جدول جو
جدول جو

معنی یارکت - جستجوی لغت در جدول جو

یارکت
(کَ)
از توابع سمرقند بوده است. یاقوت آرد: از قرای اسروشنه است در ماورألنهر. و در شرح حال رودکی آمده است: یارکث یا یارکت از شش روستای شمال سغد بوده وبالاترین روستاهای شمالی و به خاک اسروشنه پیوسته بود و آبیاری کشت زارهای آن از چشمه بود و زمین بسیار داشت و در آن منبر نبود و آب آن از آب سغد نبود و دو ناحیه دیگر شمال رود سغد بورغذ و بوزماجن بدان پیوسته بود. (شرح حال رودکی ص 137 و 138). محله ای است از سمرقند که آن را ورسنین گویند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارکت
تصویر مارکت
بازار، معامله، تجارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارک
تصویر یارک
مصغر یار، یار کوچک، پرده ای در شکم زن که بچه در آن قرار دارد و با بچه از شکم خارج می شود، بچه دان، مشیمه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
مصغر ’یار’. و ’ک’ هم تحبیب را رساند و هم تصغیر را:
رفتند بجمله یارکانت
ببسیج تو راه را هلا هین.
ناصرخسرو.
آزرومندتر از شراب وصل نازکان و سودمندتر از رضاب لعل یارکان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12).
یارکی یافته ای درخور خویش
جهد آن کن که نکو داری یار.
؟
لغت نامه دهخدا
(رَ)
از طبیب زادگان بلدۀ قزوین و در هرات ساکن بوده و گویند به کرم و حسن خلق موصوف آن دیار بوده است. این چند بیت از او انتخاب شد:
سگش از راه وفا از پی ما می آید
سگ اوئیم که ازراه وفا می آید.
#
چو عندلیب برد گل به آشیانۀ خویش
به دست خویش زند آتشی به خانه خویش.
چه کوتاه است شبهای وصال دلبران یارب
خدا از عمر ما بر عمر این شبها بیفزاید.
(آتشکده ص 229).
و در مجمع الخواص نیز آمده است: یارک قزوینی شخصی است درویش وافتاده و اوقات خود را به شاعری می گذراند. این مطلع ازوست:
پریشان خاطرم از کاکل و زلف پریشانش.
که آن سر می کند در گوش و این سر در گریبانش.
(مجمع الخواص 252)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بچه دان را گویند عموماً و به عربی مشیمه خوانند. (برهان) ، پوستی نازک که بر سر و روی بچه شتر پیچیده است و آن را به عربی سلامی گویند خصوصاً. (برهان) (آنندراج). بچه دان و آن را به تازی مشیمه خوانند. (جهانگیری) (رشیدی). یاره. سلی. پوست زاید که بروی بچۀ نوزاد آدمی و شتر بچه درکشیده. (از قاموس) (از صراح). پوست برکشیده بروی جنین. سلا. فق ء. فقأه. فاقیاء. هلابه. غساله السلی. ارخاء، فروهشته گردیدن یارک ناقه. ارخت الناقه، فروهشته شد یارک آن. استرخاء، فروهشته شدن یارک ناقه. استرخت الناقه، فروهشته گردیدن یارک آن. (منتهی الارب) ، نوعی از خوانندگی باشد که غلچهای بدخشان یعنی رندان و اوباشان آنجا کنند. (برهان). نوعی از خوانندکی اهل بدخشان. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از گویندگی که غلچهای بدخشان کنند. (رشیدی) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شارکت
تصویر شارکت
ساخته فارسی گویان ازشرکه تازی هماسی همکار هنبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاکت
تصویر یاکت
فرانسوی از ریشه هلندی گشتناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارکت
تصویر پارکت
((کِ))
کف پوش چوبی، چوب فرش (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یارک
تصویر یارک
((رَ))
یار کوچک، بچه دان، رحم
فرهنگ فارسی معین