کلمه مغولی به معنی قاضی و مدافع و حاکم قانون، (جهانگشای جوینی ج 1 ص کج، از قاموس پاوه دوکورتی) : یارغوچی بزرگ منکسار نوین بود، (جهانگشای جوینی)، چون به حضرت رسید و یارغوچیان او را یارغو داشتند، (جهانگشای جوینی)، در گوشه ها هر کس از فتانان مانده بودند و در کنج انزوا رفته و آوردن هر یک تطویلی داشت بالای یارغوچی را با نوکران به لشکرهای پیسو آوردند، (جهانگشای جوینی)، چهارم اشل خاتون دختر توقتمور پسر بوقای یارغوچی امیرتومان، (تاریخ غازانی ص 13)، آدینه نوزدهم رجب یارغوی صدرالدین داشتند و او بی تحاشی جوابهای مسکت میگفت و با یارغوچیان محابا نمیکرد واگر او را مجال سخن دادندی خود را از آن ورطۀ هائل خلاص دادی، (تاریخ غازانی ص 119)، یارغوچیان و وزرا را نصیحت فرمود که هر وقت که طایفه ای به شکایت حاکمی و متصرفی آیند سخن ایشان را برفور قبول مکنید ... (تاریخ غازانی ص 180)، و از امرا نوروز و پسر بوقاء یارغوچی را هم آنجا بگذاشت تا یرلیغ ممالک فارس و عراق بستانند، (تاریخ غازانی ص 72)، چون به خراسان رسید پسران توقتای یارغوجی بجهت خون پدر در خفیه قصد امیرنوروز میکردند، (تاریخ غازانی ص 104)، چندانکه یارغوچیان و حکام و قضاه خواستندی که یک قضیه ای به قطع رسانند حال آن چنان مخبط و بهم برآمده بودی وچندان یرلیغ و پایزه در دست هر یک که قطعاً به فیصل نتوانستندی رسانید، (تاریخ غازانی ص 298)، و هورقوداق و پسران بوقای یارغوچی بایک تومان لشکر به تعجیل تمام برپی او برفتند، (تاریخ غازانی ص 112)، و هم در محرم ایسن بوقا گورگان پسر بوقاء یارغوچی وفات یافت، (تاریخ غازانی ص 121)، و امیر منکاسار یارغوچی را فرمود تا بنشست و با جمع امرای دیگر آغاز تفحص کرده آن سخن را می پرسیدند، (جامع التواریخ بلوشه ص 295)
کلمه مغولی به معنی قاضی و مدافع و حاکم قانون، (جهانگشای جوینی ج 1 ص کج، از قاموس پاوه دوکورتی) : یارغوچی بزرگ منکسار نوین بود، (جهانگشای جوینی)، چون به حضرت رسید و یارغوچیان او را یارغو داشتند، (جهانگشای جوینی)، در گوشه ها هر کس از فتانان مانده بودند و در کنج انزوا رفته و آوردن هر یک تطویلی داشت بالای یارغوچی را با نوکران به لشکرهای پیسو آوردند، (جهانگشای جوینی)، چهارم اشل خاتون دختر توقتمور پسر بوقای یارغوچی امیرتومان، (تاریخ غازانی ص 13)، آدینه نوزدهم رجب یارغوی صدرالدین داشتند و او بی تحاشی جوابهای مسکت میگفت و با یارغوچیان محابا نمیکرد واگر او را مجال سخن دادندی خود را از آن ورطۀ هائل خلاص دادی، (تاریخ غازانی ص 119)، یارغوچیان و وزرا را نصیحت فرمود که هر وقت که طایفه ای به شکایت حاکمی و متصرفی آیند سخن ایشان را برفور قبول مکنید ... (تاریخ غازانی ص 180)، و از امرا نوروز و پسر بوقاء یارغوچی را هم آنجا بگذاشت تا یرلیغ ممالک فارس و عراق بستانند، (تاریخ غازانی ص 72)، چون به خراسان رسید پسران توقتای یارغوجی بجهت خون پدر در خفیه قصد امیرنوروز میکردند، (تاریخ غازانی ص 104)، چندانکه یارغوچیان و حکام و قضاه خواستندی که یک قضیه ای به قطع رسانند حال آن چنان مخبط و بهم برآمده بودی وچندان یرلیغ و پایزه در دست هر یک که قطعاً به فیصل نتوانستندی رسانید، (تاریخ غازانی ص 298)، و هورقوداق و پسران بوقای یارغوچی بایک تومان لشکر به تعجیل تمام برپی او برفتند، (تاریخ غازانی ص 112)، و هم در محرم ایسن بوقا گورگان پسر بوقاء یارغوچی وفات یافت، (تاریخ غازانی ص 121)، و امیر منکاسار یارغوچی را فرمود تا بنشست و با جمع امرای دیگر آغاز تفحص کرده آن سخن را می پرسیدند، (جامع التواریخ بلوشه ص 295)
قاضی. داور. (یادداشت مؤلف) (ذیل جامع التواریخ ص 17) : در صورتی که خان مغول بر یکی از عمال ظنین میشد او را به مرافعه و دعوی می خواند واین دعوی را یرغو، و محاکمه کنندگان یعنی قضاه را یرغوچی می گفتند. (تاریخ مغول ص 93). در باب پرستش یرغوارتق بوکا و امرا و ارکان دولت او لوازم اهتمام به جای آورد و یرغوچیان در مقام استفسار آمده ارتق بوکاگفت مصدر جمیع جرایم و خیانات منم و نوینان مرا در این امر گناهی نیست. (حبیب السیر ج 3 جزو1 ص 22). آخرالامر داروغۀ مشهد جلال الدین محمود با نوکران امیر باباحسن به حوالی آن حصار شتافت راجع به آخر حیات میرزابابر. (حبیب السیر ج 3 جزء 3 ص 622). یرغوچیان به تفحص و تفتیش تمام صورت آن قضایا بازپرسیدند. امیر تومان پسر بوقای یرغوچی و بعد از آن اشیل خاتون را دختر توقتمور. (تاریخ غازانی ص 13). و رجوع به یرغو شود
قاضی. داور. (یادداشت مؤلف) (ذیل جامع التواریخ ص 17) : در صورتی که خان مغول بر یکی از عمال ظنین میشد او را به مرافعه و دعوی می خواند واین دعوی را یرغو، و محاکمه کنندگان یعنی قضاه را یرغوچی می گفتند. (تاریخ مغول ص 93). در باب پرستش یرغوارتق بوکا و امرا و ارکان دولت او لوازم اهتمام به جای آورد و یرغوچیان در مقام استفسار آمده ارتق بوکاگفت مصدر جمیع جرایم و خیانات منم و نوینان مرا در این امر گناهی نیست. (حبیب السیر ج 3 جزو1 ص 22). آخرالامر داروغۀ مشهد جلال الدین محمود با نوکران امیر باباحسن به حوالی آن حصار شتافت راجع به آخر حیات میرزابابر. (حبیب السیر ج 3 جزء 3 ص 622). یرغوچیان به تفحص و تفتیش تمام صورت آن قضایا بازپرسیدند. امیر تومان پسر بوقای یرغوچی و بعد از آن اشیل خاتون را دختر توقتمور. (تاریخ غازانی ص 13). و رجوع به یرغو شود
ژیوزوئه، شاعر و منتقد ایتالیائی متولد در ’وال دی کاستلو’ (1835- 1907 میلادی)، وی بضد رومانتیسم به عکس العمل برخاست و برای مکتب تازه ای هّم خود را مصروف ساخت، از این جهت در ادبیات جدید ایتالیا تأثیری عظیم کرد و به سال 1906 برندۀ جایزۀ نوبل گردید
ژیوزوئه، شاعر و منتقد ایتالیائی متولد در ’وال دی کاستلو’ (1835- 1907 میلادی)، وی بضد رومانتیسم به عکس العمل برخاست و برای مکتب تازه ای هّم ِ خود را مصروف ساخت، از این جهت در ادبیات جدید ایتالیا تأثیری عظیم کرد و به سال 1906 برندۀ جایزۀ نوبل گردید
باروش، نقاش مذهبی معروف ایتالیا که بسال 1535 میلادی در اوربینو متولد وبسال 1613 درگذشته است، و تابلوهای ارزنده ای از وی بجای مانده است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
باروش، نقاش مذهبی معروف ایتالیا که بسال 1535 میلادی در اوربینو متولد وبسال 1613 درگذشته است، و تابلوهای ارزنده ای از وی بجای مانده است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
المشدّ (602- 656 هجری قمری) علی بن عمر بن قزل ترکمانی یاروقی مصری شاعری است از امرای ترکمانان درمصر تولد یافته و در دارالانشاء (دبیرخانه) سمت دبیری داشته است، وفات او به دمشق بوده و او را دیوان شعری است، (الاعلام زرکلی ج 2)، و رجوع به کشف الظنون و دیوان الاسلام و فوات الوفیات و الاعلام ص 1141 ج 3 شود
اَلمُشِدّ (602- 656 هجری قمری) علی بن عمر بن قزل ترکمانی یاروقی مصری شاعری است از امرای ترکمانان درمصر تولد یافته و در دارالانشاء (دبیرخانه) سمت دبیری داشته است، وفات او به دمشق بوده و او را دیوان شعری است، (الاعلام زرکلی ج 2)، و رجوع به کشف الظنون و دیوان الاسلام و فوات الوفیات و الاعلام ص 1141 ج 3 شود
به ترکی مغولی مؤاخذه و پرسش گناه و تفتیش آن باشد، (ازآنندراج)، یارغو و یرغو به معنی عدلیه و قانون و مدافعۀ مدعی و مدعی علیه است، (حاشیۀ ص کج تاریخ جهانگشای ج 1 از قاموس پاوه دو کورتی)، از سیاق شواهدی که آورده شده معلوم میگردد که مجلس یارغو در دوران مغول متداول شده و نوعی محاکمه و یا استنطاق ’بازپرسی’ بوده است که با اصول اسلام وفق نمی داده است و گویا این نوع محاکمه ’و مجلس یارغو’ چنانکه از رسالۀ (نفثهالمصدور) مستفاد و در سبک شناسی نقل شده است در عهد تیمور و اولادش موقوف شده بود زیرا می گوید: ’دیوان یرغو که عیاذ باﷲ از مدتی مدید باز ظلمه در خاطر ملوک نشانده بودند و بلاد اسلام بدان ملوث بود به یمن عاطفت این پادشاه دین پرور در هیچ جا نام و نشان او نمانده است و هیچ آفریده یارای این نوع پرسیدن ندارد’، (ازنفثهالمصدور ج 1 ص 231 از سبک شناسی ج 3 ص 231) : چون به اردوی الغایف رسیدند امرای یرغو بنشستندو یارغو آغاز نهادند، (جهانگشای جوینی)، تکمش او راحالیا به یارغو حاضر آورد، (جهانگشای جوینی)، به حضرت پادشاه جهان رویم تا در یارغوی بزرگ استقصا و مبالغت و بحث و استکشاف آن به تقدیم رسانند، (جهانگشای جوینی)، هر کس در مقام یارغو و بحث درمی آید سخن برو معکوس می کشد، (جهانگشای جوینی)، ارغون در این سفر مدتی دراز دارد و بماند تا حقیقت وی و بطلان دعاوی دشمنان در یارغو گشت، (جهانگشای جوینی ج 1 ص کج)، نه سخنی معقول می دانستند و نه منقول روایت می توانستند کرد هرکس می شد هر چند بیشتر آن سبب نظر پادشاه و امرا بود، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 234)، چون چند ماه براین جمله بگذشت وهیچ گونه آخری پیدا نمی شد و امرا ملول شدند از یارغو، قاآن فرمود متعلقان جانبین را تا یکدیگر متمزج شدند، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 234)، چون مدتی از مقام ایشان بگذشت قاآن فرمود تا جینقای و ... و جمعی دیگر از امرای یارغو بتفحص احوال ایشان بنشستند و درآن مصلحت شروع نمودند جماعتی که با کورکوز بودند اصحاب رای و رویت و ارباب مال و نعمت ازملوک ملک نظام الدین اسفراین و با این جماعت مشاورت میکرد برآنچه تمامت را رای برآن قرار میگرفت اقدام می نمودند، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 233)، چون این یارغوها به آخر کشید کورکوز در مصالح ملک شروع نمود، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 236)، هر یک را پنجاه یرلیغ متضاد در دست چنانکه اگر به یارغوئی حاضر شدندی به ده روز صورت حال ایشان و کیفیت ستدن یرلیغ سال سال به فهم نرسیدی و چون مفهوم گشتی معلوم شدی که تمامت بی بنیاد و باطل است و بنا برتعصب نوشته اند، (تاریخ غازانی ص 297)، بدین حسن تدبیرهر سال به موجب مذکور ترتیب کرده میرسانیدند و یافته میشدند و جنگ و خصومت و یارغوی اوزان مندفع گشته وآنکه بیتکچیان بدان واسطه کشته میشدند این زمان محترم و موقراند، (تاریخ غازانی ص 338)، و به وقت یارغوی جمال دستجردانی این قضیه را از جملۀ گناهان او شمردند، (تاریخ غازانی ص 108)، هنگام یارغوی ایشان به امرا گفت که بعضی آنند که پنج سال تا بر قبح سیرت و سریرت ایشان واقفم و بتمام معلوم دارم و مصابرت نمودم و ... (تاریخ غازانی ص 178)، عوانان و حکام که در این سالها خوگر شده اند که بر رعایا زیادتی کنند و اموال مکرر ستانند و هیچ با دیوان ندهند و هرسال در یارغوروند و رشوت داده به حکایتی چند به سربرند، (تاریخ غازانی ص 252)، پیش از این بواسطۀ ترتیب وجوه آش همواره مقالت بودی، و ... و اکثر اوقات امرا به یارغوی ایشان مشغول بایستندی بود، (تاریخ غازانی ص 326)، و منازعت ایشان به جائی رسید که به شومی آن امرا با هم درمی افتادند و همواره یارغوی اوزان و گفت و گوی ایشان بودی، (تاریخ غازانی ص 326)، برتخت نشست و از کلیات یارغوها دل فارغ گردانیده، (رشیدی)، او را به حضرت هلاکوخان فرستاد و در یارغو گناهکار گشت، (رشیدی)، و بعد از یارغوهرسه را به یاسا رسانیدند، (رشیدی)، تا باسقاق عشق تو در ملک دل نشست از یارغوی هجر تو برخاست داوری، پوربهای جامی، - یارغو پرسیدن، بازپرسی و استنطاق کردن: حکایت یارغو پرسیدن منکاسار نویان از حال امرای که باشهزادگان غدر اندیشیده بودند (جامع التواریخ بلوشه ص 293)، حاضر شدن مونککا قاآن در اردوی چنگیزخان و پرسیدن یارغوی شهزادگان بنفس خویش، (جامعالتواریخ ص 292)، یارغو پرسیدن شهزادگان و امرای مغول و ختای از اریق بوکا، (جامع التواریخ ص 430)، ذکریارغو پرسیدن اولجایتو سلطان بجهت جنگ گیلان و قضایاکه در آن ولایت واقع شد، (ذیل جامع التواریخ ص 17)، و چون از کار یارغو پرسیدن بازپرداخت امرای گیلانات تربیت فرمود و بر ایشان خراج ابریشم مقرر فرمود، (ذیل جامع التورایخ ص 18)، - یارغو داشتن، برپاداشتن مجلس محاکمه و استنطاق و بازجویی: و به اعتراف پسران ایشان میداد این فتنه از ایشان بوده است بعدما که یارغوها داشتند اقرار آوردند، (جهانگشای جوینی)، و چند روز به دقایق و غوامض آن یارغو میداشتند، (جهانگشای جوینی)، آن سخن را میپرسیدند و چند روز در آن باب یارغو میداشتند، (جهانگشای جوینی)، و بعد ما که ایدی قوت را با جماعتی دیگر ازایشان آوردند و یارغو داشتند، (جهانگشای جوینی)، تمامت را یارغو داشتند هم بر آن راه که امثال او رفته بودند، (جهانگشای جوینی)، و یتمیش نائب تاتیاق را نیز یارغو داشتند و چون به گناه معترف شد او را نیز به یاسا رسانید، (تاریخ غازانی ص 154)، بسبب مستی مردم در عربده و گفت وگوی میبودند و به هلاک بعضی مؤدی میشد و بعضی مجروح و افگار میگشتند و یارغوی ایشان میبایست داشت و در همه مذاهب و ملل مسکرات منهی عنه و حرام است، (تاریخ غازانی ص 325)، میان ایوا غلانان اوردوها مخاصمت افتاد و بدین واسطه همدیگر را اتفاقی کردند و در آن باب یارغوها داشتند، (تاریخ غازانی ص 330)، چون به حدود دیه سبندان رسید شیخ محمود و صدرالدین زنجانی جمعی را به اتفاق جمال الدین دستجردانی برانگیختند و بیست و هشتم ذی الحجه سنۀ خمس یارغو داشتند و او را به یاسا رسانیدند، (تاریخ غازانی ص 106)، و حاجی نارین را به مرغزار خانقین آوردند و امیرنورین او را یارغو داشت بعد از ثبوت گناه بابر از مکتوب به یاسا رسانیدند، (تاریخ غازانی ص 111)، قتلغشاه از آن فتح بغایت شادمان گشت و از وی امیرنوروز پرسید که چرا کردی گفت یارغوی من غازان تواند داشت نه شما بعد از آن هر چه پرسیدند جواب نداد سبب آنکه میدانست که او را هیچ گناهی نیست، (تاریخ غازانی 116)، و بامداد صاین قاضی و سید قطب الدین و معین الدین خراسانی و امین الدین ایداجی و سعدالدین حبش را گرفته یارغو داشتند و بعد از هفت روز امین الدین رارها کردند و بعداز ده روز سعدالدین حبش را چه ایشان هر دو گناهی نداشتند و دوشنبه بیست و دوم ذی الحجه قاضی صاین و سیدقطب الدین و معین الدین را به موضع دول به یاسا رسانیدند، (تاریخ غازانی ص 135)، و آدینه نوزدهم رجب یارغوی صدرالدین داشتند و او بی تحاشی جوابهای مسکت گفت، (تاریخ غازانی ص 119)، بعد از آن امراء نوروز و نورین و قتلغشاه به تفحص و یارغوی امراء مجرم مجمعی خاص ساختند، (تاریخ غازانی ص 95)، و بامداد بفرستاد تا این تیمور پسر قونقورتای و قورمشی برادر بارولا بگرفتند جهت آنکه ایشان را در کنگاج سوکا مدخلی بوده و بعد از یارغو این تیمور چریک مغول را که امیر اوردوی او بود و قورمشی به قتل آوردند، (تاریخ غازانی ص 99)، و باجمع امرای دیگر آغاز تفحص کرده آن سخن را میپرسیدند و چند روز در آن باب یارغو میداشتند و بغایت باریک میپرسیدند تا عاقبهالامر اختلاف در سخن آن طایفه بادید آمد و در مخالفت ایشان هیچ خلاف نماند و جمله به اتفاق اقرار کردند و به گناه معترف شدند که چنین کنکاجی کرده بودیم و غدر اندیشیده، (جامع التواریخ بلوشه ص 295)، دیگر روز مونککا قاآن با ورودی چنگیزخان حاضر شد و بر صندلی نشست و بنفس خویش شیرامون و شهزادگان را یارغو داشت، (جامع التواریخ چ بلوشه ص 292)، پادشاه در کار گیلان و کشته شدن امرا و تقصیرات بعضی فرمود که یارغوی آن بدارند و تفحص نمایند که گناه که بود و که تقصیر کرد یرغوچیان تفحص و تفتیش تمام صورت آن قضایا بازپرسیدند و در آن قضیه امیرسیاوجی (پسر) قتلغشاه را گناهکار ساختند، (ذیل جامع التواریخ ص 17)، - یارغو رفتن، انجام گرفتن محاکمه: امیرارغوان او نیز از تبریز روان شد به مقام اردو برسید یک دو نوبت یارغو رفت، (جهانگشای جوینی)، - یارغو کردن، محاکمه کردن، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار دادن: و طغاشی خاتون را قرا هولاکو یارغو کرد، (جهانگشای جوینی)، بعد ما که چندگاه اورا یارغو کردند، (جهانگشای جوینی)، رجوع به یرغو شود
به ترکی مغولی مؤاخذه و پرسش گناه و تفتیش آن باشد، (ازآنندراج)، یارغو و یرغو به معنی عدلیه و قانون و مدافعۀ مدعی و مدعی علیه است، (حاشیۀ ص کج تاریخ جهانگشای ج 1 از قاموس پاوه دو کورتی)، از سیاق شواهدی که آورده شده معلوم میگردد که مجلس یارغو در دوران مغول متداول شده و نوعی محاکمه و یا استنطاق ’بازپرسی’ بوده است که با اصول اسلام وفق نمی داده است و گویا این نوع محاکمه ’و مجلس یارغو’ چنانکه از رسالۀ (نفثهالمصدور) مستفاد و در سبک شناسی نقل شده است در عهد تیمور و اولادش موقوف شده بود زیرا می گوید: ’دیوان یرغو که عیاذ باﷲ از مدتی مدید باز ظلمه در خاطر ملوک نشانده بودند و بلاد اسلام بدان ملوث بود به یمن عاطفت این پادشاه دین پرور در هیچ جا نام و نشان او نمانده است و هیچ آفریده یارای این نوع پرسیدن ندارد’، (ازنفثهالمصدور ج 1 ص 231 از سبک شناسی ج 3 ص 231) : چون به اردوی الغایف رسیدند امرای یرغو بنشستندو یارغو آغاز نهادند، (جهانگشای جوینی)، تکمش او راحالیا به یارغو حاضر آورد، (جهانگشای جوینی)، به حضرت پادشاه جهان رویم تا در یارغوی بزرگ استقصا و مبالغت و بحث و استکشاف آن به تقدیم رسانند، (جهانگشای جوینی)، هر کس در مقام یارغو و بحث درمی آید سخن برو معکوس می کشد، (جهانگشای جوینی)، ارغون در این سفر مدتی دراز دارد و بماند تا حقیقت وی و بطلان دعاوی دشمنان در یارغو گشت، (جهانگشای جوینی ج 1 ص کج)، نه سخنی معقول می دانستند و نه منقول روایت می توانستند کرد هرکس می شد هر چند بیشتر آن سبب نظر پادشاه و امرا بود، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 234)، چون چند ماه براین جمله بگذشت وهیچ گونه آخری پیدا نمی شد و امرا ملول شدند از یارغو، قاآن فرمود متعلقان جانبین را تا یکدیگر متمزج شدند، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 234)، چون مدتی از مقام ایشان بگذشت قاآن فرمود تا جینقای و ... و جمعی دیگر از امرای یارغو بتفحص احوال ایشان بنشستند و درآن مصلحت شروع نمودند جماعتی که با کورکوز بودند اصحاب رای و رویت و ارباب مال و نعمت ازملوک ملک نظام الدین اسفراین و با این جماعت مشاورت میکرد برآنچه تمامت را رای برآن قرار میگرفت اقدام می نمودند، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 233)، چون این یارغوها به آخر کشید کورکوز در مصالح ملک شروع نمود، (جهانگشای جوینی ج 2 ص 236)، هر یک را پنجاه یرلیغ متضاد در دست چنانکه اگر به یارغوئی حاضر شدندی به ده روز صورت حال ایشان و کیفیت ستدن یرلیغ سال سال به فهم نرسیدی و چون مفهوم گشتی معلوم شدی که تمامت بی بنیاد و باطل است و بنا برتعصب نوشته اند، (تاریخ غازانی ص 297)، بدین حسن تدبیرهر سال به موجب مذکور ترتیب کرده میرسانیدند و یافته میشدند و جنگ و خصومت و یارغوی اوزان مندفع گشته وآنکه بیتکچیان بدان واسطه کشته میشدند این زمان محترم و موقراند، (تاریخ غازانی ص 338)، و به وقت یارغوی جمال دستجردانی این قضیه را از جملۀ گناهان او شمردند، (تاریخ غازانی ص 108)، هنگام یارغوی ایشان به امرا گفت که بعضی آنند که پنج سال تا بر قبح سیرت و سریرت ایشان واقفم و بتمام معلوم دارم و مصابرت نمودم و ... (تاریخ غازانی ص 178)، عوانان و حکام که در این سالها خوگر شده اند که بر رعایا زیادتی کنند و اموال مکرر ستانند و هیچ با دیوان ندهند و هرسال در یارغوروند و رشوت داده به حکایتی چند به سربرند، (تاریخ غازانی ص 252)، پیش از این بواسطۀ ترتیب وجوه آش همواره مقالت بودی، و ... و اکثر اوقات امرا به یارغوی ایشان مشغول بایستندی بود، (تاریخ غازانی ص 326)، و منازعت ایشان به جائی رسید که به شومی آن امرا با هم درمی افتادند و همواره یارغوی اوزان و گفت و گوی ایشان بودی، (تاریخ غازانی ص 326)، برتخت نشست و از کلیات یارغوها دل فارغ گردانیده، (رشیدی)، او را به حضرت هلاکوخان فرستاد و در یارغو گناهکار گشت، (رشیدی)، و بعد از یارغوهرسه را به یاسا رسانیدند، (رشیدی)، تا باسقاق عشق تو در ملک دل نشست از یارغوی هجر تو برخاست داوری، پوربهای جامی، - یارغو پرسیدن، بازپرسی و استنطاق کردن: حکایت یارغو پرسیدن منکاسار نویان از حال امرای که باشهزادگان غدر اندیشیده بودند (جامع التواریخ بلوشه ص 293)، حاضر شدن مونککا قاآن در اردوی چنگیزخان و پرسیدن یارغوی شهزادگان بنفس خویش، (جامعالتواریخ ص 292)، یارغو پرسیدن شهزادگان و امرای مغول و ختای از اریق بوکا، (جامع التواریخ ص 430)، ذکریارغو پرسیدن اولجایتو سلطان بجهت جنگ گیلان و قضایاکه در آن ولایت واقع شد، (ذیل جامع التواریخ ص 17)، و چون از کار یارغو پرسیدن بازپرداخت امرای گیلانات تربیت فرمود و بر ایشان خراج ابریشم مقرر فرمود، (ذیل جامع التورایخ ص 18)، - یارغو داشتن، برپاداشتن مجلس محاکمه و استنطاق و بازجویی: و به اعتراف پسران ایشان میداد این فتنه از ایشان بوده است بعدما که یارغوها داشتند اقرار آوردند، (جهانگشای جوینی)، و چند روز به دقایق و غوامض آن یارغو میداشتند، (جهانگشای جوینی)، آن سخن را میپرسیدند و چند روز در آن باب یارغو میداشتند، (جهانگشای جوینی)، و بعد ما که ایدی قوت را با جماعتی دیگر ازایشان آوردند و یارغو داشتند، (جهانگشای جوینی)، تمامت را یارغو داشتند هم بر آن راه که امثال او رفته بودند، (جهانگشای جوینی)، و یتمیش نائب تاتیاق را نیز یارغو داشتند و چون به گناه معترف شد او را نیز به یاسا رسانید، (تاریخ غازانی ص 154)، بسبب مستی مردم در عربده و گفت وگوی میبودند و به هلاک بعضی مؤدی میشد و بعضی مجروح و افگار میگشتند و یارغوی ایشان میبایست داشت و در همه مذاهب و ملل مسکرات منهی عنه و حرام است، (تاریخ غازانی ص 325)، میان ایوا غلانان اوردوها مخاصمت افتاد و بدین واسطه همدیگر را اتفاقی کردند و در آن باب یارغوها داشتند، (تاریخ غازانی ص 330)، چون به حدود دیه سبندان رسید شیخ محمود و صدرالدین زنجانی جمعی را به اتفاق جمال الدین دستجردانی برانگیختند و بیست و هشتم ذی الحجه سنۀ خمس یارغو داشتند و او را به یاسا رسانیدند، (تاریخ غازانی ص 106)، و حاجی نارین را به مرغزار خانقین آوردند و امیرنورین او را یارغو داشت بعد از ثبوت گناه بابر از مکتوب به یاسا رسانیدند، (تاریخ غازانی ص 111)، قتلغشاه از آن فتح بغایت شادمان گشت و از وی امیرنوروز پرسید که چرا کردی گفت یارغوی من غازان تواند داشت نه شما بعد از آن هر چه پرسیدند جواب نداد سبب آنکه میدانست که او را هیچ گناهی نیست، (تاریخ غازانی 116)، و بامداد صاین قاضی و سید قطب الدین و معین الدین خراسانی و امین الدین ایداجی و سعدالدین حبش را گرفته یارغو داشتند و بعد از هفت روز امین الدین رارها کردند و بعداز ده روز سعدالدین حبش را چه ایشان هر دو گناهی نداشتند و دوشنبه بیست و دوم ذی الحجه قاضی صاین و سیدقطب الدین و معین الدین را به موضع دول به یاسا رسانیدند، (تاریخ غازانی ص 135)، و آدینه نوزدهم رجب یارغوی صدرالدین داشتند و او بی تحاشی جوابهای مسکت گفت، (تاریخ غازانی ص 119)، بعد از آن امراء نوروز و نورین و قتلغشاه به تفحص و یارغوی امراء مجرم مجمعی خاص ساختند، (تاریخ غازانی ص 95)، و بامداد بفرستاد تا این تیمور پسر قونقورتای و قورمشی برادر بارولا بگرفتند جهت آنکه ایشان را در کنگاج سوکا مدخلی بوده و بعد از یارغو این تیمور چریک مغول را که امیر اوردوی او بود و قورمشی به قتل آوردند، (تاریخ غازانی ص 99)، و باجمع امرای دیگر آغاز تفحص کرده آن سخن را میپرسیدند و چند روز در آن باب یارغو میداشتند و بغایت باریک میپرسیدند تا عاقبهالامر اختلاف در سخن آن طایفه بادید آمد و در مخالفت ایشان هیچ خلاف نماند و جمله به اتفاق اقرار کردند و به گناه معترف شدند که چنین کنکاجی کرده بودیم و غدر اندیشیده، (جامع التواریخ بلوشه ص 295)، دیگر روز مونککا قاآن با ورودی چنگیزخان حاضر شد و بر صندلی نشست و بنفس خویش شیرامون و شهزادگان را یارغو داشت، (جامع التواریخ چ بلوشه ص 292)، پادشاه در کار گیلان و کشته شدن امرا و تقصیرات بعضی فرمود که یارغوی آن بدارند و تفحص نمایند که گناه که بود و که تقصیر کرد یرغوچیان تفحص و تفتیش تمام صورت آن قضایا بازپرسیدند و در آن قضیه امیرسیاوجی (پسر) قتلغشاه را گناهکار ساختند، (ذیل جامع التواریخ ص 17)، - یارغو رفتن، انجام گرفتن محاکمه: امیرارغوان او نیز از تبریز روان شد به مقام اردو برسید یک دو نوبت یارغو رفت، (جهانگشای جوینی)، - یارغو کردن، محاکمه کردن، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار دادن: و طغاشی خاتون را قرا هولاکو یارغو کرد، (جهانگشای جوینی)، بعد ما که چندگاه اورا یارغو کردند، (جهانگشای جوینی)، رجوع به یرغو شود