دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان، در 12هزارگزی جنوب باختر رزن و 6هزارگزی شوسۀرزن به همدان، موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصولات آن غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان، در 12هزارگزی جنوب باختر رزن و 6هزارگزی شوسۀرزن به همدان، موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصولات آن غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
خر ماده. ماچه خر. ماچه الاغ. ماده خر. (مهذب الأسماء). خرماچه. ماچه حماره. ام ﱡحلس. و شیر او مسلولان را بغایت نافع است. و اتانه بدین معنی کم آمده است. ج، اتن، آتن، اتن، مأتوناء، سنگی بزرگ که در میان آب باشد. آبخور سر چاه. ایستادنگاه آبکش بر لب چاه. سنگ بزرگ سر چاه، پایۀ هودج. نشست گاه هودج از پشت شتر
خر ماده. ماچه خر. ماچه الاغ. ماده خر. (مهذب الأسماء). خرماچه. ماچه حماره. اُم ﱡحِلس. و شیر او مسلولان را بغایت نافع است. و اتانه بدین معنی کم آمده است. ج، اُتُن، آتُن، اُتن، مأتوناء، سنگی بزرگ که در میان آب باشد. آبخور سر چاه. ایستادنگاه آبکش بر لب چاه. سنگ بزرگ سر چاه، پایۀ هودج. نشست گاه هودج از پشت شتر
لفظ ترکی است و در آن زبان معانی مختلف ومتضاد دارد و معمولاً برای غلو و اغراق (خوب و یا بد) استعمال می شود، اما در زبان عوام به عنوان متضاد مامان به کار رود، گویند همه مردم مامان دارند ما یامان داریم، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)، مرضی است در اسب و قاطر و الاغ که از آن قسمتی از بدن ورم کند و حیوان را بکشد، (یادداشت مؤلف)، - باد یامان، به اعتقاد عوام نوعی باد یعنی ورم اندام که اگر بیاید (یا کسی بیاورد) مایۀ مرگ او می شود، این باد را یامون (با تبدیل الف به واو) نیز نامند، معمولاً مادران در موقع نفرین به کودکان گویند: الهی باد یامون بیاری یا ... ببردت، (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لفظ ترکی است و در آن زبان معانی مختلف ومتضاد دارد و معمولاً برای غلو و اغراق (خوب و یا بد) استعمال می شود، اما در زبان عوام به عنوان متضاد مامان به کار رود، گویند همه مردم مامان دارند ما یامان داریم، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)، مرضی است در اسب و قاطر و الاغ که از آن قسمتی از بدن ورم کند و حیوان را بکشد، (یادداشت مؤلف)، - باد یامان، به اعتقاد عوام نوعی باد یعنی ورم اندام که اگر بیاید (یا کسی بیاورد) مایۀ مرگ او می شود، این باد را یامون (با تبدیل الف به واو) نیز نامند، معمولاً مادران در موقع نفرین به کودکان گویند: الهی باد یامون بیاری یا ... ببردت، (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
پسر چهارمین یافث و پدر یونانیان، (سفر پیدایش 10:4 و اول تواریخ ایام 1:5 و 7)، لفظ یاوان در اشعیا (66:19) وارد و ترشیش و فول و لود و توبال و جزایر بعیده نیز با وی مذکورند و در حزقیال (27:13) نیز وارد و توبال و ماشک با آن مذکور است و میگوید که ایشان بودند که تجارت انسان یعنی برده فروشی را بر پا کردند و در زکریا (9:14) نیز مذکور است و قصد از مملکت سوریه و یونان میباشد اما در دانیال (8:21 و 10:20 و 11:2) یاوان به یونان ترجمه شده است و قصد از مملکت مکادونیه است، خلاصه از تمام آیات مسطوره معلوم میشود که یاوان لفظی میباشد که مقصود ازیونان و یونانیان است، (ملاحظه در هلاس)، موضعی که امکان دارد در یمن بوده و اهل صور به آنجا تجارت داشته اند، (سفر خروج 27:19)، (قاموس کتاب مقدس)، صاحب صبح الاعشی ذیل انساب عجم آرد: ’اشبان’ به عقیده اسرائیلیان از نسل یاوان اند و او یونان بن یافث است، (ص 370)، و در صفحۀ 371 ذیل نسب یونان آرد: آنان از نسل یونان اند و وی یاوان بن یافث بن نوح است
پسر چهارمین یافث و پدر یونانیان، (سفر پیدایش 10:4 و اول تواریخ ایام 1:5 و 7)، لفظ یاوان در اشعیا (66:19) وارد و ترشیش و فول و لود و توبال و جزایر بعیده نیز با وی مذکورند و در حزقیال (27:13) نیز وارد و توبال و ماشک با آن مذکور است و میگوید که ایشان بودند که تجارت انسان یعنی برده فروشی را بر پا کردند و در زکریا (9:14) نیز مذکور است و قصد از مملکت سوریه و یونان میباشد اما در دانیال (8:21 و 10:20 و 11:2) یاوان به یونان ترجمه شده است و قصد از مملکت مکادونیه است، خلاصه از تمام آیات مسطوره معلوم میشود که یاوان لفظی میباشد که مقصود ازیونان و یونانیان است، (ملاحظه در هلاس)، موضعی که امکان دارد در یمن بوده و اهل صور به آنجا تجارت داشته اند، (سفر خروج 27:19)، (قاموس کتاب مقدس)، صاحب صبح الاعشی ذیل انساب عجم آرد: ’اشبان’ به عقیده اسرائیلیان از نسل یاوان اند و او یونان بن یافث است، (ص 370)، و در صفحۀ 371 ذیل نسب یونان آرد: آنان از نسل یونان اند و وی یاوان بن یافث بن نوح است
صفت بیان حالت از یازیدن، حمله کنان و دست درازکنان، (غیاث اللغات) (آنندراج)، آهنگ کنان، (فرهنگ اسدی)، قصدکنان، قصدکننده، آهنگ کننده، متمایل، یازنده: که بودند یازان به خون پدر ز تنهای ایشان جدا کرد سر، فردوسی، همی بود بهرام خشتی به دست چنان چون بود مردم نیم مست، فردوسی، نرستند جز اندک از دست اوی به خون بود یازان سرمست اوی، فردوسی، جهان را به مردی نگهداشتند یکی چشم بر تخت نگماشتند، نبودند یازان به تخت کیان همان بندگی را کمر بر میان، فردوسی، به پیری سوی گنج یازان تر است به مهر و به دیهیم نازان تر است، فردوسی، چو نزدیکتر گشت با خنگ عاج همی بود یازان به پیرایه تاج، فردوسی، هنر هر چه بگذشت بر گوش اوی بفرهنگ یازان شدی هوش اوی، فردوسی، ز همه خوبان سوی تو بدان یازم که همه خوبی شد سوی رخت یازان، شهرۀ آفاق (از فرهنگ اسدی)، تا نگیرد بازیازان کش خرامیدن ز کبک تا نیاموزد خرامان کبک نازیدن ز باز، سوزنی، گر ابر نه در دایگی طفل شکوفه است یازان سوی او از چه گشوده ست دهان را، انوری، گفتی برهانمت ز عطار شد عمر و دلت نبود یازان، عطار، همچو شاخ بید یازان چپ و راست که ز بادش گونه گونه رقصهاست، مولوی (مثنوی)، - دست یازان، دست درازکننده: وصل تو درون پاک خواهد پاکی سوی تست دست یازان، عطار، ، بالان، بالنده: هم از پشت او داور کردگار درختی نو آورد یازان به بار، فردوسی، تازان چون کبک دری در کمر یازان چون سروسهی در چمن، فرخی، سرو و چنار یازان در هر چمن ولیک باحسن و زیب قد تو سرو و چنار نیست، مسعودسعد، این درۀ صدف شاهی و ثمرۀ شجرۀ خانی یازان و نازان گشت و یقین دانست که بر امتداد ایام در باغ عدالت نهالی مثمر و دوحه ای سایه گستر خواهد بود، (تاریخ غازانی ص 7)، کشیده شده، کشیده، ممتد، در حال کشیده شدن، دراز شده: زمیدان آتشی سوزان برآمد چو زرین گنبدی بر چرخ یازان، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، گریزان شب و تیغ خورشید یازان چو عمرو لعین از خداوند قنبر، ناصرخسرو، وان قفا رقصان و یازان چون سنان گشت در پیری دو تا همچون کمان، مولوی، ، دیرنده، کشیده، دراز، ممتد، طولانی: ای شب یازان چو ز هجران طناب علت خوابی و ترا نیست خواب، ناصرخسرو، گر صبح وصال در پی اوست گو باش شب فراق یازان، سیف اسفرنگ، - دیریازان، بسیاردراز، بس طولانی: کنیزان برفتند و برگشت زال شبی دیریازان به بالای سال، فردوسی، ، پیمانه کنان، (آنندراج)، حرکت کننده و جنبش کننده، (رشیدی)
صفت بیان حالت از یازیدن، حمله کنان و دست درازکنان، (غیاث اللغات) (آنندراج)، آهنگ کنان، (فرهنگ اسدی)، قصدکنان، قصدکننده، آهنگ کننده، متمایل، یازنده: که بودند یازان به خون پدر ز تنهای ایشان جدا کرد سر، فردوسی، همی بود بهرام خشتی به دست چنان چون بود مردم نیم مست، فردوسی، نرستند جز اندک از دست اوی به خون بود یازان سرمست اوی، فردوسی، جهان را به مردی نگهداشتند یکی چشم بر تخت نگماشتند، نبودند یازان به تخت کیان همان بندگی را کمر بر میان، فردوسی، به پیری سوی گنج یازان تر است به مهر و به دیهیم نازان تر است، فردوسی، چو نزدیکتر گشت با خنگ عاج همی بود یازان به پیرایه تاج، فردوسی، هنر هر چه بگذشت بر گوش اوی بفرهنگ یازان شدی هوش اوی، فردوسی، ز همه خوبان سوی تو بدان یازم که همه خوبی شد سوی رخت یازان، شهرۀ آفاق (از فرهنگ اسدی)، تا نگیرد بازیازان کش خرامیدن ز کبک تا نیاموزد خرامان کبک نازیدن ز باز، سوزنی، گر ابر نه در دایگی طفل شکوفه است یازان سوی او از چه گشوده ست دهان را، انوری، گفتی برهانمت ز عطار شد عمر و دلت نبود یازان، عطار، همچو شاخ بید یازان چپ و راست که ز بادش گونه گونه رقصهاست، مولوی (مثنوی)، - دست یازان، دست درازکننده: وصل تو درون پاک خواهد پاکی سوی تست دست یازان، عطار، ، بالان، بالنده: هم از پشت او داور کردگار درختی نو آورد یازان به بار، فردوسی، تازان چون کبک دری در کمر یازان چون سروسهی در چمن، فرخی، سرو و چنار یازان در هر چمن ولیک باحسن و زیب قد تو سرو و چنار نیست، مسعودسعد، این درۀ صدف شاهی و ثمرۀ شجرۀ خانی یازان و نازان گشت و یقین دانست که بر امتداد ایام در باغ عدالت نهالی مثمر و دوحه ای سایه گستر خواهد بود، (تاریخ غازانی ص 7)، کشیده شده، کشیده، ممتد، در حال کشیده شدن، دراز شده: زمیدان آتشی سوزان برآمد چو زرین گنبدی بر چرخ یازان، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، گریزان شب و تیغ خورشید یازان چو عمرو لعین از خداوند قنبر، ناصرخسرو، وان قفا رقصان و یازان چون سنان گشت در پیری دو تا همچون کمان، مولوی، ، دیرنده، کشیده، دراز، ممتد، طولانی: ای شب یازان چو ز هجران طناب علت خوابی و ترا نیست خواب، ناصرخسرو، گر صبح وصال در پی اوست گو باش شب فراق یازان، سیف اسفرنگ، - دیریازان، بسیاردراز، بس طولانی: کنیزان برفتند و برگشت زال شبی دیریازان به بالای سال، فردوسی، ، پیمانه کنان، (آنندراج)، حرکت کننده و جنبش کننده، (رشیدی)
به عقیدۀ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است، (انجمن آرا) (آنندراج)، اما کلمه و معنی آن کلامجعول و برساخته است رجوع به مقدمۀ لغت نامه شود
به عقیدۀ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است، (انجمن آرا) (آنندراج)، اما کلمه و معنی آن کلامجعول و برساخته است رجوع به مقدمۀ لغت نامه شود
ناتان (به معنی داده شده) پیغمبری در یهودیه بود در ایام داود و سلیمان وی مشیر و ترجمه نگار داود و سلیمان بود و چون از عزمی که داود برای بنای هیکل داشت مطلع گشت در خلال این احوال خدای تعالی وی را الهام فرمود که به داود اخبار دهد که خداوند رای و قصد وی را تحسین فرموده لیکن اتمام آن را به پسرش موکول داشته، علیهذا داود از برای نیل بدین موهبت عظمی سجدۀ شکرانه بجای آورد، و چون داود در مطلب اوریا عصیان ورزید خداوند ناتان را از برای تنبیه وی مأمور داشته فرمود که وی را از قصاص و انتقام بترساند، اما معلوم نیست که این ناتان پدر ’عزریاهو’ رئیس وکلا و پدر ’زابود’ کاهن بود، یا اینکه مرد دیگری است که به این اسم نامیده شده است، (از قاموس کتاب مقدس ص 864) نام پادشاه نبطی هاست که در اواخر قرن هفتم پیش از میلاد میزیسته و بنقل کتیبه های آشوری به دست آشور بانی پال مغلوب شده، رجوع به تاریخ اسلام ص 15 شود
ناتان (به معنی داده شده) پیغمبری در یهودیه بود در ایام داود و سلیمان وی مشیر و ترجمه نگار داود و سلیمان بود و چون از عزمی که داود برای بنای هیکل داشت مطلع گشت در خلال این احوال خدای تعالی وی را الهام فرمود که به داود اخبار دهد که خداوند رای و قصد وی را تحسین فرموده لیکن اتمام آن را به پسرش موکول داشته، علیهذا داود از برای نیل بدین موهبت عظمی سجدۀ شکرانه بجای آورد، و چون داود در مطلب اوریا عصیان ورزید خداوند ناتان را از برای تنبیه وی مأمور داشته فرمود که وی را از قصاص و انتقام بترساند، اما معلوم نیست که این ناتان پدر ’عزریاهو’ رئیس وکلا و پدر ’زابود’ کاهن بود، یا اینکه مرد دیگری است که به این اسم نامیده شده است، (از قاموس کتاب مقدس ص 864) نام پادشاه نبطی هاست که در اواخر قرن هفتم پیش از میلاد میزیسته و بنقل کتیبه های آشوری به دست آشور بانی پال مغلوب شده، رجوع به تاریخ اسلام ص 15 شود
صاحب صبح الاعشی ذیل ’انساب عجم’ آرد که رومیان از نسل بنی کتیم بن یونان اند و او یابان بن یافث بن نوح است، (صبح الاعشی ج 1 ص 367)، و رجوع به یاوان و یونان شود
صاحب صبح الاعشی ذیل ’انساب عجم’ آرد که رومیان از نسل بنی کتیم بن یونان اند و او یابان بن یافث بن نوح است، (صبح الاعشی ج 1 ص 367)، و رجوع به یاوان و یونان شود
شهر و بندر صقلیه (سیسیل) در ساحل شرقی که اغلب اوقات از آتشفشان ’اتنا’ خراب و ویران میگردد، سکنه 245700 تن است، محصول آنجا پوست حیوانات، انواع میوه و شراب و روغن نباتی است
شهر و بندر صقلیه (سیسیل) در ساحل شرقی که اغلب اوقات از آتشفشان ’اتنا’ خراب و ویران میگردد، سکنه 245700 تن است، محصول آنجا پوست حیوانات، انواع میوه و شراب و روغن نباتی است
تمساح، رجوع به تمساح شود، وصف این حیوان در کتاب ایوب فصل 41 به تفصیل بیان شده است و از جملۀ جباران حیوانات آبی است همچنانکه بهیموت از جباران حیوانات خشکی می باشد و از قرار شرحی که در ایوب وارد است با تعریف و توصیف نهنگ مطابق میباشد، خلاصه او از بزرگترین خزندگان و پشت و سر و دم او با فلسهای سخت پوشیده شده که وی را از نزول بلا و تیر و گلوله نگاه میدارد جز از شش خانه که بر او کارگر می باشد و نهنگ فعلاً در نهر ازرق که در جنوب عثلیت واقع است یافت میشود و در سابق الایام درمصر نیز یافت میشد و در مزمور 74:14) و اشعیا (27:1) به لفظ لویاتان به فرعون اشاره میکند و اما در مزمور (104:26) اشاره به یکی از حیوانات زورمند و شجاع آبی میباشد، همچو حوت و غیره، (قاموس کتاب مقدس)
تمساح، رجوع به تمساح شود، وصف این حیوان در کتاب ایوب فصل 41 به تفصیل بیان شده است و از جملۀ جباران حیوانات آبی است همچنانکه بهیموت از جباران حیوانات خشکی می باشد و از قرار شرحی که در ایوب وارد است با تعریف و توصیف نهنگ مطابق میباشد، خلاصه او از بزرگترین خزندگان و پشت و سر و دم او با فلسهای سخت پوشیده شده که وی را از نزول بلا و تیر و گلوله نگاه میدارد جز از شش خانه که بر او کارگر می باشد و نهنگ فعلاً در نهر ازرق که در جنوب عثلیت واقع است یافت میشود و در سابق الایام درمصر نیز یافت میشد و در مزمور 74:14) و اشعیا (27:1) به لفظ لویاتان به فرعون اشاره میکند و اما در مزمور (104:26) اشاره به یکی از حیوانات زورمند و شجاع آبی میباشد، همچو حوت و غیره، (قاموس کتاب مقدس)