جدول جو
جدول جو

معنی گینجه - جستجوی لغت در جدول جو

گینجه
(گُ یَ جَ / جِ)
نام درختی است صمغدار. (یادداشت مؤلف). جهودانه. شائکه. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنجه
تصویر گنجه
دولابچه، اشکاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گینه
تصویر گینه
آبگینه، شیشه، بلور، آیینه، تنگ بلور، شیشۀ شراب
فرهنگ فارسی عمید
(گَ یَ دَ / دِ)
غالب و چیره را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). این لغت در جای دیگر یافت نشد
لغت نامه دهخدا
(یُ جَ)
سعد را به لاطینیه ینجه نامند. (از حاشیۀ تذکرۀ ابن بیطار و یادداشت مؤلف). رجوع به سعد شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن که در 11هزارگزی شمال باختری داران و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ ازنا به اصفهان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 1636 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه است. محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم و قالی بافی است. راه شوسه و دبستان دارد و در حدود 20 باب دکان بدانجاست. تپۀ مخروطی شکلی که در آنجاست بنابه گفته اهالی در زمان قدیم آتشکده بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ / جِ)
نام شهری است مشهور مابین تبریزو شیروان (اصح شروان است) و گرجستان و مولد شیخ نظامی علیه الرحمه از آنجاست. (برهان). نام شهری است از ولایات اران در اواخر آذربایجان منسوب بدانجا را گنجوی گویند. (انجمن آرا). شهری است (به اران) با کشت وبرز بسیار و آبادان و بانعمت و از وی جامه های پشمین خیزد از هرگونه. (حدود العالم). شهر بزرگی است که قصبۀ بلاد اران است و اهل ادب آن را جنزه می نامند. (ازمعجم البلدان). گنجه از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات ’فج’ و عرض از خط استوا ’م لد’ شهر اسلامی است در سنۀ تسع و ثلاثین هجری قمری ساخته شد شهری خوش و مرتفع بود و در این معنی گفته اند بیت:
چند شهر است اندر ایران مرتفعتر از همه
بهتر و سازنده تر از خوشی ّ آب و هوا
گنجۀ پرگنج در ارّان، صفاهان در عراق
در خراسان مرو و طوس در روم باشد اقسرا.
(نزههالقلوب مقالۀ ثالثه چ لسترنج صص 91-92).
... از قراباغ تا گنجه سی وچهار فرسنگ و از اردبیل شصت ونه فرسنگ و از سلطانیه صدوشش فرسنگ و از گنجه تا شهر شمکور که اکنون خراب است دو فرسنگ. (... ایضاً ص 181). برخی از شهرهای قدیم ایران بمناسبت وفور ثروت و ذخایر به ’گنجه - غزنه’ نامیده شده اند، مانند شهر گنجه در شمال آذربایجان و شهر غزنه (غزنین) در افغانستان. (مزدیسنا تألیف معین چ 1 ص 203) .... در ایران زمین قدیم اسم گنجک تخصیصی به یک شهر معین آذربایجان نداشته بسا از شهرهای دیگرهم چنین نامیده میشده اند، از آنجمله است گنجه در اران (در قفقاز) و غزنه یا غزنین در زابلستان (در افغانستان) گنجه و غزنه نیز اصلاً گنجک بوده است. گنجک راکه یکی از شهرهای بسیار قدیم ایران و پایتخت آذربایجان محسوب میشده غالباً مورخین و جغرافی نویسان یونان و روم به اسم غزکا یا گنزکا و به اشکال مختلف دیگر ذکر کرده اند. آذربایجان در قدیم دو پایگاه داشته، یکی همین گنجک بوده که معرب آن جزن یا جزنق است... (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 246). این شهر تا سال 1219هجری قمری / 1804 میلادی گنجه نامیده میشد، روسها بعد از اشغال آنرا یلی زاوت پل یا الی زابت پل خواندند و چون بلشویکها بر سر کار آمدند آن را کیروف آباد نامیدند. گنجه یکی از شهرهای آذربایجان شوروی است که مرکز ناحیۀ گنجه است و در کنار رود خانه گنجه چای، شعبه رودکر، در 180 هزارگزی جنوب شرقی تفلیس واقع شده است. سکنۀ آن در حدود 116هزار تن است که از نژاد تاتار و ارمنی اند. این شهر در قرون 6 و 5 میلادی بنا شده است. از قرن 4 هجری (10 میلادی) تا ابتدای قرن 7 هجری (13 میلادی) یکی از شهرهای مهم آذربایجان و مرکز تجارت و صنعت بود. در سال 481 هجری قمری / 1088 میلادی) به وسیلۀ ترکهای سلجوقی و سپس در سال 633 هجری قمری (1235 میلادی) به دست مغولان فتح و ویران شد. از آغاز قرن هشتم ایرانیان آن را اشغال و سرانجام در سال 1219 روسها آن را فتح کردند. گنجۀ امروز در آذربایجان شوروی مقام دوم را داراست و انواع و اقسام دستگاههای متعدد خیاطی، ندافی، روغن کشی و تهیۀ اغذیه و مشروبات گوناگون در آنجا وجود دارد. آثار بازماندۀ گنجۀ سابق در 5 هزارگزی شمال غربی گنجۀ کنونی قرار گرفته و برجها، باروها، پلها، دیوار ارگ، مسجدجامع، کاروانسرای شاه عباس و آثار دیگری از آن به چشم میخورد. ناحیۀ گنجه در شمال، کوهستانی و شاخه های جنوبی جبال قفقاز از آن عبور میکند و به واسطه درّه های علیای کر و شعباتش یعنی آلزان و یورا مشروب میشود. در قسمت شرقی، گنجه دارای استپهای پرعلف است. و در ضمن نمکزار و با آب و هوای خشک میباشد.
معادن: گنجه دارای معادن آهن و سنگ طلا است.
کشاورزی: کشاورزی در گنجه بسیار پیشرفت کرده است و محصول آن غلات و کار کشاورزان دامپروری است. تاک در اغلب نقاط مخصوصاً در حوالی گنجه کاشته میشود و محصول قابل ملاحظه ای میدهد. کشت و پرورش توت و کرم ابریشم گنجه نیز قابل ذکر است:
ز گنجه چون به سعادت نهاد روی به راه
فلک سپرد بدو گنج و ملک وافسر و گاه.
معروفی بلخی.
نظّاره به پیش در کشیده صف
چون کافر روم بر در گنجه.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 181).
گویند که سلطان مهین بر در گنجه ست
در گنجه کنون بین که ز بغداد فزون شد.
خاقانی.
گاه از سگ گنجه ام به فریاد
گاه از خر آوه جفت افغان.
خاقانی.
رنج دلم را سبب، گردش ایام نیست
فعل سگ گنجه ست قدح خر روستا.
خاقانی.
ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست
ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست.
نظامی.
رکاب از شهربند گنجه بگشای
عنان شیرداری پنجه بگشای.
نظامی.
چو درگرچه در بحر گنجه گمم
ولی از قهستان شهر قمم.
(منسوب به نظامی).
آن مادر شوم چون زاد ترا (کذا)
از گنجه به ابخاز فرستاد ترا.
مجد همگر.
یکی پادشه زاده در گنجه بود
که دور از تو ناپاک سرپنجه بود.
سعدی (بوستان).
از گنجه چو گنج آن گهرریز
در هند چو طوطی این شکرریز.
جامی
قصبه این ناحیه (ناحیه تل خسروی از کوه گیلویه فارس) را گنجه گویند به مسافت بیست وچهار فرسخ از بهبهان دور افتاده است. (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 266)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5هزارگزی شمال قیس آباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 27 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ /نِ)
مخفف آبگینه است که آینه باشد. (از برهان قاطع) (الفاظ الادویه). شیشه. (فرهنگ نظام) (آنندراج) (انجمن آرا). آنچه از او آینه کردندی:
هرکه دل از مهر تو چو گینه ندارد
ز آتش غم در گداز باد چو گینه.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ)
جمهوری گینه نام سرزمینی است در قسمت شرقی افریقا و غرب اقیانوس اتلانتیک و شمال گینۀ پرتقال و جمهوری سنگال و مالی و در مشرق ماله و ساحل عاج و در جنوب لیبری و مستعمرۀ انگلیسی سرالیون این جمهوری سابقاً متعلق به فرانسه و پرتقال بود ولی به موجب قانونی که به تصویب جمهوری پنجم فرانسه رسید، در 23 سپتامبر 1958 از جامعۀ فرانسه مجزا گردید و در روز دوم اکتبر همان سال حکومت مستقل جمهوری را تشکیل داد. گینه پس از تصویب قانون اساسی در سال 1960 به عضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شد. پایتخت جمهوری گینه کوناکری و مساحت آن در حدود صدهزار میل مربع است و جمعیت آن (بنا بر آمار 1959 سازمان ملل) در حدود دو میلیون و 706هزار تن و بیرق آن از رنگهای سرخ و زرد و سبز تشکیل شده و واحد پول این کشور فرانک گینه است. سرزمین گینه دارای منابع عظیم بوکسیت، الماس، طلا و آهن می باشد. محصول عمده آن غلات، برنج، موز، قهوه، ارزن و بادام کوهی است و صادرات آن قهوه، عسل، موز، آهن خام و آلومینیوم خام می باشد. (از دائره المعارف آمریکانا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ینجه
تصویر ینجه
یونجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گینه
تصویر گینه
مخفف آبگینه بمعنای شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیجه
تصویر گیجه
گیجی گیجش: سر گیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
دولابچه، قفسه، اشکاب، محفظه، کمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
((گَ جِ))
اشکاف، قفسه، کمد کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
کابینت، صندوق، قفسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گینه
تصویر گینه
جنس
فرهنگ واژه فارسی سره
اشکاف، دولاب، قفسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در خواب گنجه دیدن یا داشتن آن نشان آن است که با شخصی اعم از زن یا مرد امین و درستکار و قابل اعتماد رو به رو خواهید شد. او کسی است که می توانید به او اعتماد کنید و مالتان را به او بسپارید و آن شخص نیز مال شما را همان طور که گرفته باز می دهد. اگر گنجه را در اتاق خودتان ببینید چنین شخصی به خانه شما راه خواهد یافت و چنانچه در محل کارتان باشد از نظر شغلی به او اعتماد می کنید - منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
این جا
فرهنگ گویش مازندرانی
ساختمانی چوبی که روی کنده های درخت بنا شود
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست برخاسته ی کنار ناخن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوک کوچک، بچه ی خک
فرهنگ گویش مازندرانی