جدول جو
جدول جو

معنی یائسگی - جستجوی لغت در جدول جو

یائسگی
پایان دورۀ تولیدمثل در زن که با قطع قاعدگی و بعضی تغییرات جسمی دیگر بروز می کند و معمولاً بین ۴۵ تا ۵۰ سالگی رخ می دهد
فرهنگ فارسی عمید
یائسگی
(ءِ سَ / سِ)
حالت و چگونگی یائسه بودن. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
یائسگی
بیدشتانی
تصویری از یائسگی
تصویر یائسگی
فرهنگ لغت هوشیار
یائسگی
((ئِ س))
پایان دوران تولیدمثل و قطع عادت ماهانه در زنان
تصویری از یائسگی
تصویر یائسگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یارگی
تصویر یارگی
یارایی، توانایی، مجال و فرصت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاوگی
تصویر یاوگی
یاوه بودن، بیهوده بودن، بیهودگی، لشکر یله و سرخود، کسی که بیهوده می گردد و خودسرانه کاری می کند، یله، سرخود، سرگشته، حیران، حالت لشکر بدون نظم و ترتیب را به خود گرفتن، برای مثال داد نقیب صبا عرض سپاه بهار / کز دو گروهی بدید یاوگیان خزان (خاقانی - ۳۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
(سِ ری ی)
منسوب است به یاسر پدر عمار صحابی مشهور. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
این نسبت به یابس است و او ابوالحسن بن زید بن محمد بن جعفر بن مبارک بن قلفل بن دینار یابسی عامری کوفی معروف به ابن ابی الیابس است وی از مردم کوفه و راستگو بوده است. از ابراهیم عبدالله عیشی قصار و داود بن یحیی دمان و حصن بن حکم حیری و احمد بن احمد بن موسی حمار حدیث کرد و محمد بن مظفر و ابوحفص بن شاهین و ثلاج و ابن زرقویه از وی روایت کرده اند محمد بن احمد بن سفیان حافظ گوید: در سنۀ 441 زید بن محمد عامری معروف به ابن ابی الیابس پنج روز باقی مانده از ذی القعده وفات یافت و او شیخی صالح و صدوق بود و در پایان عمر به وسواس و پریشانی حواس مبتلا شد... (انساب سمعانی ص 596)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
حالت و چگونگی یاخته. رجوع به یاختن و یاخته شود
لغت نامه دهخدا
(رِ / رَ تَ / تِ)
حالت و چگونگی یارسته. قیاساً از یارستن درست شود به معنی توانایی و قدرت و تاب و توان
لغت نامه دهخدا
شهر طراز را در قدیم یانگی نیز می خوانده اند، (از تعلیقات محمد قزوینی بر لباب الالباب چ سعید نفیسی ج 1 ص 587)، و رجوع به طراز شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ سَ)
در تداول، مؤنث یائس. لیکن در عربی صفت ’یائس’ است بدون تاء مانند حائض. زن عقیم و نازا. زنی که بواسطۀ کهولت حائض نشود. ج، یائسات
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
توانایی و قدرت و زهره و قوت. (برهان) (غیاث) .قوت و توانائی و جرأت و جسارت. (آنندراج) : ترا چه یارگی بود ایدر اندر آمدن بی بار و سلام. (ترجمه طبری بلعمی). محمد بن حمدون (نبیرۀ مرزبان) گفت کمینه سواران آن شهرمائیم و ما را یارگی نباشد که از پیش سواران ملک نیمروز به میدان اندرشویم. (تاریخ سیستان ص 349). و فرزندان او (را) یارگی نبود که بر چاکری از آن خویش بانگ زدندی. (تاریخ سیستان ص 343). و هیچکس را یارگی آن نبود که سوی وی شدی. (تاریخ سیستان ص 347). و غلامان را یارگی نبود که بیرون آمدندی به کشتن. (تاریخ سیستان ص 138). ما را چه یارگی بودی که این کردی به شکر باید شد. (تاریخ سیستان ص 170).
گر جمله را سعید کند یا شقی کند
چونین مکن که گوید آن یارگی کراست.
امیرمعزی (از آنندراج).
ای آن که تویی چاره و بیچارگیم
از تو صله خواستن بود یارگیم.
سوزنی.
نبد هیچکس را دگر یارگی
که با او برون افکند بارگی.
نظامی.
کرا یارگی کز سر گفتگو
ز من جای آبا کند جستجو.
نظامی.
خواجه کان دید جای صبر نبود
یاری و یارگی نداشت چه سود.
نظامی.
درآید بتندی و خونخوارگی
بجز شه کرا باشد این یارگی.
نظامی.
و که را یارگی باشد که در حضرت مابخلاف این گوید. (عتبه الکتبه). و در عهد او در خراسان هیچکس را یارگی آن نبود که در احادیث مصطفی صلوات اﷲ علیه بنا وجه تصرف کردی. (تاریخ بیهق)، مجال و فرصت. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یائس
تصویر یائس
ناامید، نومید، زن عقیم و نازا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاوگی
تصویر یاوگی
هرزه گویی، بی ماحصلی، بیهودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یائسه
تصویر یائسه
یائس یائسه در فارسی: بیدشتان، نازا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یارگی
تصویر یارگی
توانائی و قدرت و قوت، جرات و جسارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یائسه
تصویر یائسه
((یِ سِ))
یائس، زنی که دیگر عادت ماهانه نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یارگی
تصویر یارگی
((رَ))
یارایی، توانایی، مجال، فرصت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاوگی
تصویر یاوگی
((وَ))
بیهودگی، هرزگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یائس
تصویر یائس
Hopeless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یائس
تصویر یائس
désespéré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یائس
تصویر یائس
hoffnungslos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از یائس
تصویر یائس
umutsuz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از یائس
تصویر یائس
হতাশ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یائس
تصویر یائس
निराश
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از یائس
تصویر یائس
senza speranza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یائس
تصویر یائس
beznadziejny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یائس
تصویر یائس
hopeloos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یائس
تصویر یائس
безнадійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یائس
تصویر یائس
безнадежный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یائس
تصویر یائس
desesperado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یائس
تصویر یائس
desesperado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شیک بودن، ادب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از یائس
تصویر یائس
절망적인
دیکشنری فارسی به کره ای