یاریشمیشی. موافقت و همدستانی: و چون آبادانی دور بود و شراب اندک فرمود تا امرا با آب یارشمیشی کنند. (تاریخ غازانی ص 46). چون آبادانی و الوس و ولایت دور بود و شراب نایافت فرمان نفاذ یافت که امرا با آب یارشمیشی کنند. (تاریخ غازانی ص 53)
یاریشمیشی. موافقت و همدستانی: و چون آبادانی دور بود و شراب اندک فرمود تا امرا با آب یارشمیشی کنند. (تاریخ غازانی ص 46). چون آبادانی و الوس و ولایت دور بود و شراب نایافت فرمان نفاذ یافت که امرا با آب یارشمیشی کنند. (تاریخ غازانی ص 53)
یاسامیشی. رجوع به یاسامیشی شود. - یاسامشی کرده، منظم. ساخته. آماده و مجهز. مرتب: نوروز فیروز را با سپاهی یاسامشی کرده به راه گیلان از ناگاه برسر بایدو و امرا دواند. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 89)
یاسامیشی. رجوع به یاسامیشی شود. - یاسامشی کرده، منظم. ساخته. آماده و مجهز. مرتب: نوروز فیروز را با سپاهی یاسامشی کرده به راه گیلان از ناگاه برسر بایدو و امرا دواند. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 89)
یارشمیشی، صلح و موافقت، و رجوع به یارشمشی شود، - یاریشمیشی کردن، صلح و موافقت کردن: و از جمله آداب یکی آن که روزی هر یک به اسب راهوار برنشسته بودند و سرمست با وی گفته که راهوار را به گرو یاریشمیشی کنیم و گروبسته یاریشمیشی کردند، (جامع التواریخ چ بلوشه ص 183)، و بهیچوجه با او مقاومت نکنیم دیروز من گروبسته با او راهوار را یاریشمیشی کرده ام و ما را چه راه آن باشد که با قاآن گرو بندیم، (جامع التواریخ بلوشه ص 183)، و رجوع به یارشمیشی شود
یارشمیشی، صلح و موافقت، و رجوع به یارشمشی شود، - یاریشمیشی کردن، صلح و موافقت کردن: و از جمله آداب یکی آن که روزی هر یک به اسب راهوار برنشسته بودند و سرمست با وی گفته که راهوار را به گرو یاریشمیشی کنیم و گروبسته یاریشمیشی کردند، (جامع التواریخ چ بلوشه ص 183)، و بهیچوجه با او مقاومت نکنیم دیروز من گروبسته با او راهوار را یاریشمیشی کرده ام و ما را چه راه آن باشد که با قاآن گرو بندیم، (جامع التواریخ بلوشه ص 183)، و رجوع به یارشمیشی شود