جدول جو
جدول جو

معنی گیاهستان - جستجوی لغت در جدول جو

گیاهستان(هَِ)
جایی که گیاه روید. کشتزار. علفزار. مرغزار. مشعب. (محمود بن عمر). رجوع به گیاستان شود
لغت نامه دهخدا
گیاهستان
علف زار مرغزار مرتع
تصویری از گیاهستان
تصویر گیاهستان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مخفف گیاهستان، جایی که گیاه باشد، محلی که در آن گیاه روید، علفزار و کشتزارو چمنزار، زمینی گیاستان، یعنی گیاهستان و سرسبز
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
اراهستان. ساحل و ناحیه ایست مجاور خلیج فارس در ایالت فارس. (فرهنگ فارسی معین) : قلاع ایراهستان بیش از آن است که برتوان شمردن که بهر دیهی حصاری است که اگر بر سنگ و اگر سرتل و اگر بر زمین و همه گرمسیر بغایت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 160). ایراهستان در بیابانی است و گرمسیر بغایت چنانکه تابستان آنجا جز معدودی چند نباشند و آب روان و کاریز ندارد و غلۀ آنجا همه دیمی بوده. و از میوه جز خرما ندارد. وهمه در کوهها نشانند تا در زمستان از آب پر آب شود و بتابستان درخت را تازه دارد، و مردم غریب جز سه ماه سرما درآن ولایت نتوانند بود و بدین سبب آن گروه عصیان بسیار نمایند. (نزهه القلوب ص 119). ولایت ایراهستان از کورۀ اردشیرخوره است. (نزهه القلوب ص 125). رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 104 و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیا لِ)
جای خیال. محل خیال. خیال جای. خیالکده:
بگرد دل درین سودا تمام عمر گردیدم
چو قدش سرو موزونی ندیدم در خیالستان.
وحید (از آنندراج).
، بسیاری توهمات و تصورات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
قصبۀ جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، واقع در چهارهزارگزی خاور لاهیجان، کنار راه شوسۀ لاهیجان به لنگرود. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 1005 تن سکنه. آب آن از استخر و چشمه. محصول آنجا برنج، چای، ابریشم و صیفی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان پارچه بافی است. کار خانه چای خشک کنی و ده باب دکان مختلف کنار راه شوسه دارد و آب چشمۀ آن دارای خواص طبی است. در تابستان مردم برای هواخوری از لاهیجان به این قصبه میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کیا نِ)
عالم جبروت. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از دهستان شمین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 60 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و2 هزارگزی شمال راه مالرو کشکوه به بندرعباس واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 817 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
مملکت ایران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
شاهسدان. مؤلف ایران باستان نویسد: ارشک بزرگ پسر پادشاه تتالیان درپهل شاهسدان در صفحۀ کوشان میزیست. و شاهسدان مبدل شدۀ شاهستان است و گوید این اسم (پهل شاهسدان) با گرگان مطابقت میکند. (ایران باستان ج 3 ص 2595)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 30000گزی جنوب خاوری مسکون و 6000گزی جنوب راه مالرو. مسکون به کروک، دارای 10 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس، واقع در 20هزارگزی باختر قشم، سر راه مالرو باسعید به قشم، محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 100 تن است، آب آن از چاه و باران تأمین میگردد، محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی صید ماهی و زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 36هزارگزی جنوب خاور کهنوج و 4هزارگزی شمال راه مالرو رمشک به کهنوج، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 20 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیاستان
تصویر گیاستان
علف زار مرغزار مرتع
فرهنگ لغت هوشیار