- یاده
- ذهن
معنی یاده - جستجوی لغت در جدول جو
- یاده
- یاد، قوۀ حافظه، رشوه
- یاده ((دَ))
- قوه حافظه، رشوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته پیاده پیاتک سرباز پیاده
افزون کردن و افزون شدن
کسی که با پای خود راه میرود و بر مرکب سوار نیست، مقابل سوار
بزرگی سروری مهتری
رسوا، بدنام، بی آبرو
کسی که با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست،
در ورزش شطرنج هر یک از شانزده مهره که هشت مهرۀ سیاه در یک طرف و هشت مهرۀ سفید در طرف دیگر است،
بیدق،برای مثال کس با رخ تو نباخت دستی / تا جان چو پیاده درنینداخت (سعدی۲ - ۶۲۴)
پیاده شدن: پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها
پیاده کردن: پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
در ورزش شطرنج هر یک از شانزده مهره که هشت مهرۀ سیاه در یک طرف و هشت مهرۀ سفید در طرف دیگر است،
بیدق،
پیاده شدن: پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها
پیاده کردن: پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
بیمار پرسی پرسه
بدنام، بی آبرو
((دِ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که با پای راه می رود و سواره نیست، بخشی از ارتش که سواره نیستند، ضعیف، مسکین، یکی از مهره های شطرنج، عامی، بی سواد
مایه
اعطا
مونث
آرمان، اندیشه، مونه، رای
ابتدایی
چراگاه
شراب و می را گویند
فایده، نفع، سود
تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
زن فربه
شاهراه
تند و تیز
فرانسوی مونه
چوب راست و بلند
مبذول، بخشیده، عطا کرده
عدد ۱۱، ده به علاوۀ یک