جدول جو
جدول جو

معنی گیسوفشان - جستجوی لغت در جدول جو

گیسوفشان
(حَ)
افشانندۀ گیسو. آنکه گیس را افشانده باشد. گیسوافشانده. گیس افشانده شده. آنکه موی سر نابافته داشته باشد. آنکه موی گرد سر را رها کرده باشد. موی فرو آویخته در اطراف سر:
تا قدمت در شب گیسوفشان
بر سر گردون شده دامن کشان.
نظامی.
، کنایه از سیاهی و تاریکی شب باشد و آن را به سیاهی گیسو تشبیه کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ)
مرکب از: گیسو + فش (به معنی مانند) گیسووش. گیسووار. همانند گیسو. چون گیسو، موی گردن و کاکلی اسب که همچون گیسو باشد. دارای فشی چو گیسو و فش، موی کاکل اسب است. (از برهان ذیل کلمه فش) و کنایه از اسبی که موی کاکل بلند دارد:
سیه چشم و گیسوفش و مشک دم
پری پوی و آهوتک و گورسم.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیسو فشان
تصویر گیسو فشان
آنکه گیسوی خود را افشانده رها کند، تاریک و تیره (شب)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گیسو را بکشد، راندن کسی را با کشیدن گیسوی وی، بناز خرامنده دامن کشان: نوابازی کنان در پرده تنگ غزل گیسو کشان در دامن چنگ. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار