جدول جو
جدول جو

معنی یاسون - جستجوی لغت در جدول جو

یاسون
به معنی کسی که خداوند او را می بیند، مردی از بنی یهودا بود، (نحمیا 11:5) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاسمن
تصویر یاسمن
(دخترانه)
گلی زینتی با گلهای درشت و معطر به رنگهای سفید، زرد، و قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یاسین
تصویر یاسین
(پسرانه)
نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یکسون
تصویر یکسون
برابر، یکسان، یک جور
یک سو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسین
تصویر یاسین
سی و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه، یس، حبیب نجّار، قلب قرآن، ریحانهالقرآن، دافعه. گفته اند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفته اند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان» است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسمن
تصویر یاسمن
یاس، درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید یا بنفش، یاسمین، یاسم، سمن، سجلاط
فرهنگ فارسی عمید
نوعی دوخت در جامه به خصوص در لباس های زنانه که به منظور تنگ کردن موضعی یا زیباتر کردن آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ کَ تَ)
ده کوچکی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسای استان فارس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش تل خسروی شهرستان بهبهان، با 150 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یاسمن. رجوع به یاسم و یاسمن شود
لغت نامه دهخدا
(سَمَ)
درختچه ای از تیره زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است. گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده که غالباً از گلهای گونه های معطر آن در عطرسازی استفاده میکنند از شاخه بالنسبه جوان یاسمن سفید جهت ساختن پیپ استفاده میکنند. (بعلت معطر بودن چوب آن). یاسمین. یاسمون. ظیان. گل هاشم. سجلاط. سمن. یاس گلدانی. شرخات. و آن رایاسمین هم گویند گلیست خوشبو که زرد و کبود شود. بهندی آن را چنبلی نامند. مصلح آن کافور است و بدل آن نرجس و نسرین یا زنبق یا سوسن است. (الفاظالادویه ص 286). چیچک. چنبیلی. جنبیلی. یاس. یاسمی:
یاسمن آمد به مجلس با بنفشه دست سود
حمله کردند و شکسته شد سپاه با درنگ.
منجیک.
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید.
کسایی.
از ارغوان و یاسمن و خیری و سمن
از سرو نو رسیده و گلهای کامکار.
فرخی.
نو بهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا.
منوچهری.
بر یاسمن عصابۀ درّ مرصع است
بر ارغوان طویلۀ یاقوت معدنی.
منوچهری.
اشک تو چون زر که بگدازی و ریزی بر زریر
اشک من چون ریخته بر زر برگ یاسمن.
منوچهری.
معشوقگانت را گل و گلنار ویاسمن
از دست یاره بربود از گوش گوشوار.
منوچهری.
ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح
سندس رومی گشته سلب یاسمنا.
منوچهری.
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان.
منوچهری.
سندس رومی در یاسمنان پوشانند
خرمن مینا بر بید بنان افشانند.
منوچهری.
تا بوی دهد یاسمن و چینی و سنبل
تا رنگ دهد دیبه رومی و الائی.
منوچهری.
دین گرامی شد به دانا و به نادان خوار گشت
پیش نادان دین چو پیش گاو باشد یاسمن.
ناصرخسرو.
و مشمومات چون نیلوفر و نرگس و بنفشه و یاسمن سخت بسیار بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142).
رخش تو بر خاک چو بگشاد گام
دشت شود پر گل و پر یاسمن.
مسعودسعد.
به گل یاسمن دوش پیغام داد
که ازابر خشنودم از باد شاد.
معزی.
چشم کرم گریست خون گفت که یاس من نگر
زانکه خزان بخل را یاسمنم دریغ من.
خاقانی.
اول روز اندک است زیب و فر آفتاب
بعد گیا ظاهر است خیل گل و یاسمن.
خاقانی.
یاسمن تازه داشت مجمرۀ عود سوز
شاخ که آن دید ساخت برگ تمام از نثار.
خاقانی.
سروبن چون به شصت سال رسید
یاسمن بر سر بنفشه دمید.
نظامی.
بود در کنج باغ جایی دور
یاسمن خرمنی چو گنبد نور.
نظامی.
قافله زن یاسمن و گل بهم
قافیه گو قمری و بلبل بهم.
نظامی.
یاسمنی چند که بیدی کنند
دعوی هندو به سپیدی کنند.
نظامی.
بنفشه زلف را چندان دهد تاب
که باشد یاسمن را دیده در خواب.
نظامی.
اشکال بدایع همه در پردۀ رشکند
زین شکل که از پرده برون یاسمن آورد.
عطار.
نطفۀ سیمین در اندام زمین
شاهد گل گشت و طفل یاسمن.
سعدی.
که دید رنگ بهاری به رنگ رخسارت
که رنگ گل ببرد تا به یاسمن چه رسد.
سعدی.
یکی به حکم نظر پای در گلستان نه
که پایمال کنی ارغوان و یاسمنش.
سعدی.
خالیست بدان صفحۀ سیمین بنا گوش
یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن.
سعدی.
لاله رویا گلت آمیخته با یاسمن است
می ندانم که رخت لاله و گل یا سمن است
بوی یاس من از آن سبزه خط می آید
گل رویت مگر آورده خط یاسمن است.
سلمان (ازشرفنامۀ منیری).
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است.
حافظ.
- یاسمن آفریقائی، درختچه ای است از تیره روناسیان که دارای برگهای متقابل است و مخصوص نواحی حارۀ آفریقا و آسیا می باشد. در حدود چهل گونه از این گیاه شناخته شده است. گلهایش. سفید و زیباست و جام گل دارای شش گلبرگ. از میوۀ این گیاه در رنگرزی استفاده می کنند و از آن رنگ قرمز و یازرد میگیرند. جوز کوثل. گاردنیا. جردنیا. یاس آفریقایی.
- یاسمن بری، گیاهی است ازتیره آلاله که در حقیقت یکی از گونه های شقایق پیچ محسوب می شود. یاسمن البر. فل بهار. لبیدیون. ابریر. جوهی. جاهی. جنگلی. چنبیلی. نباتی است از خانوادۀ سلانه که آن را تاج ریزی پیچ نیز مینامند و شاخه های کوچک آن را که لااقل یکسال از عمر آن گذشته باشد بکار میبرند این شاخ ها را موقعی که برگهای نبات میریزد چیده و بقطعات کوچک تقسیم میکنند ساقۀ یاسمن بری اول دارای بوئی نامطبوع و طعمی تلخ است ولی بتدریج بوی آن از بین رفته و طعم آن شیرین میشود جوشانیدۀ آن مصفی خون و مدر و معرق است ولی خاصیت تخدیرکننده آن بسیار کمتر، از بلادن و تاتوره و بیخ است. (کتاب درمانشناسی ج 1). ظیان به فارسی یاسمن بری است و یاس سفید عبارت از آن است و به لغت اندلس برید فوقه به معنی عشبه النار و به بربری ابریر و به هندی جوهی و جاهی و جنگلی و چنبلی نامند و منبت آن بیابانها و بالای تلهاو با علیق باشد و بر آن پیچیده و از آن جدا نباشد وگویند بوی آن رعاف آورد و قسم مغربی آن را عشبۀ مغربیه نامند... نباتیست شبیه به لبلاب و از آن صلب تر وشاخه های آن در هم پیچیده و گل آن بسیار خوشبو و قسمی خاردار شبیه به خار گل سرخ و گل آن از یاسمین بستانی که چنبلی نامند بسیار کوچکتر و بیخ آن سیاه و قوت بیخ آن تا بیست سال باقی می ماند... و نوعی از آن باشد که برگهای آن باریک و شاخه های سرخ و گل آن مایل به سرخی است بسیار تند و تیز و بوی آن کریه و تند است و زبون و غیر مستعمل زیرا که محرق جلد زبان و خراشنده و جداکننده جلد بدن و برگ آن نیز مانند بیخ آن است و این نوع را به یونانی اقلیمیاطس نامند. (مخزن الادویه ص 385).
- یاسمن زرد، گونه ای یاسمن که دارای گلهای طلایی زرد است. (فرهنگ فارسی معین).
- ، یاسمن وحشی.
رجوع به یاسمن وحشی در همین ترکیبات شود.
- یاسمن سفید، گونه ای یاسمن که دارای گلهای سفید است و در ایران و قفقار و چین میروید و اغلب به نام یاس سفید مشهور است و چون آن را در گلدانهای بزرگ پرورش میدهند و دارای ساقۀ بالا رونده نیز می باشد بهمین جهت به نام یاس گلدانی پیچ نیز موسوم است. یاس گلدانی پیچ.
- یاسمن عربی، رازقی. رجوع به رازقی شود.
- یاسمن وحشی، درختچه ای از تیره لوگانیها و از ردۀ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که زیبا وپیچیده است و دارای ساقۀ بی کرک و شاخه های کوچک می باشد برگهایش متقابل و ساده و باریک و نوک تیز و پایاست و گلهایش زرد رنگ و بویی شبیه به یاسمن زرد دارد. از این جهت بغلط آن را جزء یاسمنها محسوب و به نام یاسمن وحشی و گاهی نیز یاسمن زرد می خوانند. جام گل این گیاه مرکب از پنج قسمت تقریباً مساوی و بزرگتر ازکاسه گل میباشد. پرچمهای آن بتعداد پنج و میوه اش کپسول و بسیار کوچک و دارای دو خانه و دانه های مسطح است. در ریشه این گیاه آلکالوییدهایی نظیر ژلسمین و سمپرویرین و مواد رنگی و رزین و غیره موجود است از آلکالوییدهای این گیاه در پزشکی بعنوان آرام کننده دردهای عصب پنجم دماغی (تری ژومو) و دندان دردهای ناشی از آن استفاده می کنند ولی در بکار بردن آن باید نهایت دقت را داشت چون سمیت شدیدی دارد.
- امثال:
آنقدر سمن هست که یاسمن در میان گم است
لغت نامه دهخدا
(زُ)
یازن. ژازن. پسر ازن پادشاه یلکس است که چون به دست پلیاس از تخت سلطنت میراثی خلع شد، آرگونت ها را برای تصرف پشم زرین به کلخید راهنمائی کرد. و رجوع به ژازن شود. در تاریخ مرحوم مشیرالدوله نام وی بدینسان آمده است: یکی از اعقاب هایکا آرام نام داشت او حدود ارمنستان را توسعه داد و آن را به ارمنستان بزرگ و کوچک تقسیم کرد. ارامنه گویند، که او معاصر نینوس پادشاه آسور بود و چون مغلوب او نشد، نینوس او را بعد از خودش اول کس دانست و نام ارمنستان از او یا از آرمناک پسر هایکاست. یونانیها و رومیها این اسم را فرنگی دانسته تصور میکردند که از اسم آرم نیوس تسالی است واین شخص وقتی که یازون موافق داستانهای یونانی، برای تحصیل پشم زرین به کلخید رفته رفیق او بوده است. (تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2268)
لغت نامه دهخدا
لایق و سزاوار، (برهان)
لغت نامه دهخدا
به عقیدۀ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است، (انجمن آرا) (آنندراج)، اما کلمه و معنی آن کلامجعول و برساخته است رجوع به مقدمۀ لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
صاحب یاسین، کنایت از مردی از بنی اسرائیل باشد که داستان او در سورۀ یس آیه های (20 تا 30) چنین آمده است: و جاء من أقصی المدینه رجل یسعی قال یاقوم اتبعوا المرسلین، اتبعوا من لا یسئلکم اجراً ... چون پیغمبر اسلام از محاصرۀ اهل طائف دست بر داشت، عروه ابن معتب بن مالک بن کعب بن عمرو بن سعد بن عوف بن ثقیف ثقفی که از بزرگان ثقیف بود، بدو پیوست و اسلام آورد و اجازه گرفت و بازگشت و طایفۀ خود را به اسلام بخواند، ایشان درصدد قتل او بر آمدند و صبحگاهان هنگام نماز او را کشتند، چون خبر قتل او به پیغمبر رسید، گفت: مثل عروه مثل یس است قوم خود را بحق خواند و قوم او وی را کشتند، (از الامتاع مقریزی ج 1 ص 490)
الیاس، از جمله انبیای مرسل است و نام پدر بزرگوارش به قول بعضی از مفسران و صاحب طبری، یاسین بوده، (حبیب السیر جزو 1 ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
به معنی خلخال، دختر کالب بن یفنه که پسر عمویش وی را از عثنئیل تزویج نمود، چه کالب با خود شرط کرده بود که هر کس ’دبیر’را به قتل برساند دختر خود را بدو تزویج نماید، پس عثنئیل وی را زده عکسه را به حبالۀ نکاح خود درآوردو پدرش چشمه های فوقانی و تحتانی را با املاک حوالی آنها علاوه بر مهر به وی داد. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
شکل عامیانۀ انیسون، گیاهی معطر که دانۀ آن در مشروبات و شیرینها به کارمی رود: و ینبغی ان ینشروا علی وجهه الابازیر الطیبه مثل الکمون الابیض و الکمون الاسود و السمسم و الیانسون و نحو ذلک. (معالم القربه فی احکام الحسبه ص 91)
لغت نامه دهخدا
عادت و رسم و طریقه و استعمال، (ناظم الاطباء) : بعد از اقامت مراسم شادمانی ... از حال یاساق و یوسون و عادت و رسوم برادر خویش سلطان سعید غازان خان تفحص فرمود، (جامعالتواریخ رشیدی)، و رسوم و یوسون و یاسای چنگیزخان ... (جامعالتواریخ رشیدی)، و بدان موجب حکم فرمایم تا همه کارها بر یک راه و یوسون جاری باشد، (داستان غازان خان ص 294)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان، با 380 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
یکسان بود. (فرهنگ اسدی). یکسونه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکسان و برابر و هموار. (ناظم الاطباء) :
تویی آراسته بی آرایش
چه به کرباس و چه به خز یکسون.
بوشعیب (از فرهنگ اسدی).
مرحوم دهخدا در یادداشتی نوشته اند: لغت نامۀ اسدی در اول و سپس سایر لغت نامه ها آن را صورتی از یکسان گمان برده و این بیت بوشعیب را شاهد آورده اند. بی شبهه این کلمه ’واکسون’ بوده است، مرکب از ’واو’ عطف و ’اکسون’ جامۀ معروف و اسدی یا قطران آن را غلط خوانده اند و سپس پاره ای لغت نویسان آن را ’یکون’ خوانده اند و هم ’یکونه’ از آن ساخته اند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یکسونه شود، همیشه و بردوام. (ناظم الاطباء) ، یک سو. کنار:
شما را همان به که بیرون شوید
سر خویش گیرید و یکسون شوید.
؟
لغت نامه دهخدا
نام سورۀ سی و ششم از قرآن مجید، پس از ’الفاطر’ و پیش از ’الصافات’، آن را 83 آیه است، در ابتدای آن ثنای رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم مذکور است و نزد بعضی یاسین یکی از اسمای آن حضرت
است و در آن ناسخ و منسوخ نیست و نیز نوشته اند که ’یا’ حرف ندا و ’سین’ کنایه از لفظ سید است (از تفسیر حسینی و غیره) و در بیضاوی مسطور است که سین مخفف انیسین است که تصغیر انسان باشد و تصغیر در اینجا برای تعظیم است (غیاث)، از اسامی حضرت رسول، (مجموعۀ مترادفات ص 123)، و آن را در رسم الخط قرآن (یس) نویسند و صاحب آنندراج علاوه بر آنچه غیاث آورده است گوید و گاه کنایه از نار است و شعر ذیل را از میرخسرو شاهد آورده:
چند گویی لب به دندانت گزم
در دهان مرده یاسین می دمی،
میر خسرو،
در صورتی که یاسین در شعر مزبور به معنای همان سوره قرآن است که دمیدن و فروخواندن آن را طبق روایات اثرها باشد، و ابوالفتوح رازی آن را (ای سیدعالم) ترجمه کرده و در تفسیر آن آرد: قوله تعالی یس، قراء در این کلمه خلاف کردند حمزه و کسایی و خلف و عاصم در بیشتر روایات به امالۀ الف یاسین خواندند جز که کسایی امالۀ صریح کرد و دیگران از اینان بین بین و باقی قراءاماله نکردند به یاء مفتوح خواندند و ابوعمرو و حمزه و ابوجعفر و عاصم در بیشتر روایات اظهار نون کردنداز یاسین و نون ساکن خواندند، راویان نافع و ابن کثیر در این مختلف شدند و در شاذ قراء شواذ به فتح نون و ضم و کسر خواندند تشبیه ا به این و منذ و امس، مفسران در معنی او خلاف کردند بعضی گفتند قسم است، عبداﷲ عباس گفت معنای آن است که، یا انسان به لغت طی یعنی، یا آدمی، ابوالعالیه گفت یا رجل، ای مرد سعید، جبیر گفت یا محمد دلیلش قوله انک لمن المرسلین و قوله سلام علی آل یاسین ... و قال آن را آیتی توان شمرد، دیگر آنکه مطابق سر آیات است، (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 401)، و نیز رجوع به صفحۀ 399 همان مجلد از همان تفسیر شود،
یا نفس لا تمحضی بالنصح مجتهداً
علی الموده الا آل یاسینا،
السید الحمیری،
ابوبکر وراق گفت یا سید البشر اگر گویند چرا پس آیتی می شمرند و طس نمی شمرند، گوییم طس بر وزن قابیل و هابیل است از اسماء مفرد و اسم مفرده آیتی نباشد، چون معنا ندارد و یاسین نه چنین است برای آنکه یاء که در اول اوست حرف ندا را می ماند، به منزلۀ قولک یا زید و گون مشتبه باشد، به این جمله کلام بود و مفید و چون فایده دهد،
سورۀ یاسین از قوارع قرآن کریم است و آنها عبارتند از آیاتی که هر که آنها را بخواند از شیاطین و انس و جن مصون و مأمون شود ... از قبیل آیهالکرسی و آخر سورۀ البقره و ... (از تاج العروس ذیل ق رع) :
رادی بر تو پوید چون یار بریار
بخل از تو نهان گردد چون دیو ز یاسین،
فرخی،
و اکنون ز خوی او چو شدی آگه
بردم به جان خویش یکی یاسین،
ناصرخسرو،
از علم پاک جانش وز زهد دل ولیکن
بر رو نبشته طاها بر طیلسانش یاسین،
ناصرخسرو،
شاعری هست اندرین مجلس که اهل روزگار
کرده اند اشعار او چون سورۀ یاسین زبر،
معزی (دیوان ص 366)،
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طاسین میم و طاها،
خاقانی،
عقل و جان چون بی و سین بر دریاسین خفتند
تن چو نون کز قلمش دور کنی تا بینند،
خاقانی،
- سر کوچه یاسین و الرحمن خواندن، کنایه از گدایی کردن است،
- یاسین در گوش خر خواندن، کنایه از کار بی حاصل کردن و رنج بیهوده درباره شخص نالایق و ناقابل بردن است، این تمثیل را گاهی مختصر می کنند و آن را یاسین خواندن می گویند، (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده)،
،
یاسین مغربی، حرزی است که با سورۀ یاسین و بعض ادعیه تدوین شده است: یاسین کنند حرز و امام زمان کشند، نیز به معنی یا انسان می باشد، (از ناظم الاطباء)، بعض عرب و پاره ای ترکان آن را به مردم نام دهند
لغت نامه دهخدا
معرب ژاپن، (از نخبهالدهر ص 17)، امروزه در کشورهای عربی ژاپن را یابان گویند، رجوع به یابان و ژاپن شود
لغت نامه دهخدا
نام قضایی است در سنجاق موش از ولایت بتلیس و قسمت جنوبی آن استان را تشکیل میدهد و محدود است از شمال به قضای موش، از مشرق و جنوب به سنجاق بتلیس و از مغرب به سنجاق کنج، مرکز آن قصبۀ کوچک خطواست که روزی شهری بزرگ بوده و 60000 تن جمعیت داشته، فاصله آن تا مرکز لوا 24 ساعت و تا مرکز ولایت 15 ساعت است، اراضی این منطقه کوهستانی و سنگلاخ است، در قسمت غربی آن کوه صاسون به ارتفاع 2600 گز و در جهت جنوب غربی کوه اوتاغ با ارتفاع 1430 گز دیده میشود، بیشتر کوههای آن سنگلاخ و صعب الوصول است و مناظری عجیب دارد، فقط یک نهر در طرف مشرق قضا جاری است و این قطعه را شکافته داخل نهر مراد میگردد، تنها رود خانه مهم آن همین یک رود است و آبهای دیگر رودخانه های کوچک و جویها و جویبارها هستند، خاک آن چندان حاصلخیز نیست و محصول مورد نیاز اهالی را کفایت نمیکند، اما انواع میوه جات و سبزیجات در آنجا بعمل می آید و مراتع فراوان و حیوانات اهلی بسیار دارد، عمده معیشت ساکنان آنجا از محصولات حیوانی است، حیوانات وحشی در این منطقه نیز فراوان است و در کوههای آن خرس، گورخر و حیوانات دیگر دیده میشود، دربعض کوههای آن جنگل ها وجود دارد که اهالی از هیزم والوار و تختۀ آن استفاده میکنند و در برخی نقاط اشیاء عتیقه دیده میشود، هوای این منطقه در نقاط پست معتدل و در جاهای مرتفع سرد است و جمعاً مشتمل بر 119قریه است و تعداد سکنۀ آن به 20101 تن بالغ میگرددکه 10370 تن از آنان مسلمان و 8389 تن ارمنی و 372 نفر قبطی و 970 تن یزیدی هستند و قسم اعظم مسلمانان آنجا کرد و از عشایر مختلفند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
یکسو کنار: شما را همان به که بیرون شوید سر خویش گیرید و یکسون شوید. (ک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یانسون
تصویر یانسون
رازیانه شامی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای ازتیره زیتونیان که دارای گونه ه ای برافراشته ویا بالا رونده میباشد. گلهایش درشت و معطر وبرنگهای سفید یا زرد و یا قرمزمیباشد گلهایش گاهی منفرد و گاهی بصورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار میگیرند درحدود 100 گونه ازاین گیاه شناخته شده که غالبا از گلهای گونه های معطر آن درعطرسازی استفاده میکنند. ازشاخه های بالنسبه جوان یاسمن سفید جهت ساختن پیپ استفاده میکنند (بعلت معطربودن چوب آن) یاسمین یاسمون ظیان گل هاشم سجلاط سمن یاس گلدانی شرخات. یا یاسمن آفریقایی. درختچه ای ازتیره روناسیان که دارای برگهای متقابل است ومخصوص نواحی حاره آفریقا و آسیا است. در حدود 40 گونه ازاین گیاه شناخته شده است گلهایش سفید و زیبااست و جام گل دارای 6 گلبرگ است از میوه این گیاه در رنگرزی استفاده میکنند و ازآن رنگ قرمز و یا زرد میگیرند جوز کوثل گاردنیا جردنیا یاس آفریقائی. یا یاسمن بری. گیاهی ازتیره آلاله که در حقیقت یکی از گونه های شقایق پیچ محسوب میشود یامسن البر فل بهار لبیدیون ابریر جوهی جاهی جنگلی چنبیلی. یا یاسمن زرد. گونه ای یاسمن که دارای گلهای طلایی زرد است، یاسمن وحشی. یا یاسمن سفید. گونه ای یاسمن که دارای گلهای سفیداست و در ایران و قفقاز و چین میروید و اغلب بنام یاس سفید مشهور است و چون آنرا در گلدانهای بزرگ پرورش میدهند و دارای ساقه بالا رونده نیز میباشد بهمین جهت بنام یاس گلدانی پیچ نیزموسوم است یاس گلدانی پیچ. یا یاسمن عربی. رازقی. یایاسمن وحشی. درختچه ای ازتیره لوگانی ها وازرده دو لپه ایهای پیوسته گلبرگ که زیباو پیچنده است و دارای ساقه بی کرک و شاخه های کوچک میباشد برگهایش متقابل و ساده و باریک و نوک تیز وپایااست وگلهایش زرد رنگ و بویی شبیه به یاسمن زرد دارد از این جهت به غلط آنرا جز یاسمن هامحسوب و بنام یاسمن وحشی و گاهی نیز یاسمن زرد میخوانند. جام گل این گیاه مرکب از 5 قسمت تقریبا مساوی و بزرگتر از کاسه گل میباشد: پرچم های آن بتعداد 5 و میوه اش کپسول وبسیار کوچک ودارای دوخانه ودانه های مسطح است. درریشه این گیاه آلکالوییدهایی نظیر زلسمین وسمیرویرین و مواد رنگی و رزین وغیره موجوداست. از آلکالوییدهای این گیاه در پزشکی بعنوان آرام کننده دردهای عصبی خصوصا دردهای ناشی از دردهای عصب پنجم دماغی (تری ژومو) ودندان دردهای ناشی از آن استفاده میکنند ولی در بکار بردن آن باید نهایت دقت راداشت چون سمیت شدیدی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسمون
تصویر یاسمون
پارسی تازی گشته یاسمین یاسمن از گیاهان یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسین
تصویر یاسین
نام یکی از سوره های قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
روسی دوچینه چینی در جامه زنانه که در بالا گشاد و در پایین تنگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسون
تصویر اسون
درنگ کردن، بهانه جستن، به راه پدر رفتن پیروی از پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسون
تصویر یکسون
برابر، مساوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسین
تصویر یاسین
یس، نام یکی از سوره های قرآن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساسون
تصویر ساسون
نوعی دوخت درز و چین در لباس زنانه
فرهنگ فارسی معین
سمن، یاسمین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یاسمن درخواب، اگر به وقت دید فرزندی بود مقبل و بریدن آن غم است. اگر بیند کسی بدو داد، میان ایشان جدائی افتد و درخت یاسمن، زنی بود توانگر و بد. اگر بیند که یاسمن سفید بود زنی بود خوب فرجام. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب