جدول جو
جدول جو

معنی گینکان - جستجوی لغت در جدول جو

گینکان
دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری کرمان و 14هزارگزی شمال شوسۀ کرمان به زاهدان، در محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 110 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زینیان
تصویر زینیان
زنیان، گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، نینیا، ساسم، جوانی، نغن، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردکان
تصویر گردکان
گردو، میوه ای گرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سخت چوبی و مغز پر روغن و متقارن، درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیار محکم که برای ساختن اشیای چوبی گران بها به کار می رود، گوز، گوزبن، جوز
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رَ)
گلیم سیاه. (منتهی الارب). کساء سیاه. (از اقرب الموارد). برکان. برکانی. ج، برانک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ / بِ فَ پَ رُ تَ)
بدینگونه، اینچنین، همانند این:
که بیدار گردید یکسر ز خواب
مگیرید بر بد بدینسان شتاب،
فردوسی،
بدین تلخی که کرد این صبر ازاینسان
چنین شیرین که کرد این شاخ شکر،
ناصرخسرو، در مقدار نیمه شب درآمدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام دو رشته کوه در آسیای شرقی است یکی خینگان بزرگ که از رود آمور وارگون تا رود لیائو امتداد دارد و دیگر خینگان کوچک که شاخه ای از خینگان بزرگ است و عمده در امتداد رود آمور واقع است
لغت نامه دهخدا
از دیه های جبل به قم، (تاریخ قم ص 136)
لغت نامه دهخدا
از دیه های رستاق خوی به قم. (تاریخ قم ص 118، 141)
لغت نامه دهخدا
زینان است که نانخواه باشد و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند، (برهان) (آنندراج)، نانخواه، (ناظم الاطباء)، رجوع به زینان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان اوجان است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 206 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سیاهو از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در 104 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و 7 هزارگزی شمال راه مالرو گهره به سیاهو، کوهستانی و گرمسیر با 309 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، مزرعۀ اتاسین جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
معنی آن دیه انیان است یعنی دیه شجاعان و در این دیه از فرزندان عجم قومی بوده اند که به شجاعت منسوب بوده اند. و ’نی’، به زبان عجم شجاع باشد و ده یعنی قریه پس ده انیان یعنی ده شجاعان. (تاریخ قم ص 65)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان با 310 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
از رستاق ساوه و جزستان قم. (تاریخ قم ص 116)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شهری است به فارس از کورۀ اردشیر خرّه. (معجم البلدان). نام ولایتی است از ملک فارس. (برهان). رجوع به صمکان و سیمکان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ خَ)
جمع واژۀ شیخک که تصغیر مع التحقیر شیخ است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
دهی از دهستان جلالوند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 145 تن، آب آن از چشمه، صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان، واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری سراوان نزدیک مرز پاکستان، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 75 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، خرما و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، ساکنان آن از طایفۀ زند هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز با 290 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستان های یازده گانه بخش برازجان از شهرستان بوشهر است، حدود مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال، ارتفاعات مله خشتی و جمیله، از خاور، کوه بزپر و سرمشهد، از باختر دهستان حومه برازجان، از جنوب ارتفاعات هفت مله و دهستان سمل است، محلی کوهستانی است، این دهستان تقریباً در شمال خاور بخش واقع گردیده و هوای آن گرم و نسبتاً ملایم است، آب مشروب و زراعتی آن از چشمه سارها و چاه تأمین میشود، محصولات آن عبارتند از: غلات، خرما، مرکبات و بادام وشغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی آنان قالی و گلیم بافی است، این دهستان از 7 آبادی تشکیل شده و مرکز دهستان قریۀ باغ تاج است، و جمعیت آن در حدود 1500 تن می باشد، قراء مهم آن عبارتند از: نارستان، رودفاریاب و چم غاری، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گِ نِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 30000گزی جنوب خاوری شیراز. هوای آن معتدل و دارای 655 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و محصول آن غلات، پنبه و تنباکو است. راه فرعی به شیراز دارد. شغل اهالی آنجا زراعت است و در دو محل گشنکان بالا و پائین سکونت دارند. گشنکان بالا دارای 353 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورکان
تصویر گورکان
مغولی داماد داماد
فرهنگ لغت هوشیار
درخت گردو گوز جوز: میل کودک به گردکان و مویز بیش باشد که بر خدای عزیز. (اوحدی) یا گردکان بر گنبد بودن، ناپایدار بودن بی ثبات بودن: پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است. (گلستان) یا گردکان هندی. جوز هندی نارگیل
فرهنگ لغت هوشیار
سرخس را گویند که گونه ای از آن بنام سرخس نر در مازندران فراوان است و عصاره آنرا جهت دفع کرم کدو (کدو دانه) بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیخکان
تصویر شیخکان
(جمع شیخک که تصغیر مع التحقیر شیخ است) سالارکان بخرد نمایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینیان
تصویر زینیان
تخمی است که آنرا بر روی نان پاشند نانخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینشان
تصویر بینشان
بیعلامت بدون وجه مشخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردکان
تصویر گردکان
((گِ دِ))
گردو، جوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
جمع نیاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزینمان
تصویر گزینمان
انتخابات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، آباء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیرکان
تصویر زیرکان
اکیاس
فرهنگ واژه فارسی سره