جدول جو
جدول جو

معنی یاتاق - جستجوی لغت در جدول جو

یاتاق
بستر، رختخواب، جایی که در آن می خوابند، مأوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاتاقان
تصویر یاتاقان
حلقۀ فلزی در اتومبیل که میله در داخل آن حرکت می کند
یاتاقان زدن: آسیب دیدن یاتاقان های خودرو بر اثر نرسیدن روغن
یاتاقان سوزاندن: آسیب دیدن یاتاقان های خودرو بر اثر نرسیدن روغن، یاتاقان زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاتاقان سوزاندن
تصویر یاتاقان سوزاندن
آسیب دیدن یاتاقان های خودرو بر اثر نرسیدن روغن، یاتاقان زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاتاقان زدن
تصویر یاتاقان زدن
آسیب دیدن یاتاقان های خودرو بر اثر نرسیدن روغن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
پاس، کشیک، نگهبانی، حفظ و حراست، برای مثال تو مست شراب و خواب و ما را / بی خوابی کشت در یتاقت (سعدی۲ - ۶۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتاق
تصویر اتاق
بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف و در برای سکونت یا کار، قسمتی از وسیلۀ نقلیه که سرنشینان در آن می نشینند، محفظه ای در دستگاه یا وسیلۀ باربری مثلاً اتاق بار
اتاق انتظار: اتاقی در کنار اتاق پذیرایی که مراجعه کنندگان در آنجا می نشینند تا نوبت ملاقات به ایشان برسد
اتاق بازرگانی: در علم اقتصاد سازمان و محلی که جمعی از بازرگانان برای بحث و شور در امور اقتصادی تشکیل می دهند و دارای رئیس و هیئت مدیره است
اتاق خواب: اتاقی که برای خوابیدن ترتیب دهند، خوابگاه
اتاق عمل: در پزشکی اتاق جراحی، اتاق مخصوصی در بیمارستان که دارای تخت عمل و وسایل جراحی است و بیماران را در آنجا زیر عمل جراحی قرار می دهند
اتاق کار: اتاقی که برای کار کردن ترتیب بدهند و در آنجا کار کنند
اتاق ناهارخوری: اتاقی که در آن غذا بخورند
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یُ)
پاس و پاس داشتن و محافظت کردن. (برهان) (سروری). پاسبانی یعنی چوکی. (غیاث اللغات). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی. (آنندراج). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید مستعد کار شد وتیرهای یتاق به اقطار ممالک و مسالک و منازل احیای ترک و قبایل حشم خوش (ظ: خویش) بفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی). معلوم کرده بودند که چند مرد به یتاق رفتندی و جایگاهی گروهی پایدار بودی. (سیر الملوک).
حریم حشمت و جاهش ز حفظ مستغنی است
که حاجتی نبود بام چرخ را به یتاق.
رفیع الدین لنبانی.
خردم یزک فرستد به وثاق خیلتاشی
ادبم طلایه دارد به یتاق پاسبانی.
نظامی.
سرعت برق این براق تراست
برنشین که امشب این یتاق تراست.
نظامی.
چون که تیر یتاقت آوردم
به جنیبت براقت آوردم.
نظامی.
مریخ ملازم یتاقت
موکب رو کمترین غلامت.
نظامی.
چو مهدی گرچه شد مغرب وثاقش
گذشت از سرحدمشرق یتاقش.
نظامی.
تو مست شراب ناز و ما را
بیداری کشت در یتاقت.
سعدی (از آنندراج).
- یتاقدار، پاسبان و چوکیدار. (آنندراج). پاسبان و نگاهبان و محافظ و نگاهدارنده. (ناظم الاطباء) :
پاس شب را ز خیل خانه خاص
تویی امشب یتاقدار خلاص.
نظامی.
- یتاقداری، حفظ و پاسبانی:
او خفته چو شاه در عماری
ویشان همه در یتاقداری.
نظامی.
- یتاقداری کردن، حفظ و پاسبانی کردن:
چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد.
نظامی.
- یتاق داشتن، پاسبانی کردن. کشیک کشیدن:
دو سمن سینه بلکه سیمین ساق
بر در باغ داشتند یتاق.
نظامی.
- یتاق کردن، پاس داشتن و محافظت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ یُلْ)
دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه واقع در 42 هزارگزی شمال خاوری ترک و 48 هزارگزی شوسۀ خلخال به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. راه مالرو دارد. محصول آن غلات و حبوبات است و به وسیلۀ ساکنین قریۀ سورباق زراعت میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گرمادوز کلیبر شهرستان اهر، واقع در 31 هزارگزی شمال کلیبر، و 31 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی، هوای آن معتدل مایل به گرمی ومالاریائی، آب آن از رود خانه گوی آغاج و چشمه، محصول آن غلات است، 12 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی گلیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
یاتاغان، رجوع به یاتاغان شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
خانه و خیمه و بجای قاف غین معجمه نیز آمده و شاید اصل آن وثاق عربی باشد و ترکان عثمانی ((اده)) تلفظ کنند و صاحب غیاث اللغات بنقل ازمصطلحات و لغات ترکی این لفظ را ترکی دانسته است
لغت نامه دهخدا
سگ چادر ترکمانان، و یالاق از آن روی نامند که پاک کردن و شستن ظروف طعام آنان با وی است که با لیسیدن بجای آرد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شریعت مغولان را گویند، (برهان) (آنندراج)، به ترکی بدعت و مهم و سفر و کمک و مددی که پادشاهان را رعیت کند در دادن لشکر بدون مواجب به وقت ضرورت و طیاری جنگ باشد، (فرهنگ وصاف از فرهنگ نظام و آنندراج)، تدبیر امور لشکر و ترتیب صفوف، (ازفرهنگ شعوری ج 2 ورق 444)، قوانین چنگیزی، یاسا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بعد از اقامت مراسم شادمانی ... از حال یاساق و یوسون و عادت و رسوم برادر خویش سلطان سعید غازان خان ... تفحص فرمود، (جامعالتواریخ رشیدی)، و آنچ مشهورند از آنانک براه یاساق از پدر به او رسیده اند، (جامعالتواریخ رشیدی)، در اوایل سن طفولیت اطفال و اتراب را جمع گردانیدی و ایشان را یاساق و یوسون و شیوۀ داروگیر آموختی، (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 8)، اغوتای ترخان پسر حیبک ترخان و طوغان تیمور از قوم منکقوب را به یاسا رسانیدندو آنچه موجب یاساق بزرگ بود در هر باب بتقدیم پیوست، (تاریخ غازانی ص 150)، فرمود تا احتیاط کرده در مواضع ضروری میلها به سنگ و گچ بسازند و لوحی که ذکر عدد راه داران آن موضع و شرایط یاساق که در این باب معین است بر آنجا نوشته باشند ... (تاریخ غازانی ص 281)، جد بزرگ ما چنگیزخان در بدو فطرت به تأیید الهی والهام ربانی مخصوص بود و یاساق خود را از موی باریکتر رعایت میکرد، (تاریخ غازانی ص 303)، فرزندان ایشان هر کدام که یاساق و آیین مملکت مضبوط داشتند ... ذکرجمیل او برصفحۀ روزگار مانده، (تاریخ غازانی ص 304)، در ایام او (اباقاخان) خلائق ایمن و آسوده و ترتیب یاساق و عدل و سیاست پدرش هولاگوخان برقرار باقی، (تاریخ غازانی ص 313)، اکثر اموال نقد سرخ بخزانه می رسدویاساق نیست که اجناس آرند، (تاریخ غازانی ص 322)،
تاراج دلها می کنی در شهر یغما می کنی
برخسته غوغا می کنی نشنیده ای یاساق را،
خواجوی کرمانی (از فرهنگ شعوری ج 2ورق 1444)،
ظلم دریاساق او عدل است و دشنام آفرین
رسم و آیینش ببین و عدل و یاساقش نگر،
خواجوی کرمانی،
، زجر و تحذیر، (فرهنگ قدری از حاشیۀ برهان چ معین)، منع، نهی، قدغن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، تنبیه، (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 444)، عذاب، شکنجۀ مجرم، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به یاسا و یاسق شود
لغت نامه دهخدا
یراق، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به یراق شود
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است از بخش نوبران شهرستان ساوه با 1712 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل واقعدر 24 هزارگزی شمال گرمی و 6 هزارگزی شوسۀ اردبیل به گرمی. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر است. سکنۀ آن 89 تن. آب آن از چشمه و رود خانه بالهارود و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
سیاست، فسق (سنگلاخ) : برنددست بدست اهل عشرتم همه روز چوقحبه ای که بزورش برندشب به یساق. (ملافوقی)، ترتیب وساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
پاسبانی، پاس داشتن، محافظت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بنگریدبه اطاق خانه بیت جای دیوار دارو مسقف در سرا، خیمه. ترکی گریچه تالار گتک یاخته (حجره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاتاقان
تصویر یاتاقان
بنگرید به یاطاغان یاطاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلز یاتاقان
تصویر فلز یاتاقان
فلز سفید: توپال سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاراق
تصویر یاراق
یراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتاق
تصویر اتاق
((اُ))
خانه، چهاردیواری دارای سقف، خیمه. اطاق، اوتاغ و اوتاق هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
((یَ))
کشیک، نگهبانی
فرهنگ فارسی معین
بیت، حجره، خانه، سرا، منزل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اتاق، خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
کومه ی شبانان
فرهنگ گویش مازندرانی