جدول جو
جدول جو

معنی گیکلو - جستجوی لغت در جدول جو

گیکلو
از ایلات اطراف مشکین آذربایجان است، مرکب از 500 خانوار باشد که ییلاق آنها در سبلان و قشلاقشان در مغان می باشد وشغل اهالی زراعت است، (جغرافی سیاسی کیهان ص 107)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیلو
تصویر گیلو
(پسرانه)
نام وزیر و قهرمانی در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیلو
تصویر گیلو
قسمت بالای دیوار در زیر سقف که بر آن نقاشی و گچ بری کنند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج. واقع در 37هزارگزی شمال قروه کنار رود بایتمر. محلی تپه ماهور و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 148 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات وشغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ دِلْ لو)
دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، 44000گزی جنوب باختری مراغه و 2000گزی خاور راه شوسۀ مراغه به میاندوآب. آب و هوای آن جلگه، معتدل مالاریائی است. 364 تن سکنه دارد. آب از رود خانه لیلان، قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر، کشمش، بادام و نخود می باشد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گیلوئی، قسمت فاصله مابین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچبری کنند و به منزلۀ گلوی طاق و سقف است و هنوز هم به همین عبارت در زبان عموم هست ولی در فرهنگها ضبط نشده است، (گنجینۀ گنجوی یا دفتر هفتم حکیم نظامی ص 136) :
صفه ای تا فلک سر آورده
گیلوی طاق او برآورده،
(گنجینۀ گنجوی)،
رجوع به گیلویی شود
لغت نامه دهخدا
کیلوئی، قسمت فاصله ما بین طاق و عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچبری کنند و بمنزله گلوی طاق و سقف است و هنوز هم بهمین عبارت در زبان عموم هست
فرهنگ لغت هوشیار