عاقل. فطن. بخرد. باهوش. خردمند. هشیار. ذکی. صاحب عقل. هوشمند: چنین گفت با رخش کای هوشیار مکن سستی اندر گه کارزار. فردوسی. ز فضل صاحب عباد و جود حاتم طی مثل زنند حکیمان هوشیار قدیم. سوزنی. زنده کدام است بر هوشیار آنکه بمیرد به سر کوی یار. سعدی. ، حساس. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آنکه مست نیست. مقابل مست. هشیار، آنکه مغمی علیه نباشد: من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد. حافظ. - هوشیار شدن، افاقه. به هوش آمدن. از حالت مستی یا غشوه بیرون شدن
عاقل. فطن. بخرد. باهوش. خردمند. هشیار. ذکی. صاحب عقل. هوشمند: چنین گفت با رخش کای هوشیار مکن سستی اندر گه کارزار. فردوسی. ز فضل صاحب عباد و جود حاتم طی مثل زنند حکیمان هوشیار قدیم. سوزنی. زنده کدام است بر هوشیار آنکه بمیرد به سر کوی یار. سعدی. ، حساس. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آنکه مست نیست. مقابل مست. هشیار، آنکه مغمی علیه نباشد: من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد. حافظ. - هوشیار شدن، افاقه. به هوش آمدن. از حالت مستی یا غشوه بیرون شدن
نام حکیمی بوده از فارس و شیخ ابوعلی سینا شاگردی او کرده. (برهان). نام یکی از منجمان مشهور و اصح به کاف تازی است. (رشیدی). نام یکی از حکمای پارسی است. گویند که بوعلی شاگردی او کرده. (جهانگیری). لقب حکیمی که ابوالحسن نام داشت و شیخ ابوعلی سینا شاگردی او نموده است. (غیاث). نام یکی از حکمای پارس است که ابوعلی شاگرد وی بوده است. (انجمن آرا) (آنندراج). وی کیا ابوالحسن گوشیاربن لبان بن باشهری جیلی (گیلانی) از بزرگان منجمان قرن چهارم بوده است گوشیار که مرکب است از گوش (نام یکی از فرشتگان در آئین زردشتی). به اضافۀ یار از پسوند داتۀ اوستایی. از تألیفات اوست: 1-زیج جامع. 2- زیج بالغ. 3- مجمل الاصول. 4- المدخل فی صناعه علم النجوم. 5- معرفه الاصطرلاب و عمله. (نقل از تعلیقات چهارمقاله چ معین صص 261-271) : چو حل شده ست مرا زیج گوشیار سخن کجا بطیره شوم من ز ریش خند و زنخ. محمد بن بدیع نسوی (از لباب الالباب چ اروپا ج 1 ص 241 و چ نفیسی ص 200). قول شرع آموز و باقی رنجه دان قول حکیم کان خط بومعشر است و آن کتاب گوشیار. امیرخسرو (از آنندراج). گوشیار را چون گوش یار گوشوار در گوش کشد. (درۀ نادره چ شهیدی ص 99)
نام حکیمی بوده از فارس و شیخ ابوعلی سینا شاگردی او کرده. (برهان). نام یکی از منجمان مشهور و اصح به کاف تازی است. (رشیدی). نام یکی از حکمای پارسی است. گویند که بوعلی شاگردی او کرده. (جهانگیری). لقب حکیمی که ابوالحسن نام داشت و شیخ ابوعلی سینا شاگردی او نموده است. (غیاث). نام یکی از حکمای پارس است که ابوعلی شاگرد وی بوده است. (انجمن آرا) (آنندراج). وی کیا ابوالحسن گوشیاربن لبان بن باشهری جیلی (گیلانی) از بزرگان منجمان قرن چهارم بوده است گوشیار که مرکب است از گوش (نام یکی از فرشتگان در آئین زردشتی). به اضافۀ یار از پسوند داتۀ اوستایی. از تألیفات اوست: 1-زیج جامع. 2- زیج بالغ. 3- مجمل الاصول. 4- المدخل فی صناعه علم النجوم. 5- معرفه الاصطرلاب و عمله. (نقل از تعلیقات چهارمقاله چ معین صص 261-271) : چو حل شده ست مرا زیج گوشیار سخن کجا بطیره شوم من ز ریش خند و زنخ. محمد بن بدیع نسوی (از لباب الالباب چ اروپا ج 1 ص 241 و چ نفیسی ص 200). قول شرع آموز و باقی رنجه دان قول حکیم کان خط بومعشر است و آن کتاب گوشیار. امیرخسرو (از آنندراج). گوشیار را چون گوش یار گوشوار در گوش کشد. (درۀ نادره چ شهیدی ص 99)
بر وزن هوشیار نام حکیمی بوده است از گیلان و بعضی گویند نام حکیمی بوده است از فارس و شیخ ابوعلی سینا شاگردی او کرده است و با کاف فارسی هم آمده است، (برهان) (آنندراج)، اصح گوشیار است، (حاشیۀ برهان چ معین) : در حقایق آن علم و دقایق آن فن درجۀ کمال داشت، در حل مشکلات مجسطی بوریحان به تفهیم او محتاج بودی و بومعشر به اعشار فضل او نرسیدی، و فاخر به شاگردی او مفاخر شدی، کوشش کوشیار از مرتبه او متقاصر آمدی ... (مرزبان نامه)، برکوشیار آمد از راه دور سری پرارادت دلی پرغرور، سعدی (بوستان)، رجوع به گوشیار در همین لغت نامه و تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 261 و 271 شود
بر وزن هوشیار نام حکیمی بوده است از گیلان و بعضی گویند نام حکیمی بوده است از فارس و شیخ ابوعلی سینا شاگردی او کرده است و با کاف فارسی هم آمده است، (برهان) (آنندراج)، اصح گوشیار است، (حاشیۀ برهان چ معین) : در حقایق آن علم و دقایق آن فن درجۀ کمال داشت، در حل مشکلات مجسطی بوریحان به تفهیم او محتاج بودی و بومعشر به اعشار فضل او نرسیدی، و فاخر به شاگردی او مفاخر شدی، کوشش کوشیار از مرتبه او متقاصر آمدی ... (مرزبان نامه)، برکوشیار آمد از راه دور سری پرارادت دلی پرغرور، سعدی (بوستان)، رجوع به گوشیار در همین لغت نامه و تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 261 و 271 شود