جدول جو
جدول جو

معنی گیلارلو - جستجوی لغت در جدول جو

گیلارلو
دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 14هزارگزی شمال باختری گرمی و 2هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل، محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 176 تن می باشد، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیلار
تصویر گیلار
(دخترانه)
نوعی مرغابی با منقار کوچک که در آبهای شیرین زندگی می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
چوبکی باشد سیاه رنگ و آن را به ساحل دریای خزر یابند، و آن را نر و ماده می باشد و کدودانه را نافع است که کرم شکم باشد، و معرب آن جیل دارو است، (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 313) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سرخس، سغبر، (برهان قاطع)، رجوع به سرخس و سغبر شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از توابع اصفهان و دارای معدن زغال سنگ است، قطر رگه های آن به یک متر و شصت سانتیمتر میرسد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 236 و 40)
لغت نامه دهخدا
(نِ غَ)
دهی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 26هزارگزی جنوب امام. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 260 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، گردو و لبنیات و شغل اهالی گله داری است. بیشتر سکنۀ آن در زمستان برای تهیۀ علوفه گله های خود به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش شیروان قوچان که در جنوب باختری قوچان و جنوب دهستان کلیان واقع است، هوای آن سردسیر و جمعیت آن جمعاً 9690 تن و آبادیهای آن 32 است، آب دهستان از چشمه و قنوات تأمین می شود و محصول عمده آن غلات و انگور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ایلات اطراف اجارود در آذربایجان، عده آنان چهارصدخانوار است و در سنبلان، قشلاق مغان سکونت دارند و شغل آنان گله داری است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 107) ، برچسبانیدن، یقال: الاقه بنفسه، بخود چسبانید آن را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج. واقع در 37هزارگزی شمال قروه کنار رود بایتمر. محلی تپه ماهور و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 148 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات وشغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نباتی است که از آن جاروب سازند. (آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 313). جارو. گیاه جارو
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیلدارو
تصویر گیلدارو
سرخس نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیلرو
تصویر گیلرو
خلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بوته ی خیار، ساقه ی خزنده ی خیار، ساقه ی خزنده ی خیار
فرهنگ گویش مازندرانی