جدول جو
جدول جو

معنی گیارنگ - جستجوی لغت در جدول جو

گیارنگ
(پسرانه)
کیارنگ، سردار و فرمانده
تصویری از گیارنگ
تصویر گیارنگ
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیارنگ
تصویر کیارنگ
(پسرانه)
رنگ پاکیزه و لطیف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیارنگ
تصویر کیارنگ
سفید، پاکیزه، لطیف، رنگ پاک و پاکیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیارنگ
تصویر کیارنگ
پاک پاکیزه نظیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیارنگ
تصویر کیارنگ
((رَ))
پاک، پاکیزه، لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیدرنگ
تصویر شیدرنگ
(پسرانه)
نام پهلوانی دانشمند و فاضل، برساخته فرقه آذرکیوان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آکرماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
بی توقف، بشتاب، بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسارنگ
تصویر بسارنگ
(دخترانه و پسرانه)
نام سلطانی در زمان رودکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
(پسرانه)
فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرارنگ
تصویر فرارنگ
(دخترانه)
فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
آنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیارند
تصویر پیارند
پرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند، برای مثال بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاو رنگ (فردوسی - ۲/۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
ناظر امور لشکری ایران، مرز بان صاحب سرحد، حاکم فرماندار: کنارنگ یا پهلوان هر که هست همه داد جویند با زیر دست، شحنه
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بهیئت گاو است. یا گرز (گرزهء) گاورنگ. گرز فریدون که سر آن بشکل سر گاو بود: بیامد خروشان بدان دشت جنگ بدست اندرون گرزه گاو رنگ. (هرمزدنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ رنگ
تصویر گچ رنگ
سنگ سلیمانی مغنیسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردرنگ
تصویر گردرنگ
آنچه رنگ آن به گرد ماند برنگ گرد و غبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیرانه
تصویر گیرانه
آنچه که بدان آتش افروزند آتش زنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
((رَ))
بدون رنگ، عالم وحدت، کنایه از ساده و بی آلایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
((رَ))
آنچه به هیئت گاو است. گرز (گرزه) گاورنگ، گرز فریدون که سر آن به شکل سر گاو بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
((کِ رَ))
مرزبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
حاکم، والی، مرزبان، برای مثال کنارنگ با پهلوان هر که هست / همه داد جویید با زیردست (فردوسی - ۷/۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
бесцветный
دیکشنری فارسی به روسی