیاطس نامند. (مخزن الادویه ص 385). - یاسمن زرد، گونه ای یاسمن که دارای گلهای طلایی زرد است. (فرهنگ فارسی معین). - ، یاسمن وحشی. رجوع به یاسمن وحشی در همین ترکیبات شود. - یاسمن سفید، گونه ای یاسمن که دارای گلهای سفید است و در ایران و قفقار و چین میروید و اغلب به نام یاس سفید مشهور است و چون آن را در گلدانهای بزرگ پرورش میدهند و دارای ساقۀ بالا رونده نیز می باشد بهمین جهت به نام یاس گلدانی پیچ نیز موسوم است. یاس گلدانی پیچ. - یاسمن عربی، رازقی. رجوع به رازقی شود. - یاسمن وحشی، درختچه ای از تیره لوگانیها و از ردۀ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که زیبا وپیچیده است و دارای ساقۀ بی کرک و شاخه های کوچک می باشد برگهایش متقابل و ساده و باریک و نوک تیز و پایاست و گلهایش زرد رنگ و بویی شبیه به یاسمن زرد دارد. از این جهت بغلط آن را جزء یاسمنها محسوب و به نام یاسمن وحشی و گاهی نیز یاسمن زرد می خوانند. جام گل این گیاه مرکب از پنج قسمت تقریباً مساوی و بزرگتر ازکاسه گل میباشد. پرچمهای آن بتعداد پنج و میوه اش کپسول و بسیار کوچک و دارای دو خانه و دانه های مسطح است. در ریشه این گیاه آلکالوییدهایی نظیر ژلسمین و سمپرویرین و مواد رنگی و رزین و غیره موجود است از آلکالوییدهای این گیاه در پزشکی بعنوان آرام کننده دردهای عصب پنجم دماغی (تری ژومو) و دندان دردهای ناشی از آن استفاده می کنند ولی در بکار بردن آن باید نهایت دقت را داشت چون سمیت شدیدی دارد. - امثال: آنقدر سمن هست که یاسمن در میان گم است
درختچه ای از تیره زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است. گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده که غالباً از گلهای گونه های معطر آن در عطرسازی استفاده میکنند از شاخه بالنسبه جوان یاسمن سفید جهت ساختن پیپ استفاده میکنند. (بعلت معطر بودن چوب آن). یاسمین. یاسمون. ظیان. گل هاشم. سجلاط. سمن. یاس گلدانی. شرخات. و آن رایاسمین هم گویند گلیست خوشبو که زرد و کبود شود. بهندی آن را چنبلی نامند. مصلح آن کافور است و بدل آن نرجس و نسرین یا زنبق یا سوسن است. (الفاظالادویه ص 286). چیچک. چنبیلی. جنبیلی. یاس. یاسمی: یاسمن آمد به مجلس با بنفشه دست سود حمله کردند و شکسته شد سپاه با درنگ. منجیک. یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. کسایی. از ارغوان و یاسمن و خیری و سمن از سرو نو رسیده و گلهای کامکار. فرخی. نو بهار آمد و آورد گل و یاسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا. منوچهری. بر یاسمن عصابۀ درّ مرصع است بر ارغوان طویلۀ یاقوت معدنی. منوچهری. اشک تو چون زر که بگدازی و ریزی بر زریر اشک من چون ریخته بر زر برگ یاسمن. منوچهری. معشوقگانت را گل و گلنار ویاسمن از دست یاره بربود از گوش گوشوار. منوچهری. ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح سندس رومی گشته سلب یاسمنا. منوچهری. زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان. منوچهری. سندس رومی در یاسمنان پوشانند خرمن مینا بر بید بنان افشانند. منوچهری. تا بوی دهد یاسمن و چینی و سنبل تا رنگ دهد دیبه رومی و الائی. منوچهری. دین گرامی شد به دانا و به نادان خوار گشت پیش نادان دین چو پیش گاو باشد یاسمن. ناصرخسرو. و مشمومات چون نیلوفر و نرگس و بنفشه و یاسمن سخت بسیار بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142). رخش تو بر خاک چو بگشاد گام دشت شود پر گل و پر یاسمن. مسعودسعد. به گل یاسمن دوش پیغام داد که ازابر خشنودم از باد شاد. معزی. چشم کرم گریست خون گفت که یاس من نگر زانکه خزان بخل را یاسمنم دریغ من. خاقانی. اول روز اندک است زیب و فر آفتاب بعد گیا ظاهر است خیل گل و یاسمن. خاقانی. یاسمن تازه داشت مجمرۀ عود سوز شاخ که آن دید ساخت برگ تمام از نثار. خاقانی. سروبن چون به شصت سال رسید یاسمن بر سر بنفشه دمید. نظامی. بود در کنج باغ جایی دور یاسمن خرمنی چو گنبد نور. نظامی. قافله زن یاسمن و گل بهم قافیه گو قمری و بلبل بهم. نظامی. یاسمنی چند که بیدی کنند دعوی هندو به سپیدی کنند. نظامی. بنفشه زلف را چندان دهد تاب که باشد یاسمن را دیده در خواب. نظامی. اشکال بدایع همه در پردۀ رشکند زین شکل که از پرده برون یاسمن آورد. عطار. نطفۀ سیمین در اندام زمین شاهد گل گشت و طفل یاسمن. سعدی. که دید رنگ بهاری به رنگ رخسارت که رنگ گل ببرد تا به یاسمن چه رسد. سعدی. یکی به حکم نظر پای در گلستان نه که پایمال کنی ارغوان و یاسمنش. سعدی. خالیست بدان صفحۀ سیمین بنا گوش یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن. سعدی. لاله رویا گلت آمیخته با یاسمن است می ندانم که رخت لاله و گل یا سمن است بوی یاس من از آن سبزه خط می آید گل رویت مگر آورده خط یاسمن است. سلمان (ازشرفنامۀ منیری). حافظ منشین بی می و معشوق زمانی کایام گل و یاسمن و عید صیام است. حافظ. - یاسمن آفریقائی، درختچه ای است از تیره روناسیان که دارای برگهای متقابل است و مخصوص نواحی حارۀ آفریقا و آسیا می باشد. در حدود چهل گونه از این گیاه شناخته شده است. گلهایش. سفید و زیباست و جام گل دارای شش گلبرگ. از میوۀ این گیاه در رنگرزی استفاده می کنند و از آن رنگ قرمز و یازرد میگیرند. جوز کوثل. گاردنیا. جردنیا. یاس آفریقایی. - یاسمن بری، گیاهی است ازتیره آلاله که در حقیقت یکی از گونه های شقایق پیچ محسوب می شود. یاسمن البر. فل بهار. لبیدیون. ابریر. جوهی. جاهی. جنگلی. چنبیلی. نباتی است از خانوادۀ سُلانه که آن را تاج ریزی پیچ نیز مینامند و شاخه های کوچک آن را که لااقل یکسال از عمر آن گذشته باشد بکار میبرند این شاخ ها را موقعی که برگهای نبات میریزد چیده و بقطعات کوچک تقسیم میکنند ساقۀ یاسمن بری اول دارای بوئی نامطبوع و طعمی تلخ است ولی بتدریج بوی آن از بین رفته و طعم آن شیرین میشود جوشانیدۀ آن مصفی خون و مدر و معرق است ولی خاصیت تخدیرکننده آن بسیار کمتر، از بلادن و تاتوره و بیخ است. (کتاب درمانشناسی ج 1). ظیان به فارسی یاسمن بری است و یاس سفید عبارت از آن است و به لغت اندلس برید فوقه به معنی عشبه النار و به بربری ابریر و به هندی جوهی و جاهی و جنگلی و چنبلی نامند و منبت آن بیابانها و بالای تلهاو با علیق باشد و بر آن پیچیده و از آن جدا نباشد وگویند بوی آن رعاف آورد و قسم مغربی آن را عشبۀ مغربیه نامند... نباتیست شبیه به لبلاب و از آن صلب تر وشاخه های آن در هم پیچیده و گل آن بسیار خوشبو و قسمی خاردار شبیه به خار گل سرخ و گل آن از یاسمین بستانی که چنبلی نامند بسیار کوچکتر و بیخ آن سیاه و قوت بیخ آن تا بیست سال باقی می ماند... و نوعی از آن باشد که برگهای آن باریک و شاخه های سرخ و گل آن مایل به سرخی است بسیار تند و تیز و بوی آن کریه و تند است و زبون و غیر مستعمل زیرا که محرق جلد زبان و خراشنده و جداکننده جلد بدن و برگ آن نیز مانند بیخ آن است و این نوع را به یونانی اقلیمیاطس نامند. (مخزن الادویه ص 385). - یاسمن زرد، گونه ای یاسمن که دارای گلهای طلایی زرد است. (فرهنگ فارسی معین). - ، یاسمن وحشی. رجوع به یاسمن وحشی در همین ترکیبات شود. - یاسمن سفید، گونه ای یاسمن که دارای گلهای سفید است و در ایران و قفقار و چین میروید و اغلب به نام یاس سفید مشهور است و چون آن را در گلدانهای بزرگ پرورش میدهند و دارای ساقۀ بالا رونده نیز می باشد بهمین جهت به نام یاس گلدانی پیچ نیز موسوم است. یاس گلدانی پیچ. - یاسمن عربی، رازقی. رجوع به رازقی شود. - یاسمن وحشی، درختچه ای از تیره لوگانیها و از ردۀ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که زیبا وپیچیده است و دارای ساقۀ بی کرک و شاخه های کوچک می باشد برگهایش متقابل و ساده و باریک و نوک تیز و پایاست و گلهایش زرد رنگ و بویی شبیه به یاسمن زرد دارد. از این جهت بغلط آن را جزء یاسمنها محسوب و به نام یاسمن وحشی و گاهی نیز یاسمن زرد می خوانند. جام گل این گیاه مرکب از پنج قسمت تقریباً مساوی و بزرگتر ازکاسه گل میباشد. پرچمهای آن بتعداد پنج و میوه اش کپسول و بسیار کوچک و دارای دو خانه و دانه های مسطح است. در ریشه این گیاه آلکالوییدهایی نظیر ژلسمین و سمپرویرین و مواد رنگی و رزین و غیره موجود است از آلکالوییدهای این گیاه در پزشکی بعنوان آرام کننده دردهای عصب پنجم دماغی (تری ژومو) و دندان دردهای ناشی از آن استفاده می کنند ولی در بکار بردن آن باید نهایت دقت را داشت چون سمیت شدیدی دارد. - امثال: آنقدر سمن هست که یاسمن در میان گم است
یاسمن. رجوع به یاسمن شود: تا آسمان روشن شود چون سبز گردد بوستان تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین. فرخی. رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد ملک ز آنکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین. فرخی. بر برگ سپید یاسمین تر برریخت قرابۀ می حمری. منوچهری. بر یاسمین عصابۀ زرّ مرصع است بر ارغوان طویلۀ یاقوت معدنی. منوچهری. چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست از بسیاری یاسمین شکفته. (تاریخ بیهقی). مگر که هست گل یاسمین ز زر و ز سیم. که هست زر مر او را میان سیم اوراق. لامعی. حسین و حسن را شناسم حقیقت بدو جهان گل و یاسمین محمد. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 103). کی رسد این علم به یاران دیو خیره بر آتش ندمد یاسمین. ناصرخسرو. نبینی که مست است هر یاسمینی نبینی که سر چون نگونسار دارد. ناصرخسرو. یاسمین را هر کسی بوید چو مشک گر چه از سرگین برآید یاسمین. ناصرخسرو. چون خنجر از هوای نهفته شود پدید این لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین. مسعودسعد. شادی و لهو و رامش شاه زمانه را سوسن نگر که جفت گل و یاسمین شده است. مسعود. تا بیاراید به فروردین فرخ باغ و راغ از گل و از لاله و از سوسن و از یاسمین. معزی. لعل با مرجان برآمیزد درخت ارغوان لؤلؤ ازمینا برانگیزد درخت یاسمین. معزی. شکفت از خاطر و طبعش به بغداد اندرون باغی که آن باغ از معانی هم گل و هم یاسمین دارد. معزی. به زعفران بر کافور دارم از غم از آنک بنفشه رسته بر اطراف یاسمین دارد. معزی. یکی گداخته دارد میان تار قصب یکی چو تل گل و تل یاسمین دارد. معزی. یاسمین خندان و خوش ز آن است کز من غافل است یاس من گردیده بودی یاسمین بگریستی. خاقانی. پیوسته در تعجبم از کار یاسمین تا صد پیاله بر کف یکدست چون نهد. ؟ (از تاج المآثر). چون روضۀ خلد دان دل خاک باد صبا از این سپس کج ننهد به دور تو تاج چهار گوشه را بر سر شاخ یاسمین. سیف اسفرنگ. بر سوسن و یاسمین و نرگس. عطار. اندر آ اسرار ابراهیم بین کو در آتش دید ورد و یاسمین. مولوی. باغ دلبر سبز و تر و تازه بین پر ز غنچۀ ورد و سرو و یاسمین. مولوی. گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین. سعدی. - دهن الیاسمین، روغن یاسمین. دهن زنبق. دهن الزنبق: الماس غالباً جوهر شفافی است که در آن اندکی زیبقیت هست چنانچه دهن یاسمین را به رصاص وصف کنند و گویند دهن رصاص. (الجماهر بیرونی ص 93). - یاسمین ابیض، زنبق در کتب قدما اسم یاسمین ابیض است. (مخزن الادویه ذیل سوسن). رجوع به یاسمین سفید و ترکیبات یاسمن شود. - یاسمین بری، یاس سفید. عشبه النار. (تحفه). رجوع به یاسمن بری (درترکیبات یاسمن) شود. - یاسمین بستانی، چنبلی. یاسمین هندی است. (مخزن الادویه). ورجوع به یاسمن شود. - یاسمین جبلی، و جبلی آن یاسمین هندی است. (مخزن الادویه). رجوع به یاسمن شود. - یاسمین دشتی، ابوریحان بیرونی ذیل ظیان آرد: اصمعی گوید به لغت عربی یاسمین دشتی را گویند ابوحنیفه هم چنین گفته است که عادت او آن است که روغن را دراو بپرورند و در وقت قولنج بکار برند. (صیدنۀ ابوریحان). رجوع به یاسمین بری در همین ترکیبات شود. - یاسمین زرد، یاسمن زرد. زنبق. (تحفه). یاسمین زرد، زنبق باشد نه سپید. (داود ضریر انطاکی). یاس زرد و در اغلب جنگلهای شمالی در ارتفاعهای متوسط تا (1000) گز دیده میشود. رجوع به یاسمن شود. - یاسمین سپید، یاسمن سفید: گل صد برگ و مشک و عنبر و سیب یاسمین سپید و مورد به زیب... رودکی. به هندوستان کاشتم مشک بید بکارم به چین یاسمین سپید. نظامی. رجوع به یاسمین سفید در همین ترکیبات و یاسمن شود. - یاسمین سفید، زنبق. تحفه. سجلاط. رازقی. (ترجمه صیدنه). شرخات. چنبلی. در مازندران و تهران و شهسوارآن را یاس میگویند. این یاس در جنگلهای شمال ایران در رامیان و پل زنگولۀ چالوس و رامسر و نور هست و ازارتفاع 100 الی 750 دیده میشود. رجوع به یاسمن شود. - یاسمین مضاعف، یاس پرپر. گل رازقی. رجوع به یاس و گل رازقی شود. ، قسمی مروارید. (الجماهر بیرونی)
یاسمن. رجوع به یاسمن شود: تا آسمان روشن شود چون سبز گردد بوستان تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین. فرخی. رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد ملک ز آنکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین. فرخی. بر برگ سپید یاسمین تر برریخت قرابۀ می حمری. منوچهری. بر یاسمین عصابۀ زرّ مرصع است بر ارغوان طویلۀ یاقوت معدنی. منوچهری. چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست از بسیاری یاسمین شکفته. (تاریخ بیهقی). مگر که هست گل یاسمین ز زر و ز سیم. که هست زر مر او را میان سیم اوراق. لامعی. حسین و حسن را شناسم حقیقت بدو جهان گل و یاسمین محمد. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 103). کی رسد این علم به یاران دیو خیره بر آتش ندمد یاسمین. ناصرخسرو. نبینی که مست است هر یاسمینی نبینی که سر چون نگونسار دارد. ناصرخسرو. یاسمین را هر کسی بوید چو مشک گر چه از سرگین برآید یاسمین. ناصرخسرو. چون خنجر از هوای نهفته شود پدید این لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین. مسعودسعد. شادی و لهو و رامش شاه زمانه را سوسن نگر که جفت گل و یاسمین شده است. مسعود. تا بیاراید به فروردین فرخ باغ و راغ از گل و از لاله و از سوسن و از یاسمین. معزی. لعل با مرجان برآمیزد درخت ارغوان لؤلؤ ازمینا برانگیزد درخت یاسمین. معزی. شکفت از خاطر و طبعش به بغداد اندرون باغی که آن باغ از معانی هم گل و هم یاسمین دارد. معزی. به زعفران بر کافور دارم از غم از آنک بنفشه رسته بر اطراف یاسمین دارد. معزی. یکی گداخته دارد میان تار قصب یکی چو تل گل و تل یاسمین دارد. معزی. یاسمین خندان و خوش ز آن است کز من غافل است یاس من گردیده بودی یاسمین بگریستی. خاقانی. پیوسته در تعجبم از کار یاسمین تا صد پیاله بر کف یکدست چون نهد. ؟ (از تاج المآثر). چون روضۀ خلد دان دل خاک باد صبا از این سپس کج ننهد به دور تو تاج چهار گوشه را بر سر شاخ یاسمین. سیف اسفرنگ. بر سوسن و یاسمین و نرگس. عطار. اندر آ اسرار ابراهیم بین کو در آتش دید ورد و یاسمین. مولوی. باغ دلبر سبز و تر و تازه بین پر ز غنچۀ ورد و سرو و یاسمین. مولوی. گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین. سعدی. - دهن الیاسمین، روغن یاسمین. دهن زنبق. دهن الزنبق: الماس غالباً جوهر شفافی است که در آن اندکی زیبقیت هست چنانچه دهن یاسمین را به رصاص وصف کنند و گویند دهن رصاص. (الجماهر بیرونی ص 93). - یاسمین ابیض، زنبق در کتب قدما اسم یاسمین ابیض است. (مخزن الادویه ذیل سوسن). رجوع به یاسمین سفید و ترکیبات یاسمن شود. - یاسمین بری، یاس سفید. عشبه النار. (تحفه). رجوع به یاسمن بری (درترکیبات یاسمن) شود. - یاسمین بستانی، چنبلی. یاسمین هندی است. (مخزن الادویه). ورجوع به یاسمن شود. - یاسمین جبلی، و جبلی آن یاسمین هندی است. (مخزن الادویه). رجوع به یاسمن شود. - یاسمین دشتی، ابوریحان بیرونی ذیل ظیان آرد: اصمعی گوید به لغت عربی یاسمین دشتی را گویند ابوحنیفه هم چنین گفته است که عادت او آن است که روغن را دراو بپرورند و در وقت قولنج بکار برند. (صیدنۀ ابوریحان). رجوع به یاسمین بری در همین ترکیبات شود. - یاسمین زرد، یاسمن زرد. زنبق. (تحفه). یاسمین زرد، زنبق باشد نه سپید. (داود ضریر انطاکی). یاس زرد و در اغلب جنگلهای شمالی در ارتفاعهای متوسط تا (1000) گز دیده میشود. رجوع به یاسمن شود. - یاسمین سپید، یاسمن سفید: گل صد برگ و مشک و عنبر و سیب یاسمین سپید و مورد به زیب... رودکی. به هندوستان کاشتم مشک بید بکارم به چین یاسمین سپید. نظامی. رجوع به یاسمین سفید در همین ترکیبات و یاسمن شود. - یاسمین سفید، زنبق. تحفه. سجلاط. رازقی. (ترجمه صیدنه). شرخات. چنبلی. در مازندران و تهران و شهسوارآن را یاس میگویند. این یاس در جنگلهای شمال ایران در رامیان و پل زنگولۀ چالوس و رامسر و نور هست و ازارتفاع 100 الی 750 دیده میشود. رجوع به یاسمن شود. - یاسمین مضاعف، یاس پرپر. گل رازقی. رجوع به یاس و گل رازقی شود. ، قسمی مروارید. (الجماهر بیرونی)
ابن زین الدین بن ابی بکر بن محمد بن علیم حمصی. او راست حواشی بر خلاصۀ ابن مالک، و در هامش آن شرح کافیه است. در فاس به سال 1338 ه. جزء دوم آن به طبع رسیده است (ص 515 و 584). (معجم المطبوعات ج 2 ص 194)
ابن زین الدین بن ابی بکر بن محمد بن علیم حمصی. او راست حواشی بر خلاصۀ ابن مالک، و در هامش آن شرح کافیه است. در فاس به سال 1338 هَ. جزء دوم آن به طبع رسیده است (ص 515 و 584). (معجم المطبوعات ج 2 ص 194)
شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجه حابرقینی سیسرای سپه سالار را کشته ایشان را شکستی فاحش داد. (سفر داوران 4:21) (قاموس کتاب مقدس). در مجمل التواریخ و القصص ذیل عنوان ’اندر سالهای بنی اسرائیلیان و ذکر ملوک و علماء ایشان بر اجمال’ (ص 141) آمده است: و اندر تاریخ جریر چنان است نوفل برادر کالوب بن نوقیل پادشاهی کرد. و در حاشیۀ آن ذیل لغت نوقیل چنین است حمزه بن الحسن صاحب تاریخ سنی ملوک الارض بعد از این: یایین المعروف به ناقش ملک ارض کنعان و از طبری آرد: ثم سلط علیهم ملک من الکنعانین یقال له یافین... عشرین سنه (ص 546). و ظاهراً متن مصحف یابین ناقش بن کنعان است. در صفحۀ 142همان کتاب است: در ولایت یابین از بنی اسرائیل بیست و [دو سال. و در حاشیه مرحوم بهار به نقل از تاریخ سنی ملوک الارض آرد: ’یابین الاسرائیلی. و در همانجا به نقل از طبری آرد: رجل من بنی اسرائیل یقال له یائیر. (حاشیه مامر، یانین). این قسمت از متن افتاده بود، چه در هر دو مأخذ حمزه طبری موجود بود. به علاوه لفظ ’از بنی اسرائیل’ معلوم میکرد که مربوط با (یانین) مزبور باید باشد. لذا از حمزه نقل نشد’. - انتهی. آنچه از تاریخ کتاب مقدس بر می آید در بنی اسرائیل دو تن بوده اند یکی موسوم به یائیر، (رجوع به یائیر شود). و دیگری یابین و لکن کسی را به اسامی یانین و یایین، (صوری که در حاشیۀ مجمل التواریخ آمده است) ذکر نکرده اند و ظاهراً صور مزبور تصحیف همان یابین است
شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجه حابرقینی سیسرای سپه سالار را کشته ایشان را شکستی فاحش داد. (سفر داوران 4:21) (قاموس کتاب مقدس). در مجمل التواریخ و القصص ذیل عنوان ’اندر سالهای بنی اسرائیلیان و ذکر ملوک و علماء ایشان بر اجمال’ (ص 141) آمده است: و اندر تاریخ جریر چنان است نوفل برادر کالوب بن نوقیل پادشاهی کرد. و در حاشیۀ آن ذیل لغت نوقیل چنین است حمزه بن الحسن صاحب تاریخ سنی ملوک الارض بعد از این: یایین المعروف به ناقش ملک ارض کنعان و از طبری آرد: ثم سلط علیهم ملک من الکنعانین یقال له یافین... عشرین سنه (ص 546). و ظاهراً متن مصحف یابین ناقش بن کنعان است. در صفحۀ 142همان کتاب است: در ولایت یابین از بنی اسرائیل بیست و [دو سال. و در حاشیه مرحوم بهار به نقل از تاریخ سنی ملوک الارض آرد: ’یابین الاسرائیلی. و در همانجا به نقل از طبری آرد: رجل من بنی اسرائیل یقال له یائیر. (حاشیه مامر، یانین). این قسمت از متن افتاده بود، چه در هر دو مأخذ حمزه طبری موجود بود. به علاوه لفظ ’از بنی اسرائیل’ معلوم میکرد که مربوط با (یانین) مزبور باید باشد. لذا از حمزه نقل نشد’. - انتهی. آنچه از تاریخ کتاب مقدس بر می آید در بنی اسرائیل دو تن بوده اند یکی موسوم به یائیر، (رجوع به یائیر شود). و دیگری یابین و لکن کسی را به اسامی یانین و یایین، (صوری که در حاشیۀ مجمل التواریخ آمده است) ذکر نکرده اند و ظاهراً صور مزبور تصحیف همان یابین است
شهری است در ایالت ویسکانسن از ممالک متحدۀ آمریکا، که در کنار دریاچۀ میشیگان و در دهانۀ رود خانه روت و 56هزارگزی شیکاگو واقعست و برطبق آمار سال 1950 میلادی دارای 70749 تن جمعیت میباشد، در این شهر کارخانه های کاغذسازی، دباغی، ماهوت بافی و واگون سازی وجود دارد
شهری است در ایالت ویسکانسن از ممالک متحدۀ آمریکا، که در کنار دریاچۀ میشیگان و در دهانۀ رود خانه روت و 56هزارگزی شیکاگو واقعست و برطبق آمار سال 1950 میلادی دارای 70749 تن جمعیت میباشد، در این شهر کارخانه های کاغذسازی، دباغی، ماهوت بافی و واگون سازی وجود دارد
دهی از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 6هزارگزی شمال باختری ورزقان و یک هزار و پانصد گزی ارابه رو تبریز به اهر، جلگه و معتدل و دارای 634 تن سکنه است، آب از چشمه و رود خانه اهر دارد، محصول آن غلات و سیب زمینی و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است، دارای دو معدن آب گرم برای امراض جلدی است، محل سکنای طایفۀ ایل یاغ بستلو، و دارای دستۀ ژاندارمری و محضر رسمی ازدواج و طلاق است، راه ارابه رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 6هزارگزی شمال باختری ورزقان و یک هزار و پانصد گزی ارابه رو تبریز به اهر، جلگه و معتدل و دارای 634 تن سکنه است، آب از چشمه و رود خانه اهر دارد، محصول آن غلات و سیب زمینی و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است، دارای دو معدن آب گرم برای امراض جلدی است، محل سکنای طایفۀ ایل یاغ بستلو، و دارای دستۀ ژاندارمری و محضر رسمی ازدواج و طلاق است، راه ارابه رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
موضعی است ظاهراً بحدود موصل، و محل اقامت کردان آن نواحی، و شاید نیز صورتی از داسن باشد، رجوع به داسن شود، (از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 176)
موضعی است ظاهراً بحدود موصل، و محل اقامت کردان آن نواحی، و شاید نیز صورتی از داسن باشد، رجوع به داسن شود، (از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 176)
درختچه ای ازتیره زیتونیان که دارای گونه ه ای برافراشته ویا بالا رونده میباشد. گلهایش درشت و معطر وبرنگهای سفید یا زرد و یا قرمزمیباشد گلهایش گاهی منفرد و گاهی بصورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار میگیرند درحدود 100 گونه ازاین گیاه شناخته شده که غالبا از گلهای گونه های معطر آن درعطرسازی استفاده میکنند. ازشاخه های بالنسبه جوان یاسمن سفید جهت ساختن پیپ استفاده میکنند (بعلت معطربودن چوب آن) یاسمین یاسمون ظیان گل هاشم سجلاط سمن یاس گلدانی شرخات. یا یاسمن آفریقایی. درختچه ای ازتیره روناسیان که دارای برگهای متقابل است ومخصوص نواحی حاره آفریقا و آسیا است. در حدود 40 گونه ازاین گیاه شناخته شده است گلهایش سفید و زیبااست و جام گل دارای 6 گلبرگ است از میوه این گیاه در رنگرزی استفاده میکنند و ازآن رنگ قرمز و یا زرد میگیرند جوز کوثل گاردنیا جردنیا یاس آفریقائی. یا یاسمن بری. گیاهی ازتیره آلاله که در حقیقت یکی از گونه های شقایق پیچ محسوب میشود یامسن البر فل بهار لبیدیون ابریر جوهی جاهی جنگلی چنبیلی. یا یاسمن زرد. گونه ای یاسمن که دارای گلهای طلایی زرد است، یاسمن وحشی. یا یاسمن سفید. گونه ای یاسمن که دارای گلهای سفیداست و در ایران و قفقاز و چین میروید و اغلب بنام یاس سفید مشهور است و چون آنرا در گلدانهای بزرگ پرورش میدهند و دارای ساقه بالا رونده نیز میباشد بهمین جهت بنام یاس گلدانی پیچ نیزموسوم است یاس گلدانی پیچ. یا یاسمن عربی. رازقی. یایاسمن وحشی. درختچه ای ازتیره لوگانی ها وازرده دو لپه ایهای پیوسته گلبرگ که زیباو پیچنده است و دارای ساقه بی کرک و شاخه های کوچک میباشد برگهایش متقابل و ساده و باریک و نوک تیز وپایااست وگلهایش زرد رنگ و بویی شبیه به یاسمن زرد دارد از این جهت به غلط آنرا جز یاسمن هامحسوب و بنام یاسمن وحشی و گاهی نیز یاسمن زرد میخوانند. جام گل این گیاه مرکب از 5 قسمت تقریبا مساوی و بزرگتر از کاسه گل میباشد: پرچم های آن بتعداد 5 و میوه اش کپسول وبسیار کوچک ودارای دوخانه ودانه های مسطح است. درریشه این گیاه آلکالوییدهایی نظیر زلسمین وسمیرویرین و مواد رنگی و رزین وغیره موجوداست. از آلکالوییدهای این گیاه در پزشکی بعنوان آرام کننده دردهای عصبی خصوصا دردهای ناشی از دردهای عصب پنجم دماغی (تری ژومو) ودندان دردهای ناشی از آن استفاده میکنند ولی در بکار بردن آن باید نهایت دقت راداشت چون سمیت شدیدی دارد
درختچه ای ازتیره زیتونیان که دارای گونه ه ای برافراشته ویا بالا رونده میباشد. گلهایش درشت و معطر وبرنگهای سفید یا زرد و یا قرمزمیباشد گلهایش گاهی منفرد و گاهی بصورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار میگیرند درحدود 100 گونه ازاین گیاه شناخته شده که غالبا از گلهای گونه های معطر آن درعطرسازی استفاده میکنند. ازشاخه های بالنسبه جوان یاسمن سفید جهت ساختن پیپ استفاده میکنند (بعلت معطربودن چوب آن) یاسمین یاسمون ظیان گل هاشم سجلاط سمن یاس گلدانی شرخات. یا یاسمن آفریقایی. درختچه ای ازتیره روناسیان که دارای برگهای متقابل است ومخصوص نواحی حاره آفریقا و آسیا است. در حدود 40 گونه ازاین گیاه شناخته شده است گلهایش سفید و زیبااست و جام گل دارای 6 گلبرگ است از میوه این گیاه در رنگرزی استفاده میکنند و ازآن رنگ قرمز و یا زرد میگیرند جوز کوثل گاردنیا جردنیا یاس آفریقائی. یا یاسمن بری. گیاهی ازتیره آلاله که در حقیقت یکی از گونه های شقایق پیچ محسوب میشود یامسن البر فل بهار لبیدیون ابریر جوهی جاهی جنگلی چنبیلی. یا یاسمن زرد. گونه ای یاسمن که دارای گلهای طلایی زرد است، یاسمن وحشی. یا یاسمن سفید. گونه ای یاسمن که دارای گلهای سفیداست و در ایران و قفقاز و چین میروید و اغلب بنام یاس سفید مشهور است و چون آنرا در گلدانهای بزرگ پرورش میدهند و دارای ساقه بالا رونده نیز میباشد بهمین جهت بنام یاس گلدانی پیچ نیزموسوم است یاس گلدانی پیچ. یا یاسمن عربی. رازقی. یایاسمن وحشی. درختچه ای ازتیره لوگانی ها وازرده دو لپه ایهای پیوسته گلبرگ که زیباو پیچنده است و دارای ساقه بی کرک و شاخه های کوچک میباشد برگهایش متقابل و ساده و باریک و نوک تیز وپایااست وگلهایش زرد رنگ و بویی شبیه به یاسمن زرد دارد از این جهت به غلط آنرا جز یاسمن هامحسوب و بنام یاسمن وحشی و گاهی نیز یاسمن زرد میخوانند. جام گل این گیاه مرکب از 5 قسمت تقریبا مساوی و بزرگتر از کاسه گل میباشد: پرچم های آن بتعداد 5 و میوه اش کپسول وبسیار کوچک ودارای دوخانه ودانه های مسطح است. درریشه این گیاه آلکالوییدهایی نظیر زلسمین وسمیرویرین و مواد رنگی و رزین وغیره موجوداست. از آلکالوییدهای این گیاه در پزشکی بعنوان آرام کننده دردهای عصبی خصوصا دردهای ناشی از دردهای عصب پنجم دماغی (تری ژومو) ودندان دردهای ناشی از آن استفاده میکنند ولی در بکار بردن آن باید نهایت دقت راداشت چون سمیت شدیدی دارد