جدول جو
جدول جو

معنی یاج - جستجوی لغت در جدول جو

یاج
کلمه ای است که در زجر و راندن شتر بکار برند مانند ایاجج، راجز گوید:
فرج عنه حلق الرتائج
تکفح السمائم الاواجج
و قیل یاج وایا ایاجج
عات من الزجر و قیل جاهج،
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
یاج
نوعی از بازی کودکان، (ناظم الاطباء)، نوعی بازی که ترکان چالک نامند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاس
تصویر یاس
(دخترانه)
گل منسوب به حضرت زهرا (س)، گلی زینتی با رنگهای زرد سرخ سفید و بنفش و بسیار خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
برانگیختن، کارزار کردن، جنگ کردن، کارزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیاج
تصویر بیاج
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاجوج
تصویر یاجوج
در تورات و روایات اسلامی یکی از دو قبیلۀ کوتاه قدی که در پشت کوه های قفقاز مسکن داشته اند و ذوالقرنین به روایتی کورش یا اسکندر در برابر هجوم آن ها سدی بنا کرد، یأجوج و مأجوج
یاجوج و ماجوج: یاجوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاجوج و ماجوج
تصویر یاجوج و ماجوج
در تورات و روایات اسلامی یکی از دو قبیلۀ کوتاه قدی که در پشت کوه های قفقاز مسکن داشته اند و ذوالقرنین به روایتی کورش یا اسکندر در برابر هجوم آن ها سدی بنا کرد، یأجوج
فرهنگ فارسی عمید
(کِ بَ)
خشک شدن نبات، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد)، زرد و خشک گردیدن گیاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، انگیخته شدن، (تاج المصادر) (منتهی الارب)، انگیخته شدن جنگ، (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی)، برانگیختن، (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)، لازم و متعدی استعمال میشود، (منتهی الارب) (آنندراج)، کارزار و کشش کردن، (منتهی الارب)، مضطرب شدن و به حرکت درآمدن دریا، (از اقرب الموارد)، جوش زدن خون و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، نشأه شدن شتران، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)، مست شدن شتران، به خشم شدن، (منتهی الارب) (آنندراج)، خشم گرفتن، حرکت دادن شتران را به شب بسوی آب و علف، شجاع شدن و حمله ور گردیدن، (از اقرب الموارد)،
- یوم هیاج، روز جنگ
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهر با 277 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 4)
لغت نامه دهخدا
جوالیقی ذیل آجر آرد: فارسی و معرب است و آن را لغاتی است: آجر ... و یاجور، (المعرب ص 21)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل با 425 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ندیمی کردن
لغت نامه دهخدا
دیوار و آنچه بدان چیزی را احاطه نمایند مثل خرمابن و رز و مانند آن، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ لا)
مایل گردیدن، (از ذیل اقرب الموارد از لسان) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داج
تصویر داج
تاریکی شب، سیاهی شب باربر، نوکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایج
تصویر ایج
پارسی تازی شده ایک نام شهری است در پارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاج
تصویر حاج
آهنگ طواف کعبه کردن به نیت عبادت معروف، حج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاج
تصویر ثاج
روان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاج
تصویر زاج
زن نو زائیده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره راجها که برخی گونه هایش بصورت درختچه و برخی دیگر بصورت درخت میباشد. برگهایش بیضوی و متناوب و براق و کناره های برگهایش دارای بریدگی هایی نوک تیز میباشد. گلهایش سفید و دارای تقارن محوری است. یا راج معمولی درختی است دو پایه که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و تنه اش مستقیم است و شاخه هایی که از آن متفرع میشود دارای پوست صاف و سبز رنگ میباشد. میوه اش باندازه آلبالو و برنگ قرمز تند است. از بافتهای قسمت زیر پوست این گیاه پس ازساییدن نوعی چسب تهیه میکنند که مانند سریش مصرف میشود خاس خاش طیم شرابه. یا راج اربو بارانک. یا راج راجها تیره ای از گیاهان که نمونه آن راج است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باج
تصویر باج
مالیات، عوارض، خراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج
تصویر تاج
کلاه جواهر نشان که سلاطین بر سر میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
جنگ کردن، برانگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاج
تصویر سیاج
پرچین دیواره باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاجوج
تصویر یاجوج
کسی که آتش برافروزد کوتوله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
((هِ))
برانگیختن، کارزار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یان
تصویر یان
الهام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یاد
تصویر یاد
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واج
تصویر واج
هجا، حرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باج
تصویر باج
مالیات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاج
تصویر عاج
پیلسته
فرهنگ واژه فارسی سره
دندانه ی اره و داس
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن داس، شکستن لبه ی تیز تبر و داس براثر برخورد به
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهکده های سدن رستاق واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی